*زهرا رسولی امیدوار
پرواز پروانهها در قلب یا شاید هم رقص گلبولهای قرمز و سفید. به تعداد آدمهای روی زمین تعریف از عشق داریم. در تمام بدن انسان فرشهای قرمز رنگی به پا شده تا این مهمان ناخوانده را به سمت ساعت تپنده وجود هدایت کند.
از مستقرشدنش که مطمئن میشویم دیگر فریادش نمیزنیم، شاید چیز هایی که فریاد میزنیم باید به بودنش شک کنیم. قبل از عشق ورزیدن نیاز داریم که عاشق خودمان باشیم، تا لیوان عشق به خودتان لبریز نشود نمیتوانید خالصانه عشق بورزید.
دنبال مغازه عشق فروشی میگردم تا شاید بتوانم عطر عشق را خریداری کرده و به کسانی که خود را دوست ندارند هدیه بدهم.
شما عشق را در کجا پیدا کردید؟
معتقدم عشق میان بوی غذای مادر، خوراکی خریدن های پدر و تهدیگ سیبزمینی وجود دارد.
ای کسانی که صدای من را میشنوید، به جای بمب هستهای، بمب عشق بسازید و آن را در شهر متروکه غم بیندازید تا زِرِه محکمی در برابر مشکلات زندگی باشد. بیایید سوارهنظام عشق تربیت کنیم، آن وقت مشکلات چُنان پا به فرار میگذارند که سرعت نور هم در برابر آن تعظیم میکند.
بدون عشق زندگی چیزی کم دارد؛ شاید اکسیژن!