شاعر «پدران دشنه، پسران پهلو» در گفتوگو با همداننامه:
این شعرها ستون فقرات شعرهای من هستند
*حسین زندی
*خبرنگار
«پدران دشنه، پسران پهلو» عنوان آخرین کتاب «قاسم امیری» شاعر و نویسنده کرمانشاهی ساکن همدان است.
این کتاب با شمارگان ۵۰۰ نسخه از سوی انتشارات دیباچه منتشرشده است در آغز کتاب یادداشتی از فریبرز ابراهیم پور آمده و طراح جلد کتاب مجسمهای از اردشیر محرابی است. امیری قبل از این، دو کتاب چاپشده با نامهای «عمر، ماهور، ارغوان» و «کلید خورشید را بزن، خوابم میآید» را در کارنامه خود دارد. در این گفتوگو، امیری از کتاب جدید خود میگوید.
- پدران دشنه، پسران پهلو عنوان کتاب جدیدتان است، ارتباطی به فرزندکشی و شعر رستم و سهراب دارد؟
این شعر در واقع بیانگر تقابل دو نسل است.
پدران دشنه، پسران پهلو
سایه ها مست تماشا
نوشدارو در جیب
این عنوان را از داستان رستم و سهراب برداشتم.
بحث فرزند کشی که در ادبیات ما هم خیلی به آن اشاره شده از داستان رستم و سهراب سر چشمه میگیرد. رستم و سهراب فراتر فرزند کشی یا همان پدران دشنه، پسران پهلو رفته و تقابل دو نسل را میرساند؛ نسل نو و نسل کهنه.
- یعنی در کار شما هم این تقابل دو نسل دیده میشود؟
بله این تقابل بهطور ناخواسته در شعر من نیز وجود دارد.
- تراژدی بزرگی که در حد یک شعر کوتاه وجود دارد و در آخر تابلوی کتاب شما شده است. این سومین کتاب شماست که توسط انتشارات «دیباچه» در کرمانشاه چاپ شده و عکس روی آن از آقای «اردشیر محرابی» است و طرح جلد خاصی دارد که با محتوای کتاب همخوانی دارد، تفاوت این کتاب شما با دو کتابی که قبلا نوشتید در چه میتواند باشد؟
این کتاب دربرگیرنده آن سبک و سیاق در کتاب «کلید خورشید را بزن، خوابم میآید» که شما چاپ کردید، نیست و دربرگیرنده شعرهای معمولی بلند، نیمهبلند و کوتاه است.
- یعنی شعرهای پراکنده شما را در این کتاب میبینیم. این شعرها انتخاب خود شما بوده یا انتخاب آقای فریبرز ابراهیمپور؟
این انتخاب ابراهیمپور است و من اصلا خبر نداشتم و در زمان چاپ کتاب به من اطلاع دادند که آقای ابراهیمپور نوشتههای من را برای چاپ جمعآوری کرده است. وقتی آقای ابراهیمپور شعرها را جمعآوری کرده بود، ناشر به دلیل بلندی کتاب چاپ نکرده بود و داستانی راجع به من و کتابفروشی در کنار خیابان وجود داشت که ناشر ضرورتی ندیده بود چاپ کند و شایعاتی هم که ساخته شده و به من حمله میکنند و میگویند که با زد و بند کتابهایم را میفروشم، این موارد را در کتاب حذف کردند.
- نکتهای که وجود دارد، اینکه در همین روزهایی که کتاب چاپ شده، خیلیها از مقدمه آن انتقاد میکنند که اغراقآمیز است، چه سخنی با آنها دارید؟
همین را میخواستم بگویم. چون اغراقآمیز است، میدانستم سر و صدای زیادی خواهد داشت، درست است که من شاعرم، اما واقعگرا هستم و دلم میخواهد آن طوری که هستم، باشم و بیشتر از این شعرها نیستم. وقتی این کتاب را برای من فرستادند، یک مقدمه به آن اضافه کردم؛ به گواه ناشر که خود شما هم از آن اطلاع دارید. من خرابهای خالی از گنجم. آقای ابراهیمپور من را دوست دارند و درباره به من اغراق کردهاند. من ناراحت شدم که ناشر چرا توضیحی که من نسبت به این اغراق داشتم را چاپ نکرده است، اما گفتند در چاپ بعدی توضیحی که نسبت به این اغراق داشتم را چاپ خواهند کرد.
- من هنوز این کتاب را نخواندهام و میخواهم بدانم خودتان درباره این کتاب چه فکر میکنید؟
البته مخاطب برداشت خود را دارد و من میخواهم نظر شما را بدانم و این تفاوتهایی که بین این کتاب با کتاب قبلی «کلید خورشید را بزن، خوابم میآید» را برای ما بگویید. با وجود اینکه گفتید انتخاب آقای ابراهیمپور بوده، شعرهایی که وجود دارد یکدست نیستند و مربوط به دورههای مختلف زندگی شما است، درست است؟
صادقانه بخواهم بگویم این شعرها قدیمیترین شعرهای من هستند. شما آنها را خواندهاید و یادم هست حتی آنها را قویتر میدانستید. در واقع این شعرها ستون فقرات شعرهای من هستند. اینکه میگویم قدیمی هستند، به این خاطر است که حاصل آن روزگاری است که برای گفتن شعر جدیتر بودم.
- در واقع این کتاب باید قبل از کلید خورشید را بزن چاپ میشد؟
بله کاملا درست است.
- کتاب بعدی هم که «آسمانی در جیب» است در چه وضعیتی است؟
فعلا روی این کار توافق کردیم و صحبتهایی در باب چاپ و بیرون آمدن آن شده است و در واقع کار بعدی بنده را شامل میشود.
- در آخر اگر سخنی درباره این کار و روند چاپ آن دارید، بگویید؟
همیشه گفتم من فکر میکنم که تعریف شعر خوب، خود شعر است.