*بابک زیرک
«امیرشهاب رضویان» فیلمساز و فیلمنامهنویس معاصر متولد ۱۳۴۴ در همدان است، علاوه بر سینما در نقاشی و عکاسی هم تجربه میکند. او با ساخت فیلمهای کوتاه پا به عرصه سینما گذاشت و از سال ۱۳۵۹ در سینمای آزاد همدان در حالی که هنوز پانزده سال بیشتر نداشت، مشغول به کار هنری شد. وی هماینک در کارنامه هنری خود هفت فیلم بلند و چهل فیلم کوتاه دارد و مجموعهای از جوایز و افتخارات از جشنوارههای متعدد. با او که علاقه ویژهای به شهر زادگاه خود و روزگار سپری شده در آن داشته و به هر بهانهای از گوشه و کنار همدان و خاطرات شخصی خود یاد میکند به مناسبت تدوین شماره همدان مجله به گفتوگوی صمیمانهای نشستم.

میدانِ همدان
از او میخواهم درباره همدان و آنچه از این شهر به مثابه محل شکلگیری شخصیت او در کودکی و نوجوانی گفتنی دارد، بگوید، ضمن آنکه تقاضا میکنم بیشتر به موضوعاتی بپردازد که بویی از معماری، چهره شهری و طبیعتاً به سوژه مورد علاقه هر دونفر ما یعنی سینما بپردازد، او هم پس از لختی تأمل صحبت خود را با سادگی هرچه تمامتر ابتدا با شرحی در مورد یکی از ویژگیهای طراحی شهری در همدان و با طنز خاص خود آغاز میکند: تنها یک شهر در کل مملکت ایران هست که میدانی منحصر به فرد دارد و نزدیک به یک قرن است که این میدان شاخصترین عنصر معماری این کهن شهر است، طراحی و اصول خیابانکشی آن به گونهای است که هرچقدر هم شهر گسترش یابد باز این میدان مستقیم و غیرمستقیم مرکزیت شهر را از منظر شهرسازی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی تحت سلطه خود دارد. شش خیابان سی متری با زاویه ۶۰ درجه از این میدان منشعب میشوند و در ابتدای هر خیابان دو گنبد با روکش فلزی قرار دارد که مجموعا ۱۲ گنبد میشوند، بناهای ششگانه دور میدان با آجر ساخته شدهاند و از تزئینات آجرتراشی و گچبریهایی بر پنجرههای مرکزی طبقه دوم هر ساختمان بهره بردهاند، برای همدانیها کلمه میدان یک اسم خاص است و هرگاه در هر جای شهر که اسم میدان را بیاوری برای همشهریان فقط میدان مرکزی شهر یادآوری میشود و محال است که یک تاکسی ران شما را به میدانی دیگر ببرد، چراکه در شهری که دهها میدان دارد، فقط این یک میدان است که ارزش اطلاق این نام را به صورت اختصاصی دارد.
گویشِ همدان
با گفتن کلمه میدان به یاد مطلبی میافتم که در مورد گویش همدانی در این شماره مجله نوشته بودم. با هم گفتوگو را در مورد گویش شیرین و خاص همدانیها که اکثر کلمات را با کسرهای در ابتدا بیان میکنند و فعلهای کاملاً متفاوتی مورد استفاده آنهاست، ادامه میدهیم.
رضویان نیز به این موضوع تاریخی اشاره دارد: گویش همدانیهای اصیل که کلمات را با کسره و کشش خاصی تلفظ میکنند، گویشی بسیار متفاوت با سایر مناطق و ضمناً آهنگین و شیرین است و خاص. محققان زبانشناس گویش همدانی را باز مانده صادق گویش دوره کهن میدانند و ریشه کلمات و افعال همدانی را به دو هزار و اندی سال پیش نسبت میدهند. گویا کلیمیان همدان که با کوروش کبیر از بابل به همدان مهاجرت میکنند، هم در شکلگیری این لهجه موثر بودهاند. پیش از انقلاب همدان حدود ۵ هزار کلیمی داشت که در مشاغل خاصی چون پزشکی، داروسازی، تجارت، عتیقهفروشی، بزازی، معلمی فعال بودند و با تأسیس مدرسه اتحاد یا «آلیانس» پیشگام آموزش مدرن در این شهر بودند، اما هم اکنون تنها ۵۰ نفر یهودی در همدان باقی ماندهاند.

