جهانی شدن؛ امید و بیم توأمان

0

*جهانی شدن؛ امید و بیم توأمان

*مرتضی پرورش

*نویسنده

بالأخره کاروان‌سرای تاج‌آباد ثبت جهانی شد. این رویداد خصوصاً برای تاج‌آبادی‌ها و عموماً برای همدانی‌ها سرشار از شادی است و دیباچه‌ای امیدوارکننده بر ثبت جهانی شهر همدان، خواهر بزرگ‌تر. در این مورد، زودتر به خانه بخت رفتن خواهر کوچک‌تر مایه سرافکندگی نیست، بلکه مایه غرور است. اما داماد را باید خانگی کرد؛ نکند بر خانواده سلطه پیدا کند.

پس من از بیم این سلطه می‌گویم:

سلطه نگاه توریستی بر اماکن بومی، علی‌رغم گفتمان حاکم، چندان هم دلپسند نیست و همیشه آینده روشنی به‌دنبال ندارد. مهیاکردن یک کشور، یک شهر، یک روستا، یک بنا، یا یک آئین کهن فقط برای خوشایند توریست‌ها و غنای صنعت گردشگری، هرچند در کوتاه‌مدت بی‌تردید آورده اقتصادی و رفاه مادی در پی دارد، اما همواره این خطر را دارد که با تبدیل‌شدن به ویترین جذب گردشگر به هر قیمتی، فرهنگ درونی‌شده کم‌کم تضعیف شود و مردمانی که خالق و صاحب آن جاذبه بوده‌اند، خودبسندگی‌شان را ازدست بدهند و کارگزاران اوقات فراغت گردشگران شوند.

وقتی فرهنگ چندهزارساله تبدیل به کالایی اقتصادی شود، یا تأمین‌کننده مواد اولیه صنعت گردشگری، این‌جا دیگر قوانین بازار سعی می‌کند خود را حاکم کند و پسند و تقاضای مشتری را مبنای تولید گرداند. همین حاکمیت باعث می‌شود اهالی بومی نگاهشان به دست گردشگر باشد که برای چه شکل و شمایل و کالا و آئینی به جیب خواهد رفت. کدام‌یک از چند نوع لباس بومی‌ام به چشم او زیباتر است؟ کدام‌یک از چندین و چند نوع غذای بومی‌ام با ذائقه‌اش می‌خواند؟ کدام بخش از معماریِ چندوجهی مرا برای سکونت موقتش می‌پسندد؟ کدام دست‌سازه کاربردی مرا چون سوغاتی چشم‌نواز برای دوستانش خواهد برد؟ کدام مراسم و آئینم او را بیشتر به وجد می‌آورد؟ پس من هم بر عرضه همان یکی تمرکز خواهم کرد.

تمرکز بر پسندهای موقتی گردشگر در گفتمان توریسم، می‌تواند زندگی در زیست‌بوم را از ابعاد گوناگونش تهی کند و آن را تبدیل به جامعه‌ای تک‌کالایی کند. ابعادی که درطی هزاران سال همه به‌ضرورت خلق شده‌اند و کلیت فرهنگ را ساخته‌اند.

این اتفاقی است که بسیار شاهد آن بوده‌ایم، چه در ایران و چه در سایر کشورهای درحال‌توسعه جهان.

تاج‌آباد سفلی، در بیست‌کیلومتری همدان، روستای رگ‌وریشه‌دار و مشهور در سال‌های اخیر، روستای دوست‌دار کتاب، دارای یکی‌از معدود کاروانسراهای عباسیِ مدوّرِ ایران، به‌تمام‌معنا یک «آبادی» است. «آبادی» به همان معنایی که در متون پهلوی پیش‌از اسلام و در متون فارسی سده‌های نخستین اسلامی استفاده شده و می‌تواند مبنای یک نظریه درست ایرانی درباره مدنیت باشد.

آبادی یا آپاتیه پهلوی (که برخلاف تصور عامیانه ربطی به واژه «آب» ندارد) در ریشه به‌معنی جایی است که «بسیار امنیت دارد».

امنیت تاج‌آباد را نه ثبت کوچه‌هایش به‌نام کتاب‌ها و فرهیختگان در چند سال اخیر برایش به ارمغان آورده و نه ساختن کاروانسرای عباسی‌اش احتمالاً در دوره صفویه و نه بازسازیِ آن در دوران قاجار. امنیت تاج‌آباد را مردمانش با سازوکار فرهنگی خود ایجاد کرده‌اند از هزاران سال پیش تا کنون. از همان وقتی که گروه کوچک هوشمندی به دامنه کوه آلمابلاغ رسیدند و جهانشان را اندازه گرفتند و آبادی را خلق کردند.

