پاییز؛ فصلی از طبیعت

0

*هوشنگ جمشیدآبادی

*نویسنده و پژوهشگر

پاییز صورت دیگری از گردش طبیعت است. درباره پاییز بسیار سخن گفته‌اند. گفتارها، شعرها و سروده‌ها در وصف مناظر و سودمندی‌های آن. گرایش‌ها بدین فصل در دفتر ادبیات ایران بسیار است. پاییز از نظر وضع جغرافیایی، تمایل آفتاب در گردش انتقالی زمین در خط منحنی بیضی بدور خورشید موجب کوتاه شدن روزها و افزایش مدت شب‌ها و سردی هوا می‌شود. پاییز را اعتدالی گویند و پای‌ریز، از آن‌جا که برگ‌ها بر پای درخت‌ها می‌ریزند. و بهار را به‌آر  گفته‌اند از آن‌جا که هوا و زمین روبسوی بهبودی می‌رود. زمستان، زم و سرما است و تابستان فصل تابش آفتاب و گرما. پسوند ستان به دنبال تابستان و زمستان در بیان و راه‌آورد معنی افزوده شده است. به هنگام بهار نیمکره شمالی زمین در گردش بیضی از نور بیشتر برخوردار است و روزها به درازاست و در این هنگام نیمکره جنوبی آفتاب به حالت مایل بر آن می‌تابد و روزها کوتاه و شب‌ها بلند است (بعکس نیمکره شمالی) در بهار روزی دو دقیقه به روزها افزوده می‌شود (یک دقیقه صبح یک دقیقه عصر). به هنگام تابستان آفتاب در وسط آسمان و عمودی می‌تابد و به زمستان خورشید از کرانه سرمی‌زند و از کرانه به افق باختر ناپدید می‌شود. در دو قطب زمین مقدار شب از روز بسیار افزون‌تر می‌شود.

پاییز فصل قوام رسائی و غنای طبیعت است

فصل خزانی به نسبت در دیدگاه‌های مختلف است. این فصل دوران بارآوری و برداشت محصول و از نظرگاه دهقانان و روستاییان خصایص بهره‌مندی بر آنان دارد و تحسین‌برانگیز است. روستاییان می‌توانند جنبه‌های ویژه‌ای که از سودمندی بر آنان عاید می‌شود. مراسم وصلت و عروسی‌ها را در این فصل برگزار می‌کنند. پاییز را فصل کارسازی و محصول را برای سال خود ذخیره کنند. بالاتر از همه اوقات اعتدال پاییزی است که مردم از آن برخوردار می‌شوند. متفکران شب و روز پاییزی را مستعد و معتدل و آن را برای امر درونی و عرفانی خود مطابقت داده و نمودارهای پاییزی را به بهترین وجه درک می‌کنند. ثمره این فصل نیکوست و می‌تواند الهام‌بخش و به انحائی از آن استفاده کرد. برپایه این یقین باید از پاییز استقبال کرد و در کردار و رفتار آن را پذیرفت.

پاییز در دفتر ادبیات ایران

سرزمین ایران از دیرباز مرکز شعر و موسیقی بوده و پس از تسلط عرب گویندگان و سرایندگان طبیعت زیبا و بهار و خزان آن را در نگارش و ترکیبات شعر و سروده‌های خود به‌طرزی نیکو و شاعرانه بیان داشته‌اند. ابوالنجم احمد منوچهری دامغانی شاعر مشهور ایرانی از شاعرانی است که توجه به طبیعت دارد و فصل خزان را گویی به آهنگ موسیقی بیان داشته است

خیزید و خز آرید که هنگام خزانست                باد خنک از جانب خوارزم وزانست

آن برگ رزانست که از شاخه رزانست           که گویی که یکی پیرهن رنگرزانست

دهقان به تعجب سرانگشت گزانست              کاندر چمن و باغ نه گل ماند و نه گنار

فرخی سیستانی روزگار خزان را بدینگونه می‌سراید:

مرا چه وقت خزان و چه روزگار بهار      چه دور باید بودن همی ز روی نگار

بهار من رخ او بودو دور ماندم ازو          برابر آمد بر من کنون خزان و بهار

اگر خزان نه رسول فراق بود چرا               هزار عاشق چون من جدا فکند از یار

ببرگ سبز چنان شادمانه بوددرخت              که من بروی نگارین آن بت فرخار

خزان در آمد و آن برگها بکند و بریخت        درخت ازین غم چون من نژند گشت و نزار

خدای داند کاندر درختها نگرم                   زدرد خون خورم و چون زنان بگریم زار

من و درخت کنون هردوان بیک صفتیم       منم زیاد جدامانده و درخت از بار

میرزاده عشقی در نمایشنامه تراژدی و تاریخی اجتماعی ایده‌آل در سه تابلو در تابلوی دوم مرگ مریم فضای شمیران را در فصل پاییز چنین وصف می‌کند

