فانتزیهای یک نویسنده
«محمدحسن شایانی» از جدیدترین کتاب خود «سلیمان و گنجهای دره ملاپریشان» میگوید
*حسین زندی
*روزنامهنگار
کتاب مجموعه داستان «سلیمان و گنجهای دره ملاپریشان» اثر «محمدحسن شایانی» منتشر شد. این مجموعه داستان از سوی «نشر داستان» در شمارگان ۳ هزار نسخه با ویراستاری «کاظم سبزی» و طراحی جلد «مجید برزگر» روانه بازار شده است.
شایانی متولد سال ۱۳۲۷ در همدان است. پیشتر از او مجموعه داستانهای «شلیک به گنجشکها»، «عکس یادگاری» و «بازی و مگی» در سالهای گذشته چاپ شده بود و این چهارمین مجموعه داستان از اوست.
این مجموعه شامل پنج داستان به نامهای «سلیمان و گنجهای دره ملاپریشان»، «مبارک، عروسیت مبارک»، «الدّورادو»، «صندلی مهمانخانه» و «سرگذشت گلابی» است.
از شایانی میپرسم همدان چقدر در این کتاب حضور دارد و او میگوید: داستان سلیمان و گنجهای دره ملاپریشان کاملاً همدانی است. محلهها، قهوهخانهها و نامجایها همه همدانی است.
وی درباره این داستان توضیح میدهد: ملاپریشان یکی از درههای فرعی الوند است که در اطراف دره حیدره واقع شده و از درهای مصفا و چشمههای پرآب همدان است. این داستان، خاطرهای است که در این دره شکل میگیرد. داستان دو شخصی که به دنبال رویاهای خود میروند. یک روز معلم پنجم ابتدایی بر روی تخته سیاه گنجهای کشور ایران را میکشد و میگوید طلا بیشتر در همدان و بلوچستان یافت میشود. سلیمان فکر میکند که این گنج همدان در دره ملاپریشان است و سایر ماجرا که اشارهای نیز به جنگ دارد و علامت سوالهای فراوانی که در پایان داستان ایجاد میشود.
شایانی ادامه میدهد: داستان مبارک، عروسیت مبارک، درباره دربار قاجار است. الدرادو بهشتسرخپوستان است که در این داستان درونمایهای بومی به خود میگیرد و طنز تلخ و پنهانی در آن است. داستان بعدی سرگذشت گلابی است.
از او میپرسم این مجموعه داستان چه تفاوتی با سه مجموعه پیشین دارد که پاسخ میدهد: فضا و نثر پیرو داستانهای پیشین است. دردهای همیشگی که در درون انسان است، همواره خیال جلوتر از خود آدم است و در این مجموعه نیز این خیال نمود دارد، ما با خیال زندگی میکنیم. خیالی که گاه به فانتزی نزدیک میشود. مارکز میگوید: «جایی که واقعیت زشت است، تبدیل به فانتزی کنید». در همه کتابهای من چیزی وجود دارد که نشان میدهد انسان همواره به دنبال رهایی است. من در آثارم به دنبال فانتزیهای خود هستم در عین حال به دنبال راهی به رهایی نیز هستم. هر فردی دردها و حسرتهای خود را دارد. ممکن است آدمی نسبت به کت و شلوار همسایه و همکارش حسرت داشته باشد و این حسرت بالاتر از حسرت کسی باشد که جوانی از دست داده باشد. در آثار من احساسات و عواطف در حد دیالوگ است. احساسات تابع شرایط اقتصادی است.
به شایانی میگویم شخصیتی که از شما میشناسیم، شخصیت طنزپرداز است اما این طنز در آثار شما نمود کمتری دارد، پاسخ میدهد: البته در قصه الدرادو طنز تلخی پنهان است و استعاره به صورت واقعیت خود را نشان میدهد اما به طور کلی کارهای من بیشتر تراژدی است. آدمی که دنبال خیال است بیشتر نسبت به حوادث اطراف خود مفعول واقع میشود و تخیل ابزار بسیار مهمی است، وقتی من میخواهم زندگی بهتری داشته باشم یا به طور مثال به آلمان بروم و زندگی کنند اما ابزار رفتن ندارم این خواسته تبدیل به رنج میشود. بنابراین من نمیتوانم با این زنج مردم را بخندانم.