نوجوان و نوجوانی را بهتر بشناسیم (پاره اول)

0

*نصرالله پزشکی

*ترجمه و تلخیص

نوجوانی به همان اندازه که دوران گیج‌کننده‌ای از زندگی است، شگفت‌انگیز هم هست. دوران نوجوانی تقریباً بین دوازده تا ۲۴ سالگی (بله، تا اواسط دهه سوم! که در شماره‌های بعدی درباره آن بحث خواهیم کرد)، در میان تمام فرهنگ‌ها به عنوان دوره پرچالش و مشکل‌زا هم برای نوجوانان و هم برای والدین و بزرگسالانی که با آن‌ها سر و کار دارند، شناخته می‌شود. امیدواریم در این سری یادداشت‌ها بتوانیم دغدغه‌های هر دو طرف این شکاف نسلی را پوشش بدهیم. اگر نوجوانی هستید که این مطلب را می‌خوانید، امید ما این است که به شما کمک ‌کند تا در دوران نوجوانی که گاهی دردناک و گاهی هیجان‌انگیز است، راه خود را بیابید. اگر والدین یا معلم، مشاور یا مربی ورزشی هستید که با نوجوانان کار می‌کند، امیدواریم به شما کمک کند که به نوجوانان یاری برسانید تا نه تنها سلامت بمانند، بلکه در این دوران فوق‌العاده انعطاف‌پذیر، شکوفا شوند.

نخست باید برخی باورهای رایج درباره نوجوانی که امروزه علم به روشنی نادرستی آن‌ها را نشان داده و علاوه‌بر اشتباه‌بودن، می‌توانند زندگی را برای نوجوانان و بزرگسالان دشوارتر کنند را از ذهن خود پاک کنیم.

از مهم‌ترین این باورها این است که ترشح هورمون‌ها باعث می‌شوند نوجوانان «عقل خود را از دست بدهند» و «دیوانگی» کنند. صرف‌نظر از نامناسب‌بودن این اصطلاحات، درست است که برخی هورمون‌ها در این دوره افزایش می‌یابند، اما این هورمون‌ها نیستند که تعیین می‌کنند در نوجوانی چه اتفاقی می‌افتد. دهه نود میلادی در میان دانشمندان علوم اعصاب و روان‌پزشکان و روان شناسان به دهه مغز معروف است، چراکه در این دهه با استفاده از روش‌های پیشرفته تصویربرداری و بیوشیمیایی بشر به پیشرفت‌های شگرفی در شناخت کارکرد قسمت‌های مختلف مغز به ویژه در رابطه با تغییرات تکاملی از تولد تا بزرگسالی دست یافت. یکی از مهم‌ترین یافته‌های این تحقیقات که تا به امروز ادامه دارد، کشف تغییرات تکاملی در مغز در طی دوره نوجوانی است که دانش ما درباره این دوران را به شکل بنیانی تغییر داد. اکنون می‌دانیم که آن‌چه نوجوانان تجربه می‌کنند در درجه اول نتیجه تغییرات در رشد مغز است. آگاهی به این تغییرات می‌تواند کمک کند تا زندگی برای ما به عنوان یک نوجوان یا به عنوان یک بزرگسال دارای نوجوان آسان‌تر شود.

افسانه دیگر این است که نوجوانی صرفاً دوران نابالغی است و نوجوانان فقط باید بزرگ و بالغ شوند. با چنین دیدگاه محدودی جای تعجب نیست که نوجوانی به عنوان چیزی تلقی شود که همه فقط باید آن را تحمل کنند، تا به نوعی زنده بمانند و با کمترین آسیب آن را بگذرانند. بله، نوجوان بودن می‌تواند بسیار اسرارآمیز وحشتناک باشد و همه چیز در آن جدید و اغلب شدید است و برای بزرگسالان، کاری که نوجوانان انجام می‌دهند ممکن است گیج‌کننده و حتی بی‌معنی به نظر برسد. این دیدگاه که نوجوان چیزی است که همه ما فقط باید تحمل کنیم تا بزرگ شود بسیار محدودکننده است. برعکس، نوجوانان فقط نیاز به زنده‌ماندن در دوران نوجوانی ندارند، بلکه می‌توانند و باید در این دوره مهم زندگی خود شکوفا شوند. یک دیدگاه اصلی که ما در مورد آن بحث خواهیم کرد این است که کلیدی‌ترین فعالیت‌های نوجوانان – شکستن محدودیت‌ها و اشتیاق برای کشف چیزهایی که ناشناخته و هیجان‌انگیز است – می‌تواند زمینه را برای توسعه ویژگی‌های اصلی شخصیت آن‌ها در تمام زندگی فراهم کند و آن‌ها را قادر ‌سازد زندگی‌ پرماجرا و هدفمندی داشته باشند.

