*مریم رازانی
*نویسنده
جامعهای که میگذارد برگزیدگانش تلف شوند یا به طرزی دیوانهوار آنان را پاداش میدهد غیرطبیعی است.[۱]
اخبار نومیدکننده و گاه خُردکننده تخریب میراث تاریخی و فرهنگی که با شتابگیری عاملان این جنایات خاموش اکثر رسانههای مجازی و کاغذی را از خود انباشته، هر فردی را در هرمقام و موقعیت، در موضع پرسش قرار میدهد و در وهله اول متوجه کسانی میسازد که عامدانه یا از سر ناآگاهی و نبود شناخت؛ هویت ملی را در معرض مسخ و تحریف قرار میدهند. غافل از آنکه این تفکر یکسویه در نهایت راه به جایی نخواهد برد و صرف محکوم کردن کلنگ، ایمنیِ بنا را تضمین نخواهد کرد. دهها و شاید صدها شرط باید فراهم شود تا بنایی – حتی هزاران ساله – برجای خود استوار بماند و مهمترین؛ دانستن ارزش حقیقی و اعتبار تاریخی آن است.
چه اندازه با محیط زیست، آثار تاریخی و میراث فرهنگی به عنوان یک کنشگر- و نه گردشگر و بازدیدکننده- آشنا هستیم؟ چه تعداد مجله و نشریه در این ارتباط روی دکههای مطبوعاتی دیده میشود؟ کدام نهاد رسمی آشنا کردن مردم با ارزشهای مدنی را سرلوحه اهداف خود قرار داده و برای عموم مردم اعم از خردسال و بزرگسال آموزشهای نظری و عملی تهیه دیده است؟ کتابهای درسی در این میان چه نقشی دارند؟ چه تدبیری برای اشتغال دانش آموختگانِ این رشتهها اندیشیده شده و چه تعدادی در حال حاضر از فرصت شغلی برخوردارند؟ ردپای مردم در بینهایت تصمیمگیری های مدیریتی کجاست؟ آیا صرف داشتن حق انتخاب، آن هم از بین موارد یا افراد از پیش تعیین شده و سپردن امور کشور به آنها، وظیفه صیانت از دارایی جمعی را از دوش مردم برمیدارد؟
آسیب جامعه منفعل کمتر از آسیبی نیست که مدیریت به اصطلاح کلنگی بر پیکرکشور وارد میآورد. جامعه منفعل نه انتقادگراست و نه انتقادپذیر. این خصلت هم یکشبه در او ایجاد نمیشود. باوراندن اینکه مسائل پیرامونی هیچ ربطی به زندگی آدمها ندارد و ایجاد وسواسهای فکری آرمانگرایانه و انتظار منفعلانه برای رسیدن به جامعه بدون نقص، آفتی است که از دیرباز به جان کشورهای در حال رشد انداخته شده و به بهرهبرداریهای کلان کشورخواران انجامیده است. بوروکراسی ویرانگر و ایجاد انواع مشاغل ابداعی نشانه بارز همین آموزههای غلط است.
عارضه انفعال اغلب در جمله «من سیاسی نیستم»، خودش را نشان میدهد. یکی از دهها مفهوم سیاست، پاس داشت میهن و نگهداری از آن است. چه کسی میتواند ادعا کند وظیفهای در قبال میهن ندارد؟ اطلاق واژه «سیاسی» به کسانی که به سزا یا به واسطه ضعف سیستم و فساد اداری در رأس امور کشور قرار گرفتهاند، خصوصیت و قداستی کاذب و بیمارگونه به مفهوم سیاست میبخشد. نقد قدرت به هیچوجه اشتباه و بیفایده نیست. تمایل به کسب آگاهی و مشارکت در اموری که به زندگی مردم مربوط است؛ اگر مانع بیرونی نداشته باشد و جهانبینی جبرگرایانه به آن تحمیل نشود، انسان عادی را به انسان سیاسی و موتورمحرکه اعتلا تبدیل میکند. مقاومت مدنی سنگ بنای آفرینش فکری، علمی و فرهنگی است. رشد فردگرایی، تمایل به کسب منافع فردی ولیبرالیزه شدنِ روابط اجتماعی تاوان بیتفاوتیهایی است که جامعه تاکنون از خود نشان داده است. در سالهای گذشته واکنش شهروندان به تخریبهایی که درسطح استان انجام میگرفت بسیار منفعلانه و مأیوسکننده بود. از این رو به رغم افشاگریهای نشریات، خبرنگاران، و گزارشگران مستقل، تخلفات بسیاری صورت گرفت و خساراتی بعضا جبرانناشدنی به بناهای تاریخی و فرهنگی وارد آمد.
تخریب مدرسه ظفر در محله ذوالریاستین همدان تازهترین آنها بود که هیچ دلیل محکمهپسندی برای ارتکاب به آن وجود نداشت. به همین دلیل واکنش بسیاری از فعالان مدنی و فرهنگی را برانگیخت. اگرچه همصدایی مردم در محکوم کردن این طرز مدیریت اتفاق شایستهای را رقم زد اما تا رسیدن به یکصدایی مردم و مطبوعات هنوز فاصلههاست. به قول هانا آرنت[۲] «کنش انسانها باید به گونهای باشد که بتواند تبدیل به یک قصه پرمعنا شود». قصه پرمعنا کوشش و کنش انسانهای گمنامی است که در کشاکش تاریخای چنان پرماجرا با چنگ و دندان تمامیت کشور را حفظ کردهاند. نترسیم از اینکه گمنام باشیم. همانطور که اثر انگشت هیچکس در جهان مشابه اثر انگشت دیگری نیست، تأثیر هرکس هم جای خود را دارد و در حافظه این خاک کهن باقی خواهد ماند. بزرگترین چالش عصر حاضر انتخاب آگاهانه و درک رابطه دیالکتیکی انتخاب و آگاهی است. عشق به میهن به دفاع از مرزها محدود نمیشود. ناشایستهسالاری نتیجه محتوم جوامع مطیع، چاپلوس، بیتفاوت و بیاعتنا به نخبگان حقیقی است. در چنین جوامع، نخبه یا کلا نادیده گرفته میشود و از جایگاه حقیقی خود محروم میماند یا با قهرمانسازی او را فراتر از تواناییاش جلوه میدهند و فرصت خدمت را از وی سلب میکنند. جرج برنارد شاو نویسنده و نمایشنامهنویس قرن نوزده ایرلند جملات مشهوری دارد. میگوید: «مردم همیشه اوضاع و احوال را مقصر میدانند. من به اوضاع و احوال اعتقادی ندارم. مردمی که در این دنیا موفق میشوند، افرادی هستند که برمیخیزند و اوضاع و احوالی را که میخواهند، جستوجو میکنند و اگر نیابند آن را میسازند».
به عنوان یک کنشگر مدنی هنوز بدترین خاطرهام سکوت یک گروه فرهنگیِ شیفته «حافظ» در برابر درخواست امضا برای حفظ عمارت نورمهال است. آیا آن گروه محترم بیت «بده ساقی می باقی که درجنت نخواهی یافت / کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلی را» با گوش جان شنیده بود؟
[۱] رومن رولان
[۲] فیلسوف و تاریخنگار آلمانی – آمریکایی