راهی برای انسانی‌تر کردن جهانمان

0

*عاطفه کلهری

یکی از بحران‌هایی که همواره با آن روبه‌رو هستیم و از پیامدهای فقر در فرهنگ، ناآگاهی، فقر در امکانات زندگی و نابرابری، فشارهای روانی و روحی، ناراحتی‌ها و ناتوانی در برابر حل مشکلات، ناامنی و مانند این است، بحران خودکشی است که در قشرهای مختلف شاهد آن هستیم.

چه می‌شود که زندگی برای یک انسان معنای خود را از دست می‌دهد؟ چه می‌شود که تمام روزنه‌های نور و امید بسته می‌شود؟ عوامل مختلفی وجود دارد؛ درونی و بیرونی که شرایط را برای زندگی سخت و غیر قابل تحمل می‌کند.

جدای تمام تحلیل‌ها و بررسی‌ها می‌خواهیم از نقش خانواده و زن بگوییم؛ زن به عنوان محوری‌ترین فرد در خانواده و نقشی که می‌تواند در اکتسابات هر فرد چه مثبت و چه منفی و به‌وجود‌آوردن یک فضای آرام و امن داشته باشد و چقدر می تواند تأثیرگذار باشد، در تاب‌آوری، بردباری، تحمل و گذشتن از مشکلات برای فرزندانش، اکتسابات (درست یا نادرست) از دوران کودکی همیشه با انسان هستند و قطعا اتفاقاتی که در این دوران می‌افتند گذرا یا بی‌خطر نیستند، باعث به‌وجود‌آمدن احساس ترس و ناامنی می‌شوند و کودکان را مضطرب می‌کنند، اعتماد به نفس خود را از دست می‌دهند و تأثیر درازمدتی بر زندگی می‌گذارند. پس گذشته هر فرد نقش مهمی در رفتار و نگاه به زندگی و هدف‌هایش دارد.

سوال این است که در مقابل این همه مشکلات ‌و سختی‌ها که یک خانواده با آن دست و پنجه نرم می‌کند، مگر می‌شود بردبار بود؟ مگر می‌شود تاب آورد؟ چگونه وقتی در رنج و فقر و کمبود هستیم، از امید صحبت کنیم؟ مگر می‌توان چیزی را تغییر داد؟ یک زن که خود پر از درد است و قربانی است، چگونه می‌شود که امیدوار باشد و امید هدیه دهد؟

پاسخ تنها یک چیز است؛ با پذیرش و این‌که تغییر در خود ما و نگاه ما اتفاق می‌افتد. برای یک زن چاره‌ای نیست جز کمک‌گرفتن از نیروی مهر وجودی مادر؛ غریزه‌ای که حتی در میان حیوانات هم تأثیرگذار است و زندگی را اگر آگاهی باشد و مهربانی، امن می‌کند.

صبر و بردباری نیروی قدرتمندی است که نه تنها نفرت و خشونت و تعصب را در ما کاهش می‌دهد، بلکه کمک می‌کند با مهربانی، احترام و درک با دیگران رفتار کنیم و در مقابل اتفاقات صبور باشیم و با فکر پیش برویم. هر کودک به کسی نیاز دارد که از نظر او ارزنده باشد، با او ارتباط بگیرد و با عشق او را بپذیرد و درک کند. بسیاری از کودکان امروز بدون توجه، بدون نظارت اخلاقی، بدون رفع نیازهای عاطفیشان بزرگ می‌شوند.علت‌های زیادی دارد؛ خانواده‌هایی که کوچک‌تر شده‌اند، طلاق، فشار مالی که باعث شده هر دو والد شاغل باشند و شتاب روند زندگی بسیاری از والدین را خسته و از نظر عاطفی دور از دسترس کرده است. پس بحران شروع می‌شود و کودکان بدون بزرگسالان ارزنده در زندگیشان، مجبورند خودشان پیام‌های زندگی را تعبیر و تفسیر کنند و یا شاید به نتیجه‌ای نرسند و به انزوا و تنهایی و خطراتش پناه ببرند. و جوانانی شوند که بدون منابع با معنای روابط انسانی رها شده‌اند، کسی را نمی‌شناسند، اعتماد و باور در آن‌ها وجود ندارد و با نپذیرفتن و تحمل‌نکردن مشکلات رو‌به‌رو می‌شوند و چون معیارهای اخلاقی محکمی ندارند، قربانی هستند. بردباری و صبر به آن‌ها کمک می‌کند تا با وجود تمام تفاوت‌های انسان‌ها، به زندگی ادامه دهند، بر تفاوت‌ها متمرکز نشوند و به انسانیت احترام بگذارند.