باور نادرست سوم این است که رشد در دوران نوجوانی مستلزم حرکت از وابستگی به بزرگسالان به استقلال کامل از آن‌ها است. در حالی که یک نیاز مبرم طبیعی و ضروری به سمت استقلال از بزرگسالانی که ما را بزرگ کرده‌اند وجود دارد، نوجوانان هنوز از روابط با بزرگسالان سود می‌برند. حرکت سالم به سوی بزرگسالی از راه وابستگی متقابل است، نه «خودت انجام بده» کامل و انزوا از بزرگسالان. در این دوران ماهیت پیوندهایی که نوجوانان با والدین خود، به عنوان عناصر اصلی دلبستگی دوران کودکی، دارند تغییر می‌کند و دوستان در این دوره اهمیت بیشتری پیدا می‌کنند. در نهایت، یاد می‌گیرند که از نیاز به مراقبت دیگران در دوران کودکی، به دور شدن از والدین و سایر بزرگسالان و تکیه بیشتر به همسالان خود در دوران نوجوانی حرکت کنند، و سپس به دادن و گرفتن مراقبت و کمک دررابطه با دیگران می‌رسند که این وابستگی متقابل است. در این یادداشت‌ها ماهیت این دلبستگی‌ها و این‌که چگونه نیاز انسان به روابط نزدیک در طول زندگی ادامه دارد را بررسی خواهیم کرد.

وقتی از این نگرش‌های نادرست فراتر رویم، حقایق واقعی آشکار و زندگی نوجوانان و بزرگسالان همراه آن‌ها بسیار بهتر می‌شود. متأسفانه، آن‌چه دیگران در مورد ما باوردارند، می‌تواند نحوه نگرش و رفتار ما را شکل دهد. این امر به ویژه در مورد نوجوانان و تأثیر نگرش‌های منفی معمولی که بسیاری از بزرگسالان چه به طور مستقیم یا غیرمستقیم طرح می‌کنند، مثلا این‌که نوجوانان «خارج از کنترل» یا «تنبل» یا «کم‌دقت» هستند، صادق است. مطالعات نشان داده که وقتی معلمان به برخی دانش‌آموزان گفتند که آن‌ها «هوش محدودی» دارند، عملکرد این دانش‌آموزان بدتر از سایر دانش‌آموزان  بود، اما وقتی به آن‌ها گفته شد که توانایی‌های استثنایی دارند، بهبود قابل توجهی در نمرات خود نشان دادند.

نوجوانانی که پیام‌های منفی در باره اینکه چه کسی هستند و از آن‌ها چه انتظاری می‌رود جذب می‌کنند، ممکن است به جای درک توانمندی‌های واقعی خود به سطح همان پیام‌ها سقوط  کنند. همان‌طور که گوته می‌نویسد: «با مردم طوری رفتار کنید که انگار همان چیزی هستند که باید باشند تا به آن‌ها کمک ‌کنید به آن‌چه می‌توانند باشند تبدیل شوند».

در یک کلام نوجوانی دوره «دیوانگی» یا «نابالغی» نیست. یک دوره ضروری از تشدید هیجانی و عاطفی، مشارکت و تعامل اجتماعی و خلاقیت است. جوهره آن رسیدن فرد به آن‌چه باید باشد و شناخت توانمندی‌ها و نیازهایش به عنوان یک فرد و عضوی از خانواده انسانی است.

منبع: کتاب  Brainstorm نوشته دانیل سیگل

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.