ناگه «دهه هشتادیها» از کمین برآید که منم
*لیلا بهرامی
*جامعهشناس
جوامع انسانی در فرآیند حیات خود به دلیل ماهیت پیشرونده تمدن، مدام در حال نوزایی و تحول هستند که نمود آن در تفاوت نسلها در دهههای متمادی آشکار میشود. این ویژگی با ماهیت ثباتدهنده ساختارهای اجتماعی و سیاسی که ناگزیر هستند در انقیاد قوانین و زیرساختها خود را تعریف کنند –دست کم در دورههایی از بازسازی و بروزرسانی ساختار- در تضاد روشن قرار میگیرد. با تمرکز بر جامعه ایرانی و در پرتو چنین دیدگاهی شاید بتوان تضاد میان ارزش ها و هنجارهای زندگی بخشی از جامعه معاصر ایرانی به ویژه نسل دهه هشتاد را با ارزشها و هنجارهای رسمی بهتر درک کرد.
نسل دهه هشتاد شمسی در ایران، دختران و پسرانی را شامل میشود که به دلیل گریز از هنجارهای متعارف نسلهای پیشین به صورت پررنگی توجه برانگیزند. کثرت و تنوع در سلیقه و پوشاک و آرایش و موسیقی در بین آنان زیاد است. نسل دهه هشتاد، مبتنی بر آگاهی، لذت و برداشتهای انحصاری و شخصی، زبان گفتمان خاصی را شکل دادهاند که حتی گاهی درک صحبتهای آنان توسط یک نسل قبل از خودشان دشوار است. صرف نظر از آنکه کتابخوان هستند یا نه، بر خلاف نسلهای پیشین به کهن الگوی «رستگاری از راه کتاب» باور ندارند و بیش از آنکه به فرهنگ مکتوب دل بدهند، دلسپرده فرهنگ تصویری هستند. بیشتر به موسیقی و فیلم و رقص و انیمیشن مشتاق هستند و کوتاهنویسی را انتخاب میکنند و بهواسطه ایماژ و تصاویر گفتوگو میکنند. این نسل در مناسبات خانوادگی و اجتماعی، اهل تعارف و کمرویی و ملاحظهکاری نیستند. خواستههای خود را صریح مطرح میکنند. هر استدلالی را به راحتی نمی پذیرند و اقناع کردنشان دشوار است. این نسل در انبوهه اطلاعات پاگرفته اند. از آنجا که مانند نسلهای پیشین به واسطه طبقه اجتماعی به هم نزدیک نمیشوند، در نتیجه به سلسله مراتب اجتماعی قائل نیستند و در شبکههای اجتماعی بر اساس علایق مشترک گرد هم میآیند و خود را هویتیابی میکنند. درباب چرایی و چیستی هویت این نسل سخن گفتن ساده نیست، علتهایی که باعث تشخص این نسل میشود وجوه گوناگونی دارد.
دنیای مجازی با تأثیراتی عمیق در فرایند جامعهپذیری نسل دهه هشتاد نسبت به نسلهای قبل از خود یک تحول چشمگیر به وجود آورد و موجب هویتیابی، نسلی شده است که نسبت به نسلهای پیشین در شرایط بسیار ویژه و متمایزی قرار گرفته است. نسلی که همزمان متعلق به دو دنیاست؛ دنیای واقعی و مجازی. شاید بتوان ادعا کرد دهه هشتادیها بهواسطه یک نوع گسست فرهنگی و متعاقب آن به واسطه فاصلهگرفتن از ابرساختارهای سنتی و کهنه، نسلی به مراتب متفاوتتر و شاید از لحاظ خود بودن و خود زیستن خوشبختتر از نسل پیشین باشند. اگر در نسلهای پیشین الگوهای فکری و رفتاری، خانواده یا شخصیتهای بومی و بزرگان فرهنگی بودند، اما به اقتضای زندگی در عصر دیجیتال، الگوهای این نسل بسیار متکثر و جهانی شدهاند. آنان از یک شخصیت سینمایی یا هنری یا ورزشی چه بسا بیشتر از پدر و مادر خود یا نهاد آموزشی، مثل مدرسه تأثیرپذیری داشته باشند. ناگفته پیداست شرایط دشوار اقتصادی در گسست این نسل سهم بسزایی دارد. نوجوانان و جوانان دهه هشتادی شاید هنوز به صورت مستقیم با مشکلات مسکن و معیشت و اشتغال و ازدواج درگیر نشدهاند، اما از آنجا که بخش بزرگی از هویت خود را با مصرف تعریف میکنند وقتی به عنوان عضوی از خانواده از شرایط نابسامان اقتصادی، ناامید و مأیوس گشته و نسبت به ساختارهای اقتصادی و سیاسی-اجتماعی موجود بدبین و عصیانگر می شوند. چنانکه فراستخواه معتقد است نسل دهه هشتاد، برخلاف آنکه سیاست زندگی را خواسته است، اما اجازه نیافته است سبک زندگی مورد علاقهاش را انتخاب کند و همواره سبکی از زندگی به آنها تحمیل شده است که دلخواهشان نیست، در نتیجه آنها در مقابل این تحمیل، سیاست مقاومت را انتخاب میکنند. دشواری و تلخکامیهای اجتماعی که پیامد گسست فرهنگی در میان نسلهای یک جامعه است وقتی هویدا میشود که تعامل با نسلی ناگزیر شود که تا قبل از آن نادیده انگاشته شده است. اینجاست که سوءﻣﺪﻳﺮﻳﺖ ﻓﺮاﻳﻨﺪﻫﺎی ﻓﺮﻫﻨﮓﭘﺬﻳﺮی ﻧﻮﺟﻮاﻧﺎن و ﺑﺎزﺗﻮﻟﻴﺪ ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ ﺟﻮاﻧﺎن از ﺳﻮی دوﻟﺖ و رﺳﺎﻧﻪﻫﺎ، مسبب ﺗﻌﺎرﺿﺎت ﻧﺴﻠﻲ میشود و ﻣﺴﻴﺮ ﺗﻮﺳﻌه ﺟﺎﻣﻌﻪ را ﺑﻪ ﻣﺨﺎﻃﺮه میاندازد.