تِرا، فِیک

0

*مریم رازانی

*نویسنده

عادت هم نداشته باشی در تاکسی سرویسی که قرار است، تو را به مقصد کم و بیش کوتاهی برساند، حرف بزنی؛ این روزها به دلیل راهبندان ناشی از ازدحام اتومبیل‌ها در خیابان، مخاطب حرف‌هایی می‌شوی که فواصل دور هم برای گفتنشان کافی نیست. اگر احساس شود، مسافر دستی به قلم دارد یا دریچه‌ای کوچک به فضای رسانه، گفته‌ها به مراتب مستندتر و ریاضی‌گونه‌تر خواهد بود. چندی پیش هنگامی که از تاکسی پیاده می‌شدم آن‌قدر اطلاعات درباره لاستیک و قفل و لولا و سامانه برق‌رسانی و جرقه‌زنی و روشنایی و… داشتم که می‌توانستم اگر قطعات را در اختیارم بگذارند، فُرادا به جمع تولیدکنندگان خودرو بپیوندم. به‌واقع پدیده‌ای که نامش را ترافیک گذاشته‌اند، چه نسبتی با پارکینگ بزرگی به نام خیابان‌های شهر دارد؟ آیا نباید اسمش را چیزی به نام تِرا – به معنی دیوار بلند و رفیع نظیر دیوار قلعه-[۱] بگذاریم تا همه‌جانبه‌تر درباره این پدیده جعلی تحقیق و برای برداشتن آن اقدام کنیم؟

