جامعه بدون تاریخ جامعهای است که شرافت ملی ندارد
انسان یک امر تاريخى است
برگرفته از گفتوگوی «اکبر محمدی» با «محمدرضا اصلانی» درباره تخریب بناهای تاریخی در همدان
وقتی که یک تصویر تاریخى حذف مىشود مانند این است که حافظه یک انسان دچار آلزایمر مىشود و به همین شکل شهرهاى ما دچار فراموشى مىشوند. آلزایمر یعنى انسان گذشته خود را به یاد نمىآورد و در یک اکنونِ بدون هویت زندگى را به سر مىبرد و شهرهاى ما دچار این این نابسامانىهاست و این آلزایمر به جامعه منتقل مىشود.
جامعه بدون تاریخ جامعهاى است که شرافت ملى ندارد.
به همین دلیل، جامعه مىتواند به حقیرترین وجه ممکن مورد سوءاستفاده هر نیرویى قرار بگیرد.
علت اینکه مىخواهند بناهاى تاریخى از میان برود به خاطر این است که هویت تاریخى ما از میان برود تاریخ به معناى گذشته نیست بلکه به معناى آینده است، ما با تاریخ مىتوانیم آینده را بسازیم و این به هیچ عنوان به معناى گذشتهگرایى نیست بلکه به معناى فهم تکامل در بستر تاریخ است، تو کى کامل شدهاى و چگونه کامل شدهاى و چگونه مىتوانى کامل بشوى؟
وقتى جامعهاى تاریخش را از بین مىبرد، دچار آلزایمرى مىشود که مىتواند خود را بسوزاند و جامعه ما دچار این خودسوزى شده است.
جامعه امروز ما دچار یأس است چون مىخواهد از خودش و ریشهاش ببرد و آماده است براى خودکشى و آماده است براى هر نوع حقارتى و نمود عینى آن روزمرگى است. و روزمرگى یعنى مرگ.
خودسوزى یعنى جامعهاى که دچار روزمرگى است.
همدانِ ۳ هزار و ۳۰۰ ساله حافظهای ۱۰۰ ساله دارد، شهرى که ٣٠٠ سال از آتن جلوتر شکل مىگیرد، کوروش، اسکندر، نادرشاه و… در آن زیستهاند، شهرى که حاکمش در سفر به ارمنستان ٣٠٠٠مغ (حکیم) به همراه داشته است. امروزه با کمتوجهى و تخریب بناهاى تاریخىاش، ارتباط با گذشته و ریشهاش را نابود مىکند. چرا این شهر نباید از خودش حافظه و اعتبار داشته باشد؟
شهرى که دچار آلزایمر بشود مدنیت از آن شهر رخت برمىبندد و با این کار شهرهاى ما تبدیل به روستاهاى گسترده مىشود و این یک خطر زیستى است.
جامعه ما امروزه در یک روزمرگى دست و پا مىزند و این دیگر زندگى نیست. زندگى فهم هستى است. انسان هستى خودش را درک مىکند و با این فهم هستىشناسانه دائماً خود را مىسازد. اما در روزمرگى انسان هستى خود را صرف مىکند و به همین دلیل است که در زیست به ارزانترین وجه ممکن هستى خود را در اختیار هر کسى قرار مىدهى وآن وقت فاجعه اتفاق میافتد.