ترک این مکان برایم نشدنی است
*مهدیس فدایی
همداننامه؛ مکانی که وقتی برای اولین بار پایم را آنجا گذاشتم نردههای آبی که قدیمیبودنش را نشان میداد، نظرم را جلب کرد. مدتی بود خانهای با نردههای آبی ندیده بودم. اولین نشانهاش بود که متوجه شوم این نشریه مانند اکثر نشریهها آنقدر رسمی نیست که معذب شوی. دو میز چوبی مستطیل شکلی که به نظرم زیبا بودنشان فرق میکرد، شاید اگر این میزها را جای دیگری میدیدم، آنقدر با شگفتی آن را نگاه نمیکردم. ظرفی سنتی که شکلاتهای میوهایاش تمام روز چشمک میزنند، کتابخانهای که همیشه پیداکردن کتاب مورد علاقهام سخت است، پوسترهایی که همیشه آنقدر نگاهشان میکنم که هفته پیش ستایش به من گفت چرا آن قدر به این پوسترها نگاه میکنی؟ جواب من نمیدانم بود. دیواری که من و ستایش و مبینا با انبوهی نوار کاست آن را درست کردهایم باعث میشود همیشه فکر کنم خانه دوم من همداننامه است.
از «حسین زندی» بگویم که هیچوقت سختگیری نکرده، اما اگر گاهی اوقات ناراحتی پیش میآید ۹۵ درصدش تقصیر ما و شیطنتهایمان است. او مانند یک رفیقی است که میشود تمام رازهایت را به او بگویی و او نیز حرفهایت را گوش میکند. روز اول گفت ما مانند رفیق هستیم، فکر میکردم مثل تمام مادرهایی است که میگویند رفیق هستیم و بعد از توضیحی کوتاه از زندگی فرزندش، آن را سه قسمت مساوی میکند. اما ما تمام ساعتهایی که در نشریه میگذرانیم با شوخی و خنده میگذرد که نمیدانم دقیقهها چطور میگذرد. اولش فکر میکردم خبرنگاری برای منی که به آن حتی یک درصد علاقهای ندارم، میتواند خیلی سخت باشد، اما برعکس چیزی که فکر میکردم ترک این مکان برایم نشدنیست.
پدرم میگوید آنقدر به همداننامه وابسته شدهای که اگر بگویم در آنجا تا هر وقت که میخواهی بمان شرط میبندم دیگر به خانه نمیآیی. من نیز با شوخی میگویم حالا شاید یک زنگ زدم. اما واقعا در همین حد نشریه برایم با ارزش و عزیز است. من از کارکردن و بودن در اینجا لذت میبرم.