نفیر ترس
*زهرا کرد
پیادهراه به عنوان حریمی برای پیاده، بخشی از شهر و خیابانهای آن به حساب میآید. بخشی که زندگی ماشینی و تعدد اتومبیلها روز به روز از مساحت آن کم میکند. در جوامع توسعهیافته که شعار شهری برای مردم را سرلوحه مدیریت شهری خود قرار دادهاند، روز به روز از عرض مسیر سواره کاسته و بر عرض پیادهرو میافزایند؛ همچنین در صدد هستند که با افزایش کیلومتر مسیر پیاده به ساختن شهری برای شهروندان کمک کنند.، اما در اغلب شهرهای ایران از جمله همدان، این حریم محدود، مهجور هم واقع شده است. کافی است زن باشی تا صدای موتور را در پیادهراه و یا کوچههای شهر بشنوی. ناخودآگاه تمامی بدنت منقبض شده و خود را آماده هر اتفاقی میکنی. اذیت و آزار جسمی و جنسی که نوعی تجاوز به حساب میآید، اتفاق انکارناشدنی پیادهروهاست. اتفاقی که باعث شده سمیه دختر جوان ۲۸ ساله اغلب از خودرو شخصی یا عمومی برای حملونقل آن هم در شهر کوچکی مثل همدان استفاده کند. شهری که میشد با توسعه مسیر پیاده، دوچرخه یا ناوگان حمل و نقل عمومیش نه در اسم که رسما پایتخت سبز جهان اسلام باشد. از طرفی این ناامنساختن حریم پیادهرو توسط موتورسیکلتها سبب بدبینی نسبت به تمام آنهاست؛ چه آنهایی که از سر جبر جغرافیایی و روزگار، موتورسوار شده و نانشان را اینگونه به دست میآورند و مجبور هستند برای زودتررساندن پیک به مقصد و گریز از ترافیک لاینحل همدان به پیادهروها گریز زده و در این میان نفیر ترس را برای زنان شهر به صدا درآورند. این موضوع در واقع سهم زنان را از شهر و فضاهای عمومیش کم میکند و به حضور آزادانه نیمی از جامعه لطمه میزند. بیشک شهری که حضور زنانش در پیاده رو و مکانهای عمومی کمرنگ باشد، زندگی در آن جاری نیست.
از طرفی این روزها و با شدتگرفتن مشکلات اقتصادی، کیفدزدی شدت یافته است. با افزایش قیمت تلفنهای همراه و مشغلههای بیشمار ذهنی، سناریوی سرقت با نفیر موتورسیکلت به جز لاینفک خیابانها تبدیل شده است. به این ترتیب ناامنی تمامی شهروندان را تهدید و سهم همه مردم شهر را از پیادهرو کم میکند. چه بسا اگر آن زمان که زنان در لفافه و بعدتر علنی به موضوع تجاوزهای خیابانی پرداختند، به این مهم توجه میشد، امروز با این شکل از تجاوز اقتصادی و دست درازی به اموال همه مردم روبه رو نمیشدیم.
شهر در قلمرو تفکری است که در سایه آن، مشکلات اقتصادی کمرشکن منجر به تغییر شغل و زیست مردم شده و یکی از نشانههای این تغییر اجباری، تغییر ماهیت مفاهیمی چون پیادهراه و ترس است.
به جای آن، در اتوپیایی که دور از دسترس نیست، به شهری فکر کنید که ترافیک روان را خارج از رینگهای اصلی شهر می ینیم؛ در مرکز شهر صرفا پیادهرو مسیر دوچرخه وجود دارد. در این اتوپیا تمامی شهروندان سهمی برابر از شهر و فضایش دارند. به جای نفیر وحشت آور موتورسیکلت، صدای گل چرخهای دوچرخه و زنگ آن را میشنویم. با توجه به سرعت کم دوچرخه، تعامل کلامی و غیرکلامی موثری بین شهروندان شکل میگیرد. تعاملی که اثری از ترس در آن نیست. در این شهر به واسطه توسعه مسیرهای پیادهرو، فعالیت بدنی مردم بیشتر شده و امراض جسمی نظیر دیابت و افزایش وزن کمتر دیده میشود و مدیریت زمان زندگی و کار هر فرد، به وسیله سرعت گامهایش تعیین میشود نه سرعت ترافیک و شماره پلاکش!