چمنهایِ همدان
ضمن تائید آنچه رضویان بیان میکند، میگویم جا دارد اشاره کنم که اصولاً نمایش و تئاتر در همدان سابقهای بس دیرپا داشته، نخستین نمایش تئاتر مدرن در سال ۱۹۰۰ میلادی در مدرسه آلیانس برپا میشود و به فاصله کوتاهی در سال ۱۹۰۵ در دبستانی که ارامنه شهر با نام «نور» تأسیس میکنند تئاتر دیگری راهاندازی میشود.
صحبت از مدارس مدرن که آمد، رضویان به سابقه شکلگیری شهر مدرن میپردازد، خاطراتی از پدران و پدربزرگها، موضوع تعریف و تحلیل بافت قدیم شهر همدان و مراکز محلهای کمنظیر شهر بود به این ترتیب که در هر مرکز محلهای فضایی موسوم به چمن وجود داشت که نام آن محله را به دنبال خود میآورد، مانند چمن ورمزیار، چمن درودآباد، چمن جولان و مانند این و تمامی عناصر مورد نیاز برای ارائه کالاهای اساسی به همراه تکیه، مسجد، قنات یا چاه، حوض بزرگ آب و فضای سبز مرکزیت محله را معنا میبخشید. او میگوید: مرکز محلهها یا همان چمنها از طریق معابر پر پیچ و خم و کوچههای تنگ به هم متصل میشدند و همه اینها متعلق به دورانی است که نقشه «کارل فریش» آلمانی برای طرح شهرسازی مدرن همدان اجرا نشده بود. در این طرح با احداث شش خیابان اصلی به نامهای بوعلی، عباس آباد، باباطاهر، اکباتان، شورین و سنگ شیر منشعب از میدان مرکزی این شبکه ارتباطی و مراکز محلهای تا حدود زیادی از هم جدا میشوند و بقایای محلهها در شش بخش منشعب از یک دایره متحدالمرکز که در بین همدانیها میدان نامیده میشود، قرار میگیرند.
سینماهایِ همدان
از او در مورد سابقه تأسیس سینما در شهر همدان سئوال میکنم، او میگوید: همدان از حیث احداث سینما از معدود شهرهایی است که پس از تهران به عنوان پایتخت دارای سالن سینما شد، ابتدا در اوایل سلطنت رضاشاه، در ابتدای خیابان سنگ شیر در ساختمانی کوچک سینمایی به نام سینما «مایاک» با تعداد محدودی صندلی دایر شد که در حدود سالهای ۱۳۲۴ ، ۱۳۲۵ تعطیل شد، در دوره حضور نیروهای ارتش متفقین سینمایی موقت توسط نظامیان انگلیسی فیلم نشان میداد، در ساختمان حد فاصل خیابانهای عباس آباد و بوعلی، سینمایی احداث شد که به احترام قله الوند اسمش را سینما «الوند» گذاشتند.
در مقایسه با سینما مایاک، سینما الوند چیز دیگری بود، تصور بر آن است که مهندس طراح سینمای مذکور آلمانی بوده است، البته شبههای هم در مورد روسی بودن طراحش وجود دارد. ساختمانی بلند و زیبا با معماری خاص، سالن شیبدار، بالکن، کابینهای چند نفره مدل سالنهای اپرا که به آن لژ اختصاصی میگفتند، مجسمههای تمامقد دیواری و صحنهای مناسب تئاتر، سینما الوند قدیم را شبیه سالنهای اپرا طراحی کرده بود.
کنسرتِ همدان
میپرسم گویا برای افتتاح سینما کنسرت با شکوهی تدارک دیده شده بود؟ که رضویان توضیح میدهد: درست است، در سال ۱۳۱۰ سینما الوند آماده افتتاح میشود، «عارف قزوینی» شاعر و تصنیفسرای مردمی که در همدان دوران تبعید خودخواستهای را میگذراند، توسط آشنای قدیمیاش «قمرالملوک وزیری» به مراسم افتتاح سینما دعوت میشود. به اعتبار مستنداتی که یافتهام، کنسرتی تحت عنوان «نامه عارف» توسط «مرتضی خان نی داوود» و قمرالملوک وزیری در سینما الوند به افتخار عارف قزوینی برگزار میشود.
