سرکوب استعدادها

0

*آرمان نوری

آقای «رضا مسلمی» معلم زبان فارسی هنرستان، روزی از ما خواست درباره‌ مشکلات موجود در نظام آموزشی کشور مطلبی بنویسیم. با این وعده که در صورت خوب‌بودن مطلب، آن را در روزنامه‌ کثیرالانتشار چاپ خواهد کرد. بعد از تعطیل‌شدن مدرسه، نسخه‌ای از روزنامه‌ شرق را خریدم تا با چند و چون نوشتن آشنا شوم. مطلبی که من نوشتم، گرچه مورد پسند بود، اما آن‌قدر آش دهان‌سوزی نبود که بخواهد در روزنامه چاپ شود. با این حال روزنامه‌خواندن من متوقف نشد، رفته‌رفته فهمیدم که چقدر به مطالب تاریخی، اطلاعات سیاسی و تحلیل‌های اجتماعی علاقه داشته‌ام و از آن بی‌خبر بودم.

شیوه‌ معلم عاشق به کار‌، همین است. گشودن دید به درهایی دیگر در دنیا به جز مواد و کتاب‌های موجود درسی است. متأسفانه تعداد این معلم‌های عاشق خیلی کم است، به دلیل وضعیت نامناسب اشتغال در کشور، افراد معلمی را به عنوان مسیری که در آن درآمد دولتی وجود دارد و آب باریکه‌ای است برای گذران زندگی، انتخاب می‌کنند. درحالی که وضع درآمد در این شغل، چندان مطلوب نیست و همین افراد مجبور به کار در چند شیفت یا چند شغل هستند. درنتیجه هیچ انگیزه‌ و حوصله‌ای برای فرارفتن از برنامه و مواد درسی ندارند، همین باعث غفلت در حوزه‌ گسترده‌ای از آموزش مثل تربیت، اخلاق، روابط عمومی می‌شود.

شاید ریشه‌ مشکلات همین باشد که دغدغه‌ معیشت، جای علاقه و استعداد را گرفته است. در چند سال گذشته، به دلیل آینده شغلی بهتر، روی رشته‌های تجربی و ریاضی تأکید فراوانی شده است؛ به این معنی که اهمیت رشته‌های هنر، ورزش یا تاریخ تقلیل یافته و اگر دانش‌آموز در درس ریاضی ضعیف بود، برچسب تنبلی می‌خورد.

حال آن‌که به گفته روان‌شناسان ۳۴ نوع استعداد وجود دارد و باهوش‌ترین افراد ممکن است، دارای ۴ نوع آن باشند. در دوره‌ تحصیل، برنامه‌های جنبی زیادی در مسائل دینی، توسط متخصصان مربوطه برگزار می‌شد، چه خوب که در دیگر رشته‌ها مانند ورزش و درس‌های دیگر نیز این فوق برنامه‌ها اجرا شود، تا دانش‌آموز مسیر زندگی خود را پیدا کند. از بی‌کاربردبودن نظام آموزشی همین بس که دانش‌آموز، شش سال در مدرسه درس زبان انگلیسی و عربی آموخته باشد، اما نتواند به این زبان‌ها تکلم کند، چند سال از درس حرفه‌وفن نمره گرفته باشد، اما از عهده‌ کار فنی برنیاید. چه خوب که مثل آموزش‌و‌پرورش اسپانیا، دانش‌آموز موظف به تجربه‌کردن مشاغل مختلف شود. همان‌گونه که پیش‌تر گفته شد، دغدغه‌ شغلی، توجه خانواده و مدرسه را از علاقه و استعداد دانش‌آموز سلب می‌کند. دنبال‌کردن حرفه‌ای بعضی از این علایق آورده‌ مادی به همراه ندارد، اما این دلیلی بر نگاه صفر‌وصدی به درس و‌دنبال کردن علایق نیست. خانواده و مدرسه باید ضمن شناسایی استعداد‌‌ دانش‌آموز کمک کنند تا تعادلی بین علایق و تلاش برای دروس درآمدزا ایجاد کند. در همان ابتدای امر، دانش‌آموز باید برنامه‌ریزی را یاد بگیرد، یاد بگیرد تا هم به سرگرمی برسد، هم به درس و هم به ورزش. نه این‌که وقت کنکور هزینه کند تا موسسه کنکوری برای او برنامه بچیند. سرکوب استعدادها، زخمی است که شاید دیده نشود، اما در بلندمدت سر باز می‌کند، مانند رفیقم مصطفی که رشته‌ برق دانشگاه شریف را ول کرد و دنبال جامعه‌شناسی رفت، یا آن آقایی که در ۵۰ سالگی به کلاس داستان نویسی می‌آمد.

امیدوارم روزی مشکلات معیشتی معلمان رفع شود و بعد به این شغل عاشقانه وارد شوند، همچنین دانش‌آموزان با عشق و علاقه مشغول درس خواندن شوند نه این‌که به صورت تحمیلی و به دید رفع تکلیف که مجبورند آن را در طول زندگی طی کنند.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.