بانوی خانههای روشن
درباره «خانه ادریسیها» رمان دوجلدی در ۶۰۰ صفحه /نویسنده : غزاله علیزاده / نشر: توس
*عاطفه کلهری
خانه ادریسیها نقدی بر فضای فرهنگی وسیاسی اجتماع تلقی میشود. غزاله علیزاده نگارش خانه ادریسیها را در سال ۱۳۶۹به پایان رساند و این کتاب از سال ۱۳۷۰ تا به حال توسط دو نشر تیراژه و توس در حدود سی هزار نسخه به فروش رسیده است و برنده لوح زرین و دیپلم افتخار جایزه بیست سال ادبیات است، از آثارش میتوان به شبهای تهران، ملک آسیاب و مجموعه داستانهای سفر ناگذشتنی اشاره کرد.
علیزاده همواره براین باور بود که ادبیات باید برای مردم ملموس و قابل درک باشد و به عبارتی محصول زمانه خود باشد.
خانه ادریسیها داستان سرنوشت خانواده ادریسی است، ساکن یک شهر خیالی عجیب (عشق آباد) شهری که دستخوش اتفاقاتی میشود تا طبقه کارگر بتوانند در ظاهر حق پایمال شده خود را از طبقه مرفه و اشراف بگیرند و به خانه ادریسی یورش میبرند. خانواده ادریسی که خانم ادریسی (مادربزرگ) لقا (دختر) وهاب (نوه خانم ادریسی) و یاور (کارگر خانه) هستند، انسانهایی تهنشین شده از زندگی سالهای قبل این خانه و خانواده که روشنایی و امید در آنها فرو کش کرده است و آنها به نوعی اسیر عادتهای دیرینه خویشند، شاید هم عمیق که میشوی از درون مردهاند.
عدهای از مبارزان (آتشکار) که در داستان مدام با نام قهرمان با آنها روبرو میشویم با شخصیتهای مختص خودشان که نویسنده در جریان داستان به شرح هر کدام میپردازد در فکر تصرف خانه ادریسی با این خانواده، همخانه میشوند و عادتها و وابستگیهایشان را از آنها میستانند.
آتشکارها قدرت را به دست میگیرند و به گمان خودشان میخواهند جامعه را اصلاح کنند و مردم را به سعادت نزدیک کنند، شبیه خودکامگیهای انسان در تمام تاریخ که از روی جهل اتفاق میافتد و ره به جایی نمیبرد.
و خانواده ادریسی درگیر خشم عمومی یک انقلاب میشود و خانه را تقدیم میکند.
علیزاده این فروپاشی و زوال درونی در انسانها را در چند خط نخست داستان به طرزی شگفت بیان میکند: «بروز آشفتگی در هیچ خانهای ناگهانی نیست؛ بین شکاف چوبها، تای ملافهها، درز دریچهها و چین پردهها، غبار نرمی مینشیند، به انتظار بادی که از دری گشوده شود، به خانه راه بیابد و اجزای پراکندگی را از کمینگاه آزاد کند».
در خانه ادریسی درگیر اجتماعی هستیم که میتوان ریشه تمام رفتارهای انسانی را در آن جستوجو کرد. خانه ادریسی نماد خانوادههایی است که به هویت و شاخصه اجدادی خودشان معتقدند، به آن تعصب دارند و در بند بنیانها و اصولی که خود بافتهاند از زندگی کردن محرومند، خانه ادریسی فردیت و رفتار اجتماعی را از درون آزادیخواهی و عدالت به چالش میکشد.
نویسنده خود دارای ذهنی شگفت است، باید شخصیتپردازیهای قدرتمندش را بخوانید که چگونه هر فرد را با جزئیات زندگی اش به شما نشان میدهد و در ذهن به تصویر میکشد و در این جزئیات اندیشههایی که بروز میکند ویژگی خاص ذهن و قلم نویسنده است.
