اشک کوه
*مریم رازانی
*نویسنده
در اتوبوس واحد، زن و مرد سالمندی، خلاف عادت معمول روی صندلی سمت چپیام کنار یکدیگر نشستهاند. بیست دقیقهای میشود که منتظر حرکتیم. زن بعد از چندین بار نگاهکردن و جلب توجهم، ساک کهنه جلوی پایش را برمیدارد، بفهمی نفهمی به من نشان میدهد و دوباره زمین میگذارد. طوری که بشنوم میگوید: «دختر به گوّارِه، مادر به تیکه پاره»[۱] ظاهرا خریدهایی برای دختر یا نوهاش کرده. از گرانی مینالد. رو به همسرش میکند. مرد کمال نارضایتیاش را از وضع فعلی و قیمتها همراه با یک تلخند به زبان میآورد: «اَلنگ اَلنگ، اَ دسِ شیر اِفتادیم دسِ پِلَنگ»[۲] و هر دو ساکت میمانند.
کم پیش میآید اتوبوس به سرعت پر و آماده حرکت شود. ظاهرا زمانی برای انتظار معین نشده. اتوبوس بعدی هم بیاید، تا پرشدن و حرکت اتوبوس جلویی مسافرسوار نمیکند. گوشیها آستانه تحمل افراد را بالا بردهاند. نقص سیستم اتوبوسرانی به چشم نمیآید. بعد از رسیدن به خانه است که مسافر متوجه خستگی مفرط در اثر طولانی و عبث نشستن خود میشود. این استرس در سالمندان به شکل دیگری ظهور پیدا میکند. آنها کودکان و جوانان قدیم بودهاند. شهر کوچکتر بوده و مسافتها کوتاهتر. خانههاشان گاهی از پشتبام به هم راه داشته. اصل و اساس زندگی شان بر گفتوگو استوار بوده. سکوت پرهیاهوی امروزه را تاب نمیآورند. با این حال به آن تن میدهند. ضربالمثلها به دادشان رسیدهاند. کوهی از حرف را در قالب آن میگنجانند.
در تاکسی کنار زن جوانی نشستهام. سرتاپا سیاهپوش است و اشک به چشم دارد. بیآنکه بپرسم، میگوید مادرش تازه فوت شده. پیش از آنکه تسلیتی بر زبانم جاری شود، شروع میکند به حرفهای رکیکزدن و ایراد گرفتن از سایر بازماندگان. میگوید باید خانه این و دکان آن را برسرشان خراب کنم. متوجه نیست که در یک وسیله نقلیه عمومی نشسته. مسئله پول است…
در قصابی، زن جوانی با چادر و لباس تمیز و رفتار موجه، سی تومان گوشت میخواهد. قصاب امتناع میکند. زن سرش را میاندازد پائین که برود. در سکوت کارت حقوق بازنشستگیام را نشانش میدهم. اشاره میکنم بیشتر هم خواست، بخرد. نمیپذیرد. می رود. قصاب سعی میکند دلایل موجهی برای نپذیرفتن بیاورد. در نمیگیرد. گوش نمیدهم. حال هر دومان خراب است، حال قصاب خرابتر. روزانه چند نفر از این مشتریها دارد؟
علل روانی، عامل اصلی کنشهای اعتراضی است. اگر نتواند در بیرون خودش را نشان بدهد به درون برمیگردد و فرد را متلاشی میکند. تحقیرشدگی مقدمه کنش و انتقام است و انتقام از خود بسی دهشتناکتر رخ میدهد. هیچکس دزد و معتاد و تن فروش به دنیا نیامده. کسی دوست ندارد چهره آدم ابوالبشر که بار سنگین امانت بر دوشش نهاده شده را مخدوش کند. تحقیرشدگی سیستماتیک، جامعه را دشمن و غیرخودی قلمدادکردن و سلب قدرت از آحاد جامعه، اساسیترین مانع توسعهیافتگی است. انسان امروز در عصرآگاهی زندگی میکند. لازم نیست از دهکوره خود بیرون برود تا به چشم خویش جهان را ببیند و مفهوم عدالت را لمس کند. پول بخشی از ماجراست. اساس حرمت است. باور به اینکه به جایی تعلق دارد و زمین زیر پایش محکم است.
این روزها اغلب سخن از تراپی است. نوعی از رواندرمانی که به روش گفتوگو به مسائل ذهنی یا عاطفی کمک میرساند. پیش از آن هم به عنوان یک رسم، مردم برای یکدیگر داستان میگفتهاند. اصطلاح «شفا از طریق کلمات» بیش از سه هزار و پانصد سال پیش در نوشتههای یونانی و مصری استفاده میشده. علم معتقد است اضطراب، فوبیا، اختلال های رفتاری، وسواس، کمبود توجه و بسیاری از مشکلات روانیِ دیگر قابل رفع است. هیچکس مخالف یا معارض آن نیست. گفتوگو از بیزبانی بشر تا امروز مؤثر بوده. اما چهطور و درچه شرایطی؟ آیا باید آحاد جامعهای که بیش از نیمی از آن در معرض اختلالات روانی و رفتاری اند را تک تک نزد روانکاو برد و نسخه جوامع پیشرفته را برای آنان پیچید؟ لازم است زن و مرد سالمند، زن مسافر تاکسی، و یا بانویی که با سی هزارتومان گوشت جلو تحقیرشدگی فرزندش را میگیرد، تراپی بشود؟ درد مشترک درمان مشترک دارد. مگر میشود آن را «جدا جدا» درمان کرد؟ ملت تریبون میخواهد. روزنامههای آزاد می خواهد. صد و چند سال است که میخواهد و هنوز به آن نرسیده.
فضای مجازی این پندار را جا انداخته که همه میتوانند حرفشان را بزنند و میزنند. حرفزدن در فضای مجازی مثل درددل کردن با فرد ناشناس بغل دستی در اتوبوس یا روی نیمکت پارک است، پاسخی چنانکه باید، نمییابد. از این رو درد در وجود گوینده توسعه مییابد. بهعلاوه، دهها نفر با دهها هدف آنجا ایستادهاند تا حرفها را مصادره کنند. مورد استفاده قرارگرفتن تحقیرشدگی مضاعف است. شیء شدگی است. درمنگنهاش بیندازند، نهایتا همراه می شود و بقیه ی داراییاش را هم میبازد. «حالا که تالان تالانِه صد تِمَنَم زیرِ پالانه»[۳]…
[۱] (ضرب المثل) از وقتی که دختر درگهواره است، مادر باید در فکر جمع آوری جهیزیه باشد.
[۲] ” ” ” ازچاله درآمدیم افتادیم توی چاه. مقایسه وضع فعلی با گذشته.
[۳] همه چیزم را باخته ام اینهم روی آن.