باید در جامعه بستر آگاهی و آموزش فراهم شود تا یک مادر بتواند برای روبه‌روشدن با اتفاقات غیرمنتظره و ناکامی‌ها کودک را آماده کند و به او بیاموزد که راه‌حل مشکل را پیدا کند، نه ترس و فرار از آن را، فرزندان ما باید بدانند تمام فشارهای زندگی مصیبت‌بار نیستند، اما سخت هستند و اطمینان بدهیم که در کنار هم می‌توانیم مشکل را حل کنیم؛ به طور مثال فشاری که فرزندان در زمان تحصیل با رسیدن به کنکور متحمل می‌شوند و گاه اثرات خسارت‌بار آن، واکنش کنکوری‌های ناموفق…

یک مادر می‌تواند مهارت‌ها را به کودک آموزش دهد و به طور تدریجی او را با شرایط مختلف رو‌به‌رو کند، طعم شکست و پیروزی را بچشد، همان اندازه که از پیروزی خوشحال می‌شود، از شکست سرخورده و افسرده نشود و محکم و امیدوار پیش برود، در مقابل پاسخ منفی واکنش تند نشان ندهد، فکر کند و دنبال راه‌حل باشد، توان نه شنیدن در مقابل برآورده‌شدن خواسته‌هایش را داشته باشد و برایشان برنامه‌ریزی و تلاش کند و اگر نشد، همچنان ادامه دهد. باید به این درک برسد که شرایط را بپذیرد و با داشته‌هایش بهترین خود را بسازد.

پس صبر و بردباری در شرایط فعلی سخت است، اما بهترین راهکار برای هر فرد می‌تواند پذیرش خود و موقعیت خود باشد و تلاش برای به حداقل رساندن ناراحتی‌هاست.

فراموش نکنیم هیجانات قوی‌ای مانند اضطراب، افسردگی و عصبانیت به طور هدفمند در وجود ما گذاشته شده‌اند و این احساسات ما را به سوی تغییر در خودمان یا تغییر در پیرامونمان سوق می‌دهند و این تغییرات هستند که به احساس بد پایان می‌دهند، در غیر این صورت اگر تغییر اتفاق نیفتد، مسئله هرگز حل نمی‌شود و بحران درونی به وجود می‌آید که ممکن است به ناامیدی از زندگی منجر شود، احساسات ما در کاربردی حیاتی پیامی دارند، پیامی از یک خطر که البته دردناک است و این دردها نمی‌گذارند که مشکلات نادیده گرفته شوند و ما را برای برطرف‌کردن آن‌ها حرکت می‌دهد.

و جایی که زیر بنای یک شخصیت با ثبات و شهروندی توانمند شکل می‌گیرد، خانواده است و نقش کلیدی والدین در به وجود آمدن آن، این‌که چقدر به جای توقعات بی‌جا و بی‌خدمات به مهرورزی قلب و زیبایی عواطف انسانی و احساسات فرزندان توجه می‌کنیم؟ آیا به همان اندازه که به معدل درسی آن‌ها فکر می‌کنیم، به معدل اخلاقی هم فکر می‌کنیم؟ آیا به آموزش مهارت‌ها و موفقیت آن‌ها در آزمون زندگی بر اساس موقعیت فردی  و اجتماعیشان فکر می‌کنیم؟ خودمان چقدر خویشتن‌دار و بردبار هستیم و در مقابل مشکلات می‌ایستیم که به همان اندازه آن را به فرزندمان انتقال بدهیم؟

جامعه امروز ما با بحرانی آشکار و آزاردهنده (خودکشی) مواجه است که بخشی از آن را نوجوانان تشکیل می‌دهند و نکته مهم پذیرش تفاوت‌ها و پی بردن به ارزش گوناگونی است و نیکخویی هم کمک می‌کند تا فرزندان متکی به نفس باشند و رفتارشان را کنترل کنند و خویشتن‌دار شوند؛ در غیر این صورت، افرادی که دیگر توان تشخیص درست از نادرست را ندارند، توانایی تشخیص درد و رنج‌ها در خود و مهار بی‌رحمی‌ها را ندارند، توان مهار وسوسه و به تأخیر انداختن کامجویی‌ها را ندارند، آن‌ها گوش شنوا می‌خواهند برای گوش‌دادن بی‌طرفانه و بدون قضاوت کردن که معمولا ندارند. آن‌ها همدلی، عدالت و رفتار محترمانه می‌خواهند.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.