در این خصوص و در توصیف آنچه در این دوران گذشته است نوشته ای کوتاه دارم: میگویند اصلا قمر بیشتر به خاطر عارف به همدان رفته بود و یکی از شورانگیزترین کنسرتهای وی در سینما الوند برگزار میشود. عارف با چهرهای تکیده در این کنسرت حضور مییابد. قمر، پیش از شروع برنامه با احترام بسیار از او کسب اجازه میکند، عارف با حرکت آرام سر به او پاسخ میگوید، آن گاه قمر آغاز به خواندن میکند . از همیشه سحر انگیزتر…. و عارف تا پایان خواندن او میگرید.
زندهیاد «عبدالله طالع» خواننده و نوازنده همدانی در خاطرهای میگوید: «سینما الوند همدان نخستین سینمای همدان در سال ۱۳۱۰ افتتاح شد. در جشن و مراسم افتتاحیه، گروهی از هنرمندان موسیقی در همدان بودند. از جمله مرحوم مرتضی خان نی داوود. برای تهیه بلیت با بازار سیاه مواجه شدم. قرار شد بلیت پنج ریالی را پنج تومان بخرم اما پولم کم بود. رفتم پول تهیه کردم، برگشتم اما دیگر بلیتی نبود. میدانستم هنرمندان در «هتل روشن» که جنب سینما بود، اقامت دارند. به طریقی وارد هتل شدم….. اتفاقاً نی داوود را دیدم در اتاقی روی تخت نشسته و سازش را کوک میکرد. وارد شدم …..پس از سلام و معرفی خودم، بسیار خوشحال شد. احوال پرسید. گفتم: دوست دارم برنامه افتتاح سینما را ببینم، اما بلیت تمام شده. پرسید: برای تو چه اهمیتی دارد؟ جواب دادم: من موسیقی بلدم، پیش میرزا تقی خان شایگان ویلون تمرین میکنم. آواز و تصنیف میخوانم. در این موقع یکی از خوانندگان قدیمی و معروف (منظور قمر است) وارد شد و مرتضی خان نی داوود جریان را برای او تعریف کرد. وی در حالی که ابراز خوشحالی میکرد، گفت: «آفرین پسرم… یکی از آهنگهایم را بخوان!» آخرین آهنگ او را خواندم. در پایان گفت: «جوانی در این سن و سال با این صدا، با این تسلط به گوشه و پردههای موسیقی بسیار با ارزش است». همان جا دستور داد روی سن در لای پرده یک صندلی گذاشتند تا من در آنجا بنشینم و برنامه را تماشا کنم و آن برایم یک شب فراموشناشدنی است .
آن شب، عارف در ردیف اول نشسته بود. دستمالی دستش بود. از اول برنامه اشک ریخت تا آخر. در پایان برنامه، مردم همدان هنرمندان را مورد تشویق فراموشنشدنی قرار دادند و دهها هدیه تقدیم هنرمندان کردند. در آن میان یک گلدان نقرهای بسیار بزرگ هم بود. دقیقاً در حد قد یک نفر. روی آن کندهکاری و قلمزنی بود. قمرالملوک وزیری، عارف قزوینی را به روی سِن دعوت کرد و گفت: «موسیقی ایرانی هرچه دارد از این انسان بزرگ دارد و من تمام این هدایا را به عارف میبخشم. در میان کفزدنهای ممتد مردم، عارف دستش را روی گلوی گلدان گذاشت و گفت: «به غیر از این گلدان که این را به موزه آرامگاه بوعلی سینا که قرار است ساخته شود میبخشم، بقیه هدایا را به دانش آموزان نیازمند همدانی بخشیدم» و در حالی که به شدت اشک میریخت در میان کفزدنهای ممتد مردم از ای سِن پائین آمد. عارف قزوینی در بهمن ۱۳۱۲ زندگی را بدرود گفت و در بقعه بوعلی سینا به خاک سپرده شد.
سینما الوند مدت زیادی در حدود بیست و سه سال مهمترین سینمای همدان محسوب میشد، از آنجا که یک سینما پاسخگوی نیازهای مردم را برای گذران اوقات فراغت نبود، سینماهای دیگری به نام سینما «تاج» در میدان اصلی شهر و درست روبروی سینما الوند و بعدها هم در خیابان بوعلی که شانزه لیزه همدان تلقی میشد دو سینمای دیگر به نامهای سینما «هما» و سینما «لوکس» دایر شدند.
