*سید افشین ابراهیمی
*وکیل دادگستری
روز اول: پیرمردی ناشناخته آوازی میخواند به لهجه گیلکی، تقریبا پنجاه درصد گفتههایش مفهوم نیست، حرکاتش هم تحریککننده نیست، جمعی در اطرافش خوشحالند و دست میزنند؛ مثل تمام صحنههایی که در دنیای واقعی دیدهایم. تسلط پیرمرد نشان از آن دارد که این کار را سالهاست که انجام میدهد. عملکرد اطرافیان هم گویای همین شهرت است. هنوز پیرمرد را نمیشناسیم
روز دوم: خبرها حکایت از آن دارد که پلیس وارد عمل شده است. ۱۴ آذر مقامات انتظامی گیلان خبر میدهند که در پی انتشار تصاویری از رقص و پایکوبی در معابر عمومی، بازار رشت و پیادهراه فرهنگی توسط عدهای هنجارشکن و بازتاب آن، براساس اقدامات فنی و پلیسی ۱۲ نفر از گردانندگان این صفحات شناسایی و پس از هماهنگی با مرجع قضائی با تشکیل پرونده جهت سیر مراحل قانونی به دادسرا معرفی شدند. پستهای صفحه اینستاگرام پیرمرد ناشناخته احتمالا توسط پلیس فتا حذف میشود و بنری در صفحه قرار میکند که گویای آن است که صفحه مسدود و با عوامل آن برخورد شده است.
روز سوم: پیرمرد ترند میشود. دیگر همه اهالی دنیای مجازی او را میشناسند. دابسمش ها و الگوبرداری از او در دنیای واقعی تکرار و در فضای مجازی پخش میشود. دیگر شهرت صادق بوقی جهانگیر شده. پای سیاسیون هم به میان میآید؛ حسن روحانی از نوبخت میپرسد در گیلان اووو اوووو اوووو یعنی چه ؟؟؟ ضرغامی وزیر گردشگری تلویحا ابراز نارضایتی میکند و از فقدان شادی میگوید.
روز چهارم: شایعه کمکم به میدان میآید. پیرمرد بازداشت شده. پیرمرد رشتی سیاسی میشود. پای رسانههای فارسیزبان خارجنشین به میدان باز میشود. حالا دیگر با آهنگ او رقصیدن به کنش سیاسی تبدیل شده و به فالوورهای صادق بوقی احساس کنش مبارزاتی دست میدهد. پلیس گیلان بازداشت صادق بوقی را تکذیب میکند. فیلم پیرمرد پخش میشود که آزاد است و راحت. مصاحبهاش با فارس پخش میشود که میگوید از گل نازکتر به او نگفتهاند و حتی دست به موی او نزدهاند. صفحه اینستاگرامش آزاد میشود.
روز ششم: در ماشین رادیو گوش میکنم. خانم مجری با لحن جذاب از بازگرداندن صفحه مجازی پیرمرد خوشحال خبر میدهد. بله آنقدر مهم شده است که رادیو از او میگوید. حالا بازی عوض شده است. روزنامه همشهری در ۲۱ آذر ماه وابسته به شهرداری تحت ریاست زاکانی فراموش میکند که همین صادق بوقی چند روز قبل هنجارشکنی بوده است که عملش عفت عمومی را جریحهدار کرده و تصویر او را پا نهاده بر سینه ساسی مانکن در صفحه اول چاپ میکند و تیتر میزند که تبلیغات مبتذل ساسی به کمپین شادی پیرمرد رشتی باخت !!!!
بله، کمتر از یک هفته زمان لازم بود تا سیاستگذاران فرهنگی تحلیل کنند که میتوان پیرمرد رشتی را مصادره کرد. میتوان کمکاری خودمان را پشت صادق بوقی پنهان کنیم. میتوانیم به حاشیهرفتن ساسی مانکن را در بوق و کرنا کنیم، بدون آنکه خودمان هزینهای کرده باشیم.
روز هفتم: تخیلات به من میگوید در شب یلدا صادق بوقی مهمان برنامههای تلویزیون خواهد بود. از خاطراتش در سپیدرود میگوید و شاید حتی همان آهنگ معروفش را اجرای زنده هم بکند.
