هفت باروی مانای اکباتان
*فرزاد سپهر
*معمار و روزنامهنگار
هگمتانه را هفت بارو بود، تو در تو هر کدام بر رنگی مُهر و مِهر و هر رنگ را نشانی بود از مردمان تا بر گذشتِ زمان به قرنی و سالی به هر دورهای خوشنام و زشتنام حاکمانی برآیند برخی سربرآورده و برخی سرافکنده به حکم نام و نشان اما هگمتانه را مانا نام بود همچنان بر همان مدار زمان. راز ماندگاری را خشت بر خشت این شهر نشان کرده و میشود آشکار به تماشایش نشست. عنوان یادداشت -هفت باروی هگمتانه یا هفت باروی اکباتان- از نام نمایشنامه نوشته نقاش و نویسنده بابک روشنینژاد برگرفته شده که به تأیید گذر روزگار از صفای رفاقت، شهر را هگمتانه و اکباتانا را دلخوشیها رسانده است. خانواده به هفت حصار مستحکم و رفاقت به هفت باروی در هم تنیده حکمِ لازم است برای دلخوشی و زندگی در این روزهای سخت.
باروی نخست
خشت اول را بر این شهر درست نهاد آن که ساخت. مهراز را نام باستانی معمار میخوانند و مهرازی چنان که در فرهنگ لغات متداول زمانه و نه لغتنامه رسمی روزگار یعنی دهخدا و معین، به نام معماری برآمده و معنا یافته است. خشت اول ساختمان یا بنا اهمیت دو چندان و صد چندان دارد تا اگر بر قاعده بنا شود بنای برآمده از خشت نخست را درست بنیان نهد. خشت نخست همدان را معمار بنیان نهاده است. خشت سبز بنای سبز مینهد بنیاد.
باروی دوم
بر رنگ و نقش باشد باروی دوم و هنر نقاشی و خوشنویسی نشان آن. هنرمندان این دیار چنان که بر رنگ و روی بناهای به یادگار مانده و کاغذهای برجای مانده، بر مدار هنر ارج و قرب داشتند. هنر گچکاری در گنبد علویان همدان به یادگار از دوران سلجوقی و هنر رازی با شکلها و شمایلهای زیبا نمود عینی دارد.
باروی سوم
مجسمهسازی و سفالگری هر یک بر یکی متقدم است و پیشاپیش دیگری در حرکت. خیام، دانشمند و شاعر نامی قرن پنجم در رباعی معروف خود گفته: دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش. شهر لالجین به خاک ناب در کار تجلی هنر سفالگری است و از همآوردی خاک و آب طرحهایی ناب بر سفال میزند و لعاب میپزد چنان که هر کس از سفال خاکاب لالجین به اندوخته کوزهای داشته باشد، اثری هنری برای خود ماندگار کرده است.
باروی چهارم
موسیقی یا موسیقار به قول معلم فقید ناصر مهرورز آوایی برآمده از پرندهای با همین نام بوده و آواز و آوایی خوش داشته است. موسیقی در همدان از پیوند دوشادوش اقوام همجوار رشد کرده و به وقت آمدن سازهای مدرن همچون پیانو، ویلون، گیتار و سازهای بادی با معلمها و استادان کاربلد، آوایی کاملتر به گوش علاقمندان رسانده است. مگر میشود خدایگان شعر و ادبیات در شهری باشند و به نوای موسیقی دلخوش نکنند تا ترنم موسیقی تجلی کلمات و شعر ایشان باشد. امروز موسیقی در کهنشهر همدان نامی به توانایی اساتید هنرمندش دارد.
باروی پنجم
هنر نمایش و نمایشنامهنویسی از روزگار معاصر به کلمهها مکتوب شده و بازیگران و کارگردانهای کاربلد، متن درست نمایشنامه را بر صحنه نشاندهاند. صحبت از نام یونانی همدان یعنی اکباتان و اکباتانا ناخودآگاه متون نمایشی کهن یونان باستان را به ذهن میرساند. شهر همدان با هنرمندان نامی نمایش و سینما امروز در این عرصه امضا دارد.
باروی ششم
رقصهای آئینی به گِرد خاک چونان چرخزنان تا برآید آتش از آن و بر همنشینی آب به پختن برسد این ذات، آن گاه وقت فوت کوزهگری استاد و پیر است تا کیمیای عشق به مس وجود برساند و زر بشود. هفت چرخ به کاروانسرای مدور رقصان و چرخان هستند در راهی بر کاروانسرای تاجآباد همدان.
باروی هفتم
مدار پادشاه است و دانش و نوشتن. حکیم دوران را به زمان خودش به دو زانوی ادب درک کرد آن که نوشت و حکیم اذکایی (سپیتمان) در کتاب ماندگار تاریخ کهنشهر با نام «همداننامه» نوشته است: اما «مادی» شهر همدان که عموما آن را همان بنای هگمتانه یا شهر اکباتان حسب روایت هرودوت (مورخ یونانی) میدانند، سردودمان شاهان ماد، دیاکو ساخته است؛ طرحی دایرهسان با هفت باروی هم مرکز داشته همچون کنگدژهای بابلی نمودار طبقات هفتگانه آسمان که ارک شاهی در میانگاه آن افراشته بوده است.
پس باروی هفتم را اهل دانش و هنر و فن و مهارت یکی بر یکی استوار میسازند تا این شهر، کهنشهر همدان، همچنان بر روزگار مانا بماند.