میپرسم گویا این سینما جدا از اصالت و اعتباری که نزد همدانیهای روشنفکر و هنر دوست داشت، تاریخچهای پر از حوادث مهیب و تخریب گر هم داشته است که رضویان میگوید: بله همینطور است، سالها از ورود سینما به همدان گذشته بود که کم کم نمایش فیلمهای خارجی با میان نویس، جایش را به فیلمهای فرنگی با دوبله فارسی داد و کمکم فیلمهای ایرانی هم به پرده سینما الوند راه یافتند. اوضاع به آرامی میگذشت و سینما با نمایش فیلمهای پهلوانی مثل ماسیست، هرکول، شزم، تارزان و دیگران، مهمترین پاتوق جوانهای شهر شده بود، اما در سال ۱۳۴۷ به دلایلی نامعلوم سینما آتش گرفت. در این مورد متنی درام توأم با طنز نوشتهام که براساس تعریف جوانهای دهه ۴۰ و مشاهدات آنهاست: «تنها ماشین آتشنشانی شهر که برای خاموش کردن سینما آمد، متأسفانه مخزنش خالی از آب بود. شعلههای آتش از پنجرههای بالای تابلوی سینما بیرون میزد، تانکر ماشین آتشنشانی خالی بود و سینمادوستان شهر که به نظاره آتش گرفتن سینمایشان ایستاده بودند از ماشین آتش نشانی ناامید شدند و شروع کردند به پر کردن سطلهای آب از نزدیکترین شیر فشاری موجود. القصه، سطلها دست به دست توسط صفی طولانی از مردم به سمت سینما روانه میشد و آخرین نفر آب را بر آتش میپاشید، اما حجم آتش بیش از اینها بود و سینما به سمت نابودی کامل پیش میرفت. پلیسها هم فقط جلوی سینما صف کشیده بودند و مانع نزدیکشدن مردم میشدند. انگار وظیفه داشتند از سوختن کامل سینما مطمئن شوند.
آتش کمکم به پرده نقاشی شده بالای سردر رسید. هرکول در حال جنگ با دشمنان در آتش میسوخت که آتشنشانان خوش ذوق شهر، فکری به خاطرشان رسید. قرقره شلنگ مکنده متصل به مخزن ماشین را باز کردند و به داخل حوض مدور وسط میدان انداختند، موتور مکنده به کار افتاد، آب حوض را مکید و از آن سو آب را با فشار از نازل شلنگ به سوی شعلههای آتش پاشید. خوشبختانه حوض وسط میدان پرآب بود و به تدریج شعلهها را کمجان کرد، اما اعجاب آورترین صحنه این آتش سوزی جایی بود که اگر در سینما تصویرش کنم، متهم میشوم به اینکه ادای «لوک بسون» را در فیلم «آخرین نبرد» درآوردهام یا به پیروی از «تارکوفسکی» صحنهپردازی کردهام! آب با فشار از حوض میدان به ساختمان آجری سینما پاشیده میشد و چندین نسل ماهیهای قرمز حوض که از ۱۳۱۰ به زاد و ولد مشغول بودند و حوضی پر ماهی ساخته بودند، از نازل شلنگ با فشار، سرعت و بیرحمی به داخل آتش پرتاب میشدند و بوی سوختن پزیتیوهای ۳۵ میلی متری با بوی کبابشدن ماهیهای قرمز، فضای میدان اصلی شهر را پر کرده بود. شب هنگام که سینمای سوخته، خاموش شده بود و آتشنشانها و مردم شهر برای استراحت به خانههایشان رفته بودند، یکی از رفتگران شهرداری، دو ماهی قرمز نیمه جان را در آبهای دودآلود ریخته بر پیادهروی مقابل سینما پیدا کرد. برشان داشت و به سرعت به کنار حوض وسط میدان رفت و ماهیها را در ته مانده آب حوض که هنوز برای شنا کردن و زندهماندن دو ماهی کافی بود انداخت. ماهیها تکانی به خود دادند و تا سالهای سال فرزندان، نوادهگان، نتیجهگان، نبیرهگان و ندیدهگان این دو ماهی در حوض وسط میدان به دعاگویی رفتگر مذکور مشغول بودند».