یک تحقیقات میدانی از شهروندانی که بیشتر از دو خودرو خریداری کرده‌اند؛ نیز، وضعیت ناوگان حمل‌ونقل عمومی و مسائل زمینه‌ساز گرانی نظیر تحریم و نوسان قیمت ارز و مانند این بیشتر می‌تواند به حل مسئله ترافیک کمک کند تا قوانین و جرائمی که برای آن تصویب و تعیین شده است. کم نیستند افرادی که خانه‌شان را فروخته و سکه و ارز و هر چیز که بتوان با سود حاصل از فروش آن توانایی نسبی برای روبروشدن با نوسان عجیب و نادر قیمت‌ها را به دست آورد، خریداری کرده‌اند. اتومبیل هم یکی از «چیز»هاست. کافی است به قیمت پراید در گذشته‌ای نه‌چندان دور و امروز، نگاه کنیم. شش میلیون تومان به سیصد میلیون تومان افزایش پیدا کرده (که البته عکس آن صادق است). ابعاد استاندارد یک پارکینگ را در نظر بگیرید. از سرنشین می‌پرسید شما که کاری ندارید، چرا حجمی معادل پارکینگ یک خودرو را در خیابان اشغال کرده‌اید؟ پاسخ‌ها را خودتان به خودتان می‌دهید، چون بارها شنیده‌اید. متأسفانه کمتر پاسخی به کمبود وسایل نقلیه عمومی برمی‌گردد. علاوه بر اتوبوس‌های خط واحد، صف تاکسی‌های ابتدای خیابان‌ها و آمار تاکسی‌سرویس‌های شهر نسبت به جمعیت کافی به نظر می‌رسد. اگر طی مسیری در مرکز شهری با نقشه مدور که پیمودن سرتاسرش به گفته عمومِ ماشین‌داران ده دقیقه بیشتر وقت نمی‌گیرد، کار را به ساعت می‌کشاند نامش دیگر ترافیک نیست. معضل است. اغلبِ کسانی که ماشین‌هایشان را در دو طرف خیابان‌ها و حتی کوچه‌های کم‌عرض و پررفت‌وآمد پارک کرده‌اند، برای رفتن به محل کار بیشتر از چند دقیقه وقت نیاز نداشته‌اند. فاصله اندک را می‌شود پیاده، با دوچرخه یا نهایتا با تاکسی طی کرد. شهروندان برخی از شهرها این کار را کرده و در نتیجه از هوای سالم‌تری برخوردار شده‌اند. در عالم سرمایه‌داری خرید ملک بر خریدهای دیگر ارجحیت دارد؛ زیرا به گفته آنان زمین از این که هست، بزرگترنمی‌شود. زمین را می‌شود ساخت، آباد کرد، رویاند و از آن مأمن آفرید. تعجیل در به‌روزآوری سرمایه اما، مادر طبیعت و بشر را از خدمت‌رسانی به فرزندان خود محروم کرده و بر این جهد مقدس سایه افکنده است. چه زمین‌ها که به جای آبادشدن زیربنای قصرها قرار نگرفته‌اند. قصرهایی که جز سودا چیزی در درون آن‌ها پرورده نمی‌شود. ماشین هم در این میانه به جای ملک نشسته و کوهی شده است برگرده رنجور زمین. به‌رغم آن‌که تفاوتی با یک پس‌انداز بانکی پرسود ندارد، نمی‌توان آن را مثل یک دفترچه بانکی در کشوی میز گذاشت. باید به شکل دوره‌ای با آن رانندگی شود. روغن‌کاری لولاهای درها الزامی است. قطعات متحرک خودرو باید بازرسی شوند. رسیدگی و سروسامان دادن به پارکینگی که قرار است خودرو به مدت طولانی در آن به‌اصطلاح قرنطینه شود، هزینه‌بر است. اگر عشق دوردورکردن نوجوانان و جوانان با ماشین‌های تحت اختیارشان را هم به آن بیفزاییم، همین بلبشویی می‌شود که نام ترافیک بر آن نهاده‌ایم. نزدیک به صددرصد رانندگان وسایل نقلیه عمومی که به اقرار خود بیشترین خسارت را از وضع موجود متحمل می‌شوند، از آن‌جا که عقیده دارند گرانی به هیچ‌وجه مهارشدنی نیست، به ایستادن مداوم در خیابان‌های مرکزی و پشت چراغ‌های قرمز رضا داده‌اند. شگفت آن که با سوادترینشان دادخواهی را وظیفه رسانه‌ها می‌دانند. درست است که رسانه نقش مهمی در طرح معضلات اساسی ایفا می‌کند، اما تکسوار را لشکربی شمارکو؟ جلوی تخریب الوند و بناهای تاریخی را بگیرد، زباله‌های تپه هگمتانه را جمع کند، دنبال ثبت ملی آثار تاریخی و فرهنگی باشد، سرقت موزه‌ها را گزارش کند، پای درد‌دل بزرگان مطرود از سیستم «خودی، غیرخودی» بنشیند، جلوی تعطیلی سینماها و اماکن فرهنگی را بگیرد، از قربانیان فجایع و درگذشتگان فرهنگی یاد کند، به عیادت کهنسالان شان برود، بزرگان شهر را درآن طرف دنیا پیدا کند و به ایشان فخر آورد، جلوی قطع درختان را بگیرد، مسئولان شهررا در راستای وظایفشان به پرسش بگیرد و خود در دادسرا به پرسش گرفته شود، سیر تا پیاز چرایی قطع آب را از آگاهان استفسار کند، چراغ  معرفی کتاب‌های تازه را روشن نگهدارد، جلسات فرهنگی را به موسیقی اصیل ایرانی بیاراید و به این وسیله به کوشندگان این عرصه ارج نهد… خسته نباشید تکسوار بی‌رهرو. گرگ و شغال‌ها را هم بگیرید تا در روزهای برفی به مردم شهر حمله نکنند، کار تمام است. می‌ماند تحمل چند خطاب و عتاب و برچسب که آن را هم به نمایندگی از طرف راکدان بالفطره و منتظران ظهور پذیرفته‌اید. نبود و بود برزگر را چه باک/ اگر برآید از زمین/ هرآنچ او به سالیان/ فشانده یا نشانده است[۲].

[۱] لغتنامه دهخدا

[۲] سیاوش کسرایی

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.