به روز اول برگردیم. پلیس چگونه وارد عمل میشود؟
پلیس صرفا گزارشدهنده و اقدامکننده است. پلیس فقط دستور مقام قضایی را اجرا میکند. احتمالا یک بازپرس یا دادستان کلیپ آوازخوانی و رقص پیرمرد رشتی را به مقام قضایی نشان داده، او هم تجزیه تحلیل کرده که بله عفت عمومی جریحهدار شده است و بگیرید و ببندید و اخطار پلمب بدهید. عمل مقام قضایی صددرصد مستند به قانون است، اما آنچه در این میان مغفول میماند، تطبیق فعل با قانون است. وقتی تنگنظرانه و بدون توجه به اوضاع جامعه، عمل را بسنجیم، قطعا عفت عمومی جریحه دار میشود، اما اگر عمل را در گستره باز و وسعت جهانی با تأثیرات فرهنگی نگاه کنیم اتفاقا نه تنها عمل جرم نیست بلکه مایه افتخار هم میشود. پرونده صادق بوقی آغاز خوبی است برای تغییر نگرش در دستگاه قضایی که برای برخوردی شاید لازم باشد قبل از صدور دستور با مشاوری غیرقضایی مشاوره شود. واقعا اگر آن مقام قضایی که دستور مسدودی و برخورد با صادق بوقی را صادر کرده بود با یک مشاور فرهنگی از آن نوع که نگاهشان عرفیتر است مشاوره کرده بود و کمی احساس میکرد که میتوان تهدید صادق بوقی را به فرصت تبدیل کرد باز هم دستور برخورد با پیرمرد خوشحال میداد؟ اگر هزینه برخورد محاسبه میشد، آیا باز برخورد میشد؟
قطعا نگاه نگارنده محکومکردن مقام قضایی یا توقع عدم برخورد با مجرم نیست. سخن در باب لزوم مدارا، لزوم توجه به فضای فرهنگی و شناخت جامعه از لحاظ فرهنگی است.
به شدت معتقدم همه ما بسیار بسیار از همان حرکات صادق بوقی را دیدهایم؛ از همان آوازخواندنها، از همان حرکات موزون .
در عروسیها دیدهایم، در جشن تولدها دیدهایم، حتی در فیلمهای سینمایی دارای مجوز در همین کشور نمونههایش زیاد است. خودتان بگردید و ببینید. نه آواز خواندن جرم است نه رقصیدن مردها، اما اقدامی شاید عجولانه صادق بوقی را مشهور میکند و به سرخط خبرهای رسانه های فارسی زبان خارجی می نشاند تا چنین القا کنند که این نظام با شادی مخالف است، با فرهنگ مخالف است، با خوشحالی مخالف است .
این همان نداشتن سیاست فرهنگی مدارامحور است که اگر وجود داشت میشد تهدید را به فرصت تبدیل کرد. میشد جامعه را با خود همراه کرد. میشد التهاب جامعه را از بین برد .
از این دست نمونههای فرصتسوزی ناشی از نگاه بسته بسیار است. آنقدر که مثالزدنش شاید به اندازه یک کتاب بشود. نمونه دم دست میخواهید: کوروش کبیر
الان برخورد فرهنگی حاکم با کوروش کبیر چیست؟
تقریبا انکار. تا حدی که از عبدالعظیم حسنی فیلم میسازند و از کوروش نه و این انکار به جایی میرسد که دشمن از این خلا سوءاستفاده کند و کوروش را مقابل حکومت قرار دهد؛ چنانکه فردی که اسم پسرش را کوروش میگذارد فکر میکند کار سیاسی کرده است. این انکار و خلأ پیوست آن به کشمکشی میرسد که شایعه میشود در ۷ آبان گه میگویند روز کوروش است، جاده تخت جمشید بسته میشود !!!
حال آنکه اگر کمی منطقی به کوروش نگاه میکردند تهدید به فرصت تبدیل میشد؛ آن هم خیلی ساده.
اگر کمی در تفاسیر قرآن دقت کنید معروفترین تفسیر قرآن، تفسیر المیزان است که در آن مرحوم علامه طباطبایی معتقد است ذوالقرنین یاد شده در قرآن همان کوروش کبیر است .
حالا هست یا نیستش را خدا میداند، اما آیا نمی شد با همین تفسیر کوروش ملی را به حکومت مذهبی چسباند؟ نمیشد بین ملیها و مذهبیها آشتی ایجاد کرد؟ از این نمونهها بسیار است و امید تغییر به رویه حاکم، کم.