خبر دارم که سینماهای همدان در دوران انقلاب همگی در آتش سوختند، اما در این میان گویا سینما الوند سهبار دچار آتش سوزی شده است. رضویان در اینباره میگوید: بله در سال ۱۳۵۲ برای بار دوم و در شبی که فیلم فارسی «مغربی» در سینمای مذکور اکران شده بود، سینما باز هم به دلایلی نامعلوم آتش گرفت، خوشبختانه تماشاگری در داخل سینما نبود و هنوز تا فاجعه سینما رکس آبادان ۵ سالی مانده بود. شعلههای آتش که به تابلوی سردر رسید، به جای هرکول تصویر رضا فاضلی تدریجا تغییر رنگ داد، قهوهای شد و آتش گرفت. این بار ماشین آتش نشانی از پشت ساختمان شهرداری همدان به موقع رسید. خلاصه آتشنشانان غیور شهر سینما الوند مشتعل را خاموش کردند. سینما مدتی تعطیل بود و پس از تعمیرات اساسی دیگر باره به نمایش فیلم پرداخت. چند سال آرام در شهر سپری شد تا اینکه در ۳۰ مهر ۱۳۵۷ تظاهرات علیه حکومت پهلوی شدت فزایندهای یافت و پس از کشتهشدن چند نفر از تظاهرکنندگان، سینما الوند آتش زده شد و همزمان سینما تاج و سینما هما و سینما لوکس هم آتش گرفتند و دیگر از آتشنشانان هم خبری نبود. سینماها میسوختند و عدهای قرقرههای دو هزار فوتی پزیتیو فیلمها را از بالای خیابان بوعلی به سمت میدان رها میکردند. قرقره باز میشد و نوار فیلم مثل متر بناها روی کف آسفالت کشیده میشد. سطح خیابان بوعلی و کف میدان پر شده بود از پزیتیو فیلم ۳۵ میلیمتری و این روز، روز سینما سوزان در زادگاه من بود .
میپرسم و بعد از انقلاب سینماهای منهدم شده همدان چگونه راه اندازی شدند که رضویان پاسخ میدهد: انقلاب پیروز شد، سینما الوند و سینما همای نیمهسوخته مصادره و تعمیر شدند، اسم سینما الوند شد سینما فلسطین و اسم سینما هما شد سینما قدس و نمایش فیلم در هر دو سینما آغاز شد، سینما تاج و سینما لوکس بلاتکلیف ماندند. سینما الوند تا سال ۱۳۸۷ فعال بود، اما متأسفانه به دلیل گودبرداری در اطراف آن و احتمال ریزش ساختمان، مجدداً تعطیل شد و بازسازی اسلوموشن آن با کمبود بودجه آغاز شد و هفت سال بعد در پنجم مهرماه ۱۳۹۴ همزمان با جشنواره بین المللی فیلم کودک و نوجوان در همدان، سینما الوند بازگشایی شد و پس از سی و شش سال مدیران شهر اسم الوند ۱ و ۲ را به دو سالن جدید سینما برگرداندند. سینما الوند یا سینما پارادیزوی همدانیها دوباره به نمایش فیلم پرداخت و روزی خوش، مشابه سال ۱۳۱۰ که عارف و قمر بر روی سن این سینما کنسرت دادند، برای شهر رقم خورد. این سینمای سالخورده که همواره ناظر بر رفت و آمد مردم و جنب و جوش در «میدان» یگانه شهر همدان بوده است، آماده شد که خاطرات سینمایی نسلی دیگر را به نمایش گذارد. امروز مرکز رویاسازی شهر ۹۰ ساله است و ما داریم آماده می شویم که یکصدمین سال تولدش را هم ۱۰ سال دیگر جشن بگیریم.
همدانِ اولین
گپ و گفتمان تازه گل انداخته، اما مجال بیشتری برای نوشتن باقی آنها نمانده. تنها اشارهای باید به این مهم داشته باشم که همانگونه که رضویان در ابتدا اشاره کرد همدان یکی از سه یا چهار شهری است که بعد از ورود سینما به ایران، دارای سالن سینما شد و استقبال مردم از این پدیده تصویری آنچنان بود که حتی در زمانی که جمعیت شهر در حدود ۵۰ هزار نفر بود، چهار سینما در آن به صورت مداوم فعالیت داشتند و این خود پدیدهای بینظیر در وادی گذران اوقات فراغت شهروندان بود.
*این گفتوگو پیشتر در مجله معمار، شماره ۱۲۹ منتشر شده است.