*محمد فامیلی
در این مقاله کوشش میکنم به آرامگاه و آفرینش هنری بیاندیشم. اندیشه در باب آفرینش هنری همانند آرامگاه بوعلی سینا حتی در پی ایدههای معماری هم هست. در این ماجراجویی به آرامگاه بوعلی سینا به عنوان یک هنر نگریسته میشود. به نظر میرسد تنها از طریق بنا نهادن آرامگاه به آرامش میرسیم. آرامش یافتن هدف آرامگاه را نشان میدهد. این را سرشت اثر هنری به ما میگوید اما اگر آن را تنها به عنوان جایی که ابن سینا در آن دفن شده است نگاه کنیم هیچ کمکی به ما نمیکند که سرشت آرامگاه را بفهمیم. وقتی به بنای آرامگاهی میاندیشیم بیانکننده این است که ماهیت آرامش چیست.
حال باید پرسید که بوعلی به آرامش رسیده است به چه معنی است؟ اما آنچه پنهان شده این است که آرامش به عنوان تجربه بوعلی سینا اندیشه نمیشود و او به آرامگاه کشانده شده است اما آن را نمیپذیرد. اگر به آرامگاه بیندیشیم سه چیز را میفهمیم؛ یکی، آرامگاه به معنای محل آرامش، دوم، آرامش یافتن یکی از حالتهای انسان فانی است، سوم، آرامگاه به معنای محل آرامش نوعی ساختن است که انسانهای زنده در آنجا به آرامش میرسند. ما چون اثری میآفرینیم به آرامش میرسیم. حال میپرسیم چرا آفرینش آرامگاه به آرامش یافتن بستگی دارد؟اینجا بنایی نظیر آرامگاه بوعلی سینا به کمک اندیشه ما میآید. بنا با برجش و با آن فضاهای خالی که مابین ستونهایش قرار دارد قطعاتی از آسمان را برش زده و دیده ما آسمان را در حال فرود آمدن به پایین و صعود بنا را به بالا درک میکند. قابل ذکر است این نوع ویژگی حرکت مختص سبک باروک است. در همین حال است که بازدیدکننده خود را هم عروج میدهد. پیش از برپایی این برج، برج گنبد قابوس، مورد اقتباس آرامگاه بوعلی هم وجود داشته است. پیش از عروج برج آرامگاه، قصیده عینیه ابن سینا با این مطلع: هبطت الیک من المحل الارفع / ورقاء ذات تعزز و تمنع ، در باب عروج وجود داشته است که اکنون بر روی قطعات سنگهای حول قبر بوعلی حکاکی شدهاند. آرامگاه به گونهای خاص آسمان، زمین، زندگان و مردگان را یکجا گرد آورده است.
پیش از آنکه آرامگاه بوعلی سینا برپا شود، بناهای آرامگاهی در عهد باستان وجود داشته که مرده را برای دفن از دو محل عبور میدادند، اکنون این سنت به صورت نمادین در طبقه زیرین و مابین ستونهای فرو رفته در زمین و در طبقه فوقانی مابین ستونهای در حال صعود به آسمان به عینیت در آمده است. آنچه این روابط گذشته و اکنون فراهم میآورد امکان اتحاد کثرتها را در یک فضای آرامگاهی فراهم ساخته است. به گونهای که میتوان گفت سازنده این بنا استعداد مشاهده زمان در مکان برای تبیین تحول فرهنگی داشته است و بنای جدید آرامگاه بوعلی در توازی بناها و اندیشههای کهن آفریده شده است. در بنای جدید طرحهای معماری سنتی دوباره تفسیر شدهاند و به گفتههای بوعلی سینا تعین تازهای بخشیده شده است. نشان دادن بافت معماری آرامگاه بوعلی سینا در زمان حال بدون ارتباط با گذشته و آینده امری ناممکن است. چراکه جنبههای مجزای زمان و مکان – که در مرحله تاریخی خاصی از رشد بشری موجود بودهاند – در این بافت تاریخی ادغام شدهاند. بنابراین پیوستگی زمانی و مکانی یکی از عناصر ساختاری این بافت تاریخی است .
اکنون ما در این قضا و بافت قرار داریم که فضاهای همزمان و در زمان را احضار کرده است. فرق اساسی در این نیست که در بافتهای مختلف چه چیزی عرضه میشود، بلکه در این است که چگونه عرضه میشود. در واقع وقتی یک بافت را به بافت دیگر تبدیل میکنیم مقتضیات بافت جدید بافت قدیمی را به صورت محتوای بافت بعدی در میآورد. حال اگر در آرامگاهی که در آن قرار داریم به برهان «انسان معلق در فضا»ی ابن سینا بیندیشیم که میگوید: «توهم کن که اندامهای تو بر وضعی و هیئتی باشد که به هم پیوند ندارد، بلکه از هم جدا بود و در هوایی باشد که از آن متأثر نشود و معلق ایستاده بود. او را بینی که از همه چیز غافل بود مگر از ثبوت هستی خویش». در مییابیم که آرامگاه هم چیزی است از این بافت. بنا با سامان دادن به اجزایی از مکانها و زمانهای مختلف با یکپارچگی آنها را به ثبوت میرساند و با استقرار روشنایی بر بالای قبر بوعلی سایههای ستونها قصیده عینیه را به اجزای جدا از هم پدیدار میکند. پیشتر ابن سینا گفته بود «ادراکات مختلف و متمایز مستلزم حقایق مختلف و متمایز است». این همان ادراک با واسطه است .
بر پایه آنچه گفته شد بنا نهادن آرامگاه فراهم ساختن زمینه آرامش است. ابن سینا میگوید: این حقیقت که منشأ و مصدر ادراکات و احساسات انسان است، نفس نام دارد که تنها خاصیت آن تفکر است .
او برهان انسان معلق در فضا را برای بقای نفس میآورد و بر صندوقچه برنزی زیر برج فوقانی آرامگاه میگوید بزرگترین خوفی که به انسان میرسد خوف از مرگ است و علت آن جهل است اما نفس قابل فساد نیست. این جوهر وقتی از بدن مفارقت کرد به سعادتنامهای میرسد که راهی به فنا نخواهد داشت .