دو ماه رفته ز پائیز و برگها همه زرد         فضای شمران، از باد مهرگان، پر گرد

هوای «دربند» از قرب ماه آذر سرد          پس از جوانی پیری بود چه باید کرد؟

بهار سبز به پائیز زرد شد منجر

شعاع کم اثر آفتاب افسرده                    گیاه‌ها همگی خشک و زرد و پژمرده

تمام مرغان، سر به زیر بالها برده           بساط حسن طبیعت، همه به هم خورده

بسان بیرق خم، سرو آیدم به نظر

بهار هر چه نشاط آور و خوش و زیباست     به عکس پاییز افسرده است و غم‌افزاست

همین کتیبه‌ای از بی‌وفایی دنیاست              از این معامله ناپایداریش پیداست

که هر چه سازد اول کند خراب آخر

افکار شاعرانه میرزاده عشقی با سایر شعرای متقدم (پیشین) و معاصران زبان فارسی تفاوت کلی دارد. میرزاده عشقی را باید شاعری نوآور در طرز انشا و نظم شعر دانست. او ابتکار ذوقی و قریحه خود را در تابلو ایده‌آل (تابلو دوم مرگ مریم) و در منظومه کفن سیاه نشان داده است و این اشعار را در همان زمان خود در روزنامه شفق سرخ- سال سوم انتشار داده است.

باد خزان سروده ملک‌الشعرا بهار- خواننده محمدرضا شجریان

باد خزان وزان شد       چهره گل نهان شد

طلایه لشکر خزان از دو طرف عیان شد

چو ابر بهمن ز چشم من چشمه خون روان شد

ناله‌، بس مرغ سحر در غم آشیان زد    آشیان سوخته بین مشعله در جهان زد

خدا، خدا، داد، داد

ناظم حکمت، شاعر کشور ترکیه منظره خزان و تابش خورشید را از جنگل‌های خاموش خزان خورده بازمی‌جوید. زجنگل‌های خاموش خزان خورده، ترا بازمی‌جویم، ای خورشید، ای خورشید

قاسم جبلی خواننده ایرانی بازگشت پاییز را در ترانه خود خبرمی‌دهد

ای برگ زرد خزان پاییز آمد            ای مستان بی‌خبران پاییز آمد

آن مرغ شیدا می‌خواند تنها، آواز پاییزی….. دنیا

در قلب تنهای من پاییز آمد             در قلب شیدای من پاییز آمد

نسیم سرد مهرگان ….. مهرپویا

نسیم سرد مهرگان، زمرگ خبر دهد      غروب عشق و زندگی بقلب غنچه پایند

از این غم، سراپا، گشته این گلزار زیبا، چون مزار آرزوها

فغان شکسته در گلو غمین چو مرغ آرزو    به گل زمحنت خزان، دگر نمانده رنگ و بو

از این غم، سراپا، گشته این گلزار زیبا، چون مزار آرزوها

ویگن خواننده جاز ایران

چو نسیم خزان بوزید        گل و سبزه و لاله گذشت

دگر از سر گلشن و دشت

پرنده بهاری، خموش و دل شکسته، در آشیان نشسته

چون شاخه‌های پرگل می‌لرزد، گل می‌ریزد

زباد سرد پاییز به گلشن غم‌انگیز

چو اشک تیره‌بختان، زشاخه درختان، فتاده برگ لرزان

تو امید و قرار منی، من و مست و شیدا، کنار هم نشستیم

نسیم مهرگانی گل می‌ریخت، برگیسویت

شکسته رونق گل، بهار و سبزه بگذشت

بهار من کجایی، بهار من کجایی

ترانه پاییز از منوچهر سخایی

پاییز از راه رسید دست به عصا و خسته

روی فرشی از برگ مهمون ما نشسته

پنجره را نبندید که پاییز قشنگه

چهارتا فصل خدا هرکدوم یه رنگه

پاییز لالایی می‌خونه بگوش درختا

عزیزکان بخوابید به امید فردا

 

برگ خزان سروده پرویز یاحقی

به رهی دیدم برگ خزان

افتاده ز بیداد زمان

کز شاخه جدا بود

چو ز گلشن روکرده نهان

در رهگذرش باد خزان

چون پیک بلا بود

ای برگ ستمدیده پاییزی

آخر تو ز گلشن ز چه بگریزی

روزی تو هم آغوش گلی بودی

دلداده و مدهوش گلی بودی

ای عاشق شیدا دلداده رسوا

گویمت چرا فسرده ام

از تو نه وفایی

جز جور و جفایی

من بدل نبرده‌ام

خار غمش بردل بکشیدم

در