بررسی ارتباط بین راهبردهای تنظیم هیجان، بازداری شناختی و بازداری رفتاری و رانندگی پرخطر
هرچقدر میزان این موارد در فرد بیشتر باشد، میزان احـتـمـال گرایش فرد به انجام تخلفات رانندگی نیز بیشتر خواهد بود. از سوی دیگر رانندگی ایمن نیازمند داشتن تمرکز هنگام تجربه هـر نـوع هیجـانی اسـت؛ بنـابراین افرادی که به هنگام تجربه هیجانات منفی، مشـکل تمرکـز دارنـد، هنگـام راننـدگی، رفتارهای پرخطر مانند سرعت بالا از خود نشان میدهند؛ همینطور افرادی که هنگام تجربه هیجانات منفی، کنترلی بر ر رفتار خود ندارند، هنگام رانندگی نیـز مـیتواننـد خطرآفرین باشند.
*پیام زمانی
*دبیر کانون جوانان جمعیت هلال احمر شهرستان همدان
*دبیر مجمع استانی کانون جوانان جمعیت هلال احمر استان همدان
اخیراً با افزایش توجه افراد به خودرو، رفتارهای جالبی از برخی رانندگان که سعی دارند با خودرو یا شیوهی رانندگی خود، نظر دیگران را جلب کنند، سر میزند. آنها معمولا با سرعت و سبقت غیرمجاز و هراسانگیز و انجام حرکات نمایشی در محلهایی که رانندگان معمولی و خانواده دیگران در آن رهگذر هستند، لجبازی با دیگر رانندگان، سعی بر جذب توجه دیگران دارند، اما این کار نه تنها جذاب نیست، بلکه نشانه ضعف فرهنگی و نداشتن کنترل فردی نیز به شمار میآید. یک چارچوب نظری برای مطالعه رانندگی پرخطر توسط ریزن و همکاران (۱۹۹۰) پیشنهاد شد که دو نوع رفتار رانندگی پرخطر را از یکدیگر تمیز میدهد که دو سازه روانشناختی مجزا را دارند: خطاها و خشونتها. خطاها به ناتوانی برای انجام یک سری فعالیت طراحیشده برای دستیابی به یک پیامد بهینه اشاره دارند. خشونتها رفتارهایی هستند که با قصد خشونتکردن در تنظیمات ترافیک انجام میشوند. یک عامل روانشناختی که بهصورت ویژهای با رفتار خطر پذیری در رانندگی ارتباط دارد، احساس عصبانیت و پرخاشگری است (حدادی ثانی و همکاران ، ۱۳۹۶).
مبتنی بر آمارهای موجود، امروزه رفتارهای رانندگی در فهرست رفتارهای پرخطر قرار گرفته است؛ بهنحوی که رانندگی پرسرعت، نوشیدن الکل حین رانندگی، رانندگی بههنگام خستگی و استفادهنکردن از کمربند ایمنی بهعنوان نشانگرهای این رفتار قلمداد شدهاند. علاوهبراین، بررسی پیشینه پژوهشی نشان میدهد که از بین عوامل انسانی، تنظیم هیجانی در وقوع یا عدم وقوع رفتارهای پرخطر رانندگی نقش دارد؛ بهنحوی که مطالعات نشان دادهاند که اضطراب با رفتارهای رانندگی پرخطر در ارتباط بوده و در این راستا خشمگین بودن راننده با سرعت در رانندگی؛ و هیجانهای منفی هنگام رانندگی، با ادراک خطر بالا مرتبط بوده است، درحالی که هیجانهای مثبت با ادراک خطر پائین مرتبط هستند (حیدری و هاشمی،۱۳۹۶).
هیجانها شامل پاسخهای جسمانی، روانشناختی و رفتاری هستند و زمانی برانگیخته میشوند که افراد نیاز دارند یک موقعیت که شامل یک فرصت یا چالش است را ارزیابی کنند (گراس ،۱۹۹۸). هیجانهای مثبت و منفی تأثیرات متفاوتی دارند و هردو میتوانند مفید باشند (تیمر و فورد،۲۰۱۲). هیجانهای مثبت توانایی افراد را برای ایجاد و توسعه پاسخهای جدید و ایجاد منابع افزایش میدهند که میتواند هیجانهای مثبت آنها را در آینده افزایش دهد و تابآوری روانشناختی را ایجاد کند (لاوی و اشت،۲۰۱۸).