این مردم هستند که تمام سازوکار یک آبادی قابل‌سکونت را ایجاد می‌کنند تا بعدها محل مناسب کاروانسرایی هم باشد. و همین مردمند که در دوران جدید احساس نیاز می‌کنند باید کتاب بخوانند تا نشیب‌وفرازهای ناچارِ دنیای مدرن را بشناسند و برای حفظ و غنای آبادی، کودکانشان را به شیوه‌های جدید آموزش مجهز کنند و راه زندگی‌شان را هموار کنند. حمام قدیمی‌شان را کتابخانه می‌کنند و از اقصانقاط کشور برایش کتاب جمع می‌کنند و جلسات هفتگی کتاب‌خوانی برگزار می‌کنند. چوپانند و نظریه فیزیک کوانتوم می‌خوانند. جوشکارند و می‌فلسفند. داس را می‌آویزند و ویکتور هوگو را به دست پینه‌بسته می‌گشایند. ردیف سیخ‌های کباب را بر زغال می‌چرخانند و با شاگردانشان از فروید و یونگ و نیچه می‌گویند. این‌ها را به چشم دیده‌ام؛ ندیده‌ها بسیارند. تاج‌آباد به‌این‌خاطر تاج‌آباد است و ثبت جهانی می‌شود که فرهنگ خود را به‌عنوان آبادی حفظ کرده و سعی نکرده راه رفتن کبک شهری را بیاموزد؛ کبکی که خود شیدای «طاووس علیّین» دیگری است.

تاج‌آبادی‌ها کشاورز و صنعتگر و پیشه‌ورند. در تلاشند به آداب و رسومشان پایبند باشند تا پایداری خود را حفظ کنند. زبان و گویش و پوشش خود را ارج می‌نهند و کودکانشان را با آن دمخور می‌کنند. شورای روستایشان جایگاهی مهم در ایجاد نظم اجتماعی دارد. قنات و باغ و رودخانه دارند و مدام به وضعیت آن‌ها رسیدگی می‌کنند. نشانی از ترک روستا و کوچ در آن به‌چشم نمی‌آید. شناختشان از جزئیات محیط اطراف و جغرافیایشان بی‌نظیر است و در حفظ محیط‌زیستشان اتفاق‌نظر شگفت‌انگیزی دارند. برای خودشان بانک و بیمه دارند و امکانات دنیای مدرن را در ساختار بومی به‌خوبی به خدمت می‌گیرند.

تاج‌آباد اگر به‌خود نیاموخته‌بود که آموزه‌ها و ملحقات بیرونی را درونی کند و در ساختار بومی‌اش هضم کند، امنیت فیزیکی و روانی‌اش را نمی‌توانست حفظ کند و چون بسیاری روستاهای دور و نزدیکش رو به زوال می‌رفت. درحالی‌که روستاها دارند از هم می‌پاشند، دامداری‌هاشان تبدیل به کارگاه‌های تولیدی کوچک و بی‌شمار جوراب و لباس بچه و شلوار لی می‌شود، مزرعه‌های رنگارنگ قدیمشان سرتاسر زیر کشت فقط سیب‌زمینی می‌رود، زمین‌هاشان پوک می‌شود و نشست‌های غول‌آسا می‌کند، خانه‌های کاهگلی‌شان خرابه و متروکه می‌شود و آن یکی را که هنوز انگار سرپاست به ثمن‌بخس می‌فروشند تا خانه بومگردی علم شود و قلیان و نان محلی و آش دوغ به مهمان‌های گاه‌گاهش بدهد و احساس کاذب روستایی بودن داشته‌باشد، در چنین وضعیتی، معدود روستاهایی چون تاج‌آباد هستند که مردمش راه رفتن خودشان را، حرف زدن خودشان را، مراوده کردن خودشان را بلدند و در دام دروغ‌های سرمایه‌داری نیفتاده‌اند.

از دیدگاه ایرانیان، یک آبادی سه نشانه مشخص دارد: «امنیت» و «پیوستگی» و «معیشت» (۱). به‌خطر افتادن هرکدام از این نشانه‌ها هویت آبادی را به‌خطر خواهد انداخت. خودآگاهی نخستین ابزار پایداری و مانع سقوط به ورطه خطرناک جهانی‌سازی است.

جهانی شدن تاج‌آباد نامش را بیش‌از پیش بر سرِ زبان‌ها انداخته و بسیاری را به دیدارش خواهد کشاند. امیدوارم بیایند و ببینند تاج‌آباد منتظرشان است و هنوز دارد مثل یک «آبادی» کار می‌کند.

(۱) ن.ک: درآمدی بر نظریه آبادی؛ پژمان شقاقی؛ پژواک؛ تهران: ۱۳۹۰

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.