«هر کنش بازتابی دارد. دستکاری نظم هستی بیعقوبت نیست، دوایر آشفتگی وسعت میگیرد. زیستن کاش به آئین بود و هر کالبدی معبدی».
در خانه ادریسی زنانی را میبینیم از نسلهای مختلف که تمامی آرزو و هویتشان را زیر سلطه مردسالاری اجتماع از دست دادهاند و تسلیم شرایط آن روزگار شدند، واقعیتهای زن را در هویت رحیلا، لقا، رکسانا و خانم ادریسی میبینیم که مرد سالاری و سرمایهسالاری با درون زن و به رسمیت شناختن حقوق برابر و حق زندگی آنها چه میکند.
برخی بر این عقیدهاند که جدای از دید فمینیست که غزاله علیزاده دارد در این رمان نشانههایی از آکوالیسم وجود دارد، پس او به برابری جنسی هم عقیده دارد.
از زبان رکسانا (زنی در جستوجوی آزادی): من عروسکی بودم که روی طاقچه میگذارند، اینقدر نگاهش میکنند تا از هویت بیفتد، جزو در و دیوار شود، در اعماق طغیان میکردم اما زیر سلطه مارنکو (همسرش)کمرنگ میشدم.
از جذابیتهای قلم نویسنده نثر توصیفی و پرداختهای زیبا و بلند و نمادین اوست که به شکل ماهرانهای بر جان طبیعت و اشیا و آدمها نشسته و به هیچ عنوان خستهکننده نیست و با موشکافی تمام اجتماع را در خانه ادریسیها به تصویر کشیده، از فقر وگرسنگی و فلاکت و بیچارگی سخن گفته و تصویرش واقع گرایانه است و در جهت نشانه مند کردن باورها، در ذهن سیال شخصیتها و خانه که نماد جهان درون آدمهاست پیش میرود.
مدام بوی عطر کشمیر میآید و لطافت لباسهای ساتن رحیلا را حس میکنیم، یا گوشمان پر میشود از آهنگهایی که لقا پشت درهای بسته و در خلوت زمانی که جوان میشود، مینوازد، یا کوچهای که پر از صداهای آشفته و هرج و مرج است با طبقه کارگر، از نسیم خنکی که بوی گلهای یاس و مینا را میآورد، از طنین میان تهی صداها در غلامگردشها و اشکوبها و عطر اندامش که مانده بود و با نفس شور دریا میرفت و باز میگشت، برگ زردی خش خش کنان روی سنگفرشها با نسیم میرفت، پرتقالهای زینتی به گل نشسته بودند و عطر بهار نارنج در نور آفتاب تجزیه میشد رو به سایهها میگسترد و در یونجهها میپیچید.
رمان پر از توصیفهای اینچنینی است که خیال خواننده را در یک مه سپید با خود میبرد.
در جلد دوم نیز نویسنده، شخصیتها و اتفاقات درون زندگی گذشته آنها را برای مخاطبان باز میکند و این نوع نوشتار برای نمایاندن وضعیت اجتماعی است که چگونه در ناخودآگاه و در ریشههای درونیشان دستخوش تغییر شدند و یک انقلاب را به وجود آوردند.
زمانی که کتاب را میخواندم مدام به یاد تصویرها و توصیف رمانهای روسی با جزئیات زیبایشان از زندگی میافتادم و اینکه نثر آن به ادبیات روسیه نزدیک است.
خانه ادریسیها یک اثر ایرانی پر قدرت و مهم و تاثیرگذار در ادبیات فارسی است که در آن زنان عامل مهمی در زندگی و در روند اجتماعی به شمار میروند و عامل تغییر هستند.
علیزاده با پرداختن به جزئیات و نرم و روان نگهداشتن داستان سبک شگفتی را برای خود به وجود آورده است.
خانه ادریسیها روایتی است جذاب و خواندنی از عشق، آزادی، برابری، تفکر، استبداد و امید که در نهایت به فروپاشی منتهی میشود و حال همان خانه ادریسی میراث ماندگاری است از غزاله علیزاده.