برخورد با هیجانهای منفی یک چالش برای همهی افراد است که در اوایل کودکی آغاز میشود (کوپ،۱۹۸۹) و در سراسر زندگی ادامه مییابد (جاپ و اشمیت،۲۰۱۰). غلبه بر هیجانهای منفی برای سلامت و عملکرد کلی افراد مهم است (برانی و همکاران،۲۰۱۳). با این حال، تفاوتهایی در روشهایی که افراد با هیجانهای منفی برخورد میکنند وجود دارد: بهنظر میرسد که برخی از افراد در مقایسه با دیگران از هیجانهای منفی بیشتر و طولانیتر رنج میبرند (شینگلر و کوئرنگاسر،۲۰۱۸). در واقع بسیاری از تصادفهای وسایل نقلیه، نتیجه بد عمل کردن یا رفتار نادرست رانندگی دانسته شده تا نقص فنی وسایل نقلیه. (لاجنون، پارکر، سومالا، ۲۰۰۴) یک ویژگی شخصیتی که اثر آن بر رفتارهای پر خطر رانندگی مورد توجه قرار گرفته است، هیجانخواهی است.
اینکه افراد چگونه هیجانهای خود را تنظیم میکنند با شدت درد و سازگاریشان مرتبط است (عربی و باقری ،۱۳۹۶). تنظیم هیجان فرآیندی است که توسط آن افراد به تجربه هیجانی خود، شامل نوع، شدت، زمانبندی و بیان هیجانها، تأثیر میگذارند (گراس،۱۹۹۸). نحوهای که افراد هیجانهای خودشان را تنظیم کنند و پیامدهای آن انتخابها بهصورت نزدیکی با سلامتی و بهزیستی مرتبط است (جان و گراس ،۲۰۰۴). درحالی که پیشینه پژوهشی در تنظیم هیجان پیشنهاد میکنند که راهبردهای تنظیم هیجانی خاصی (مثلا ارزیابی مجدد) از دیگر راهبردها سازگارتر است (مثل سرکوبی) (اگلاف و همکاران،۲۰۰۶ ؛جان و گراس ،۲۰۰۴).
مشکلات در تنظیم هیجانی ممکن است بر رفتارهای رانندگی ناسازگار اثر بگذارد و بالعکس، توانایی در تنظیم هیجانی ممکن است با رفتارهای سازگار رانندگی مرتبط باشد (حیدری و هاشمی ،۱۳۹۶). اوزلی و همکاران گزارش دادند که افرادی که سطوح تکانشگری و همدلی بالاتری دارند گرایش دارند که خطاهای رانندگی بیشتری داشته باشند. رانندگانی با سطوح بالاتری در پرخاشگری راحتتر تحریک میشوند (استفنز و گروگر ،۲۰۰۹) و گرایش دارند که به خشونت متعهد باشند (وانگ و ژو،۲۰۱۹).
مطالعات دیگر نشان میدهند که راهبردهایی که بهصورت نظری سازگار هستند از قبیل ارزیابی مجدد،ممکن است در برخی شرایط مفید نباشند (پرز و سوتو،۲۰۱۱؛تروی و همکاران،۲۰۱۳). پژوهشهای اخیر در تنظیم هیجان بر عوامل فرهنگی و بافتی تمرکز کردهاند که بر نحوهای که افراد هیجانهای خود را تنظیم میکنند تأثیر میگذارند (شپس و همکاران،۲۰۱۱؛سوتو وهمکاران،۲۰۱۹).
بازداری، زمانی است که یک تکلیف پایان یافته یا زمانی که دیگر، یک هدف مناسب نیست، زمانی که نیاز است تا خطایی اصلاح شود و نیز زمانی که لازم است محرکهای نامناسب رد شوند، بازداری اهمیت مییابد (آویلا و پارکت،۲۰۰۱؛بارکلی،۱۹۹۷). بازداری به دو صورت شناختی و رفتاری مشخص میشود (هارنیشفیگر،۱۹۹۵). بازداری رفتاری معادل کنترل حرکات، خصوصا رفتارهای واکنشی و نامطلوب است (آرون،۲۰۰۷)).
بهعلاوه، از قبل استدلال شده است که بازداری شناختی نقشی محوری در تنظیم هیجان برعهده دارد. بارکلی (۲۰۱۴) معتقد است ضعف در بازداری منجر به نارسایی در خودنظمجویی، حافظه کلامی و غیرکلامی، سازمانبندی مجدد اندیشه، انگیزش، هیجان و کنترل توجه میشود؛ که نیازمند توجه بیشتر است. همچنین نقص در بازداری شناختی و سوگیری توجهی به محرک هیجانی منفی میتواند خطاهای رانندگی را افزایش دهد (رئوف حدادی و همکاران،۲۰۱۷).
در بازداری رفتاری توانایی فرد برای جلوگیری از فعالیت، توقف یا به تأخیر انداختن یک عمل مطرح میشود (کلارک ،۱۹۹۶). بازداری شناختی به توانایی فرد در ممانعت از ورود اطلاعات نامربوط به تکلیف، صورت میگیرد (نیگ، ۲۰۰۰). با توجه به توضیح بالا افرادی که دارای شخصیت فعالساز رفتاری هستند در تصمیمگیری عجولانه رفتار میکنند و همچنین از جمله عوامل شناختی که میتواند در گرایش به رفتار رانندگی خطرناک موثر و مهم باشد شامل: درک و شناخت ریسک یا خطر، برآورد میزان خطر (احتمال پیامد منفی) و تمایل به پذیرش ریسک برای انجام رفتار است (هربرگ و همکاران، ۲۰۱۷؛ نوردجن، جورجنسون و رانندمو، ۲۰۱۱).
طبق پیشینه پژوهشی، تاکنون به بررسی رابطه بازداری رفتاری و شناختی و راهبردهای تنظیم هیجان با رانندگی پرخطر، به طور همزمان پرداخته نشده است؛ بنابراین ضرورت انجام پژوهشی که بتواند رابطه راهبردهای تنظیم هیجانی، بازداری شناختی و رفتاری و رانندگی پرخطر را بررسی کند، بهخوبی مشهود است. بنابر آنچه که تاکنون گفته شد، سوالی که در این پژوهش مطرح میشود این است که چه ارتباطی بین راهبردهای تنظیم هیجان، بازداری شناختی و بازداری رفتاری و رانندگی پرخطر برقرار است؟
هدف از پژوهش، بررسی رابطه راهبردهای تنظیم هیجان و بازداری شناختی و رفتاری با رانندگی پرخطر است. در پژوهش حاضر مشخص شد رابطه رانندگی پرخطر با ریزمولفههای فرونشانی و ارزیابی مجدد منفی است. به نظر میرسد که وجود استـرس، پـرخـاشـگـری و راهبردهای مقابلهای ناکارامد و ناتوانی در تنظیـم هـیـجـانـی گرایش افراد را به رانندگی پرخطر افزایش میدهد؛ به طوری که هرچقدر میزان این موارد در فرد بیشتر باشد، میزان احـتـمـال گرایش فرد به انجام تخلفات رانندگی نیز بیشتر خواهد بود. از سوی دیگر رانندگی ایمن نیازمند داشتن تمرکز هنگام تجربه هـر نـوع هیجـانی اسـت؛ بنـابراین افرادی که به هنگام تجربه هیجانات منفی، مشـکل تمرکـز دارنـد، هنگـام راننـدگی، رفتارهای پرخطر مانند سرعت بالا از خود نشان میدهند؛ همینطور افرادی که هنگام تجربه هیجانات منفی، کنترلی بر ر رفتار خود ندارند، هنگام رانندگی نیـز مـیتواننـد خطرآفرین باشند.
علاوه براین، نداشتن توانایی توجه بر هیجانـات بـه کمبـود آگـاهی هیجانی منجر میشود و ناآگاهی از حالات خویش، رانندگی ایمن را مختل میکند. نتایج پژوهش حاضربا نتایج پژوهش بنائی و همکاران (۱۳۹۷)، دیفن باچر وهمکاران (۲۰۰۱) و ارنااو وهمکاران (۲۰۱۴) همسوست، اما نتایج تحقیقات حاضر با تحقیقات حیدری و هاشمی(۱۳۹۴)، ناهمسو بوده و مطابقت ندارد؛ زیرا این دانشمندان معتقدند که سبک رانندگی پرخطر با مشـکلات کنترل تکانه و مشکلات در تنظیم هیجانی بهتر پیش بینی می شوند و سـبک راننـدگی پرخاشگرانه، تنها با مشکلات کنترل تکانه قابل پیش بینی است. آنها در ادامه چنین بیان کردند میتوان بیان کرد افرادی که پاسخهای هیجانی خود را نمیپذیرند و واکنشهای غیرقابل قبول نسبت به ناراحتی افراد نشان میدهند، از انجام رفتارهای پرخطر و واردکردن آسیب به دیگران پرهیز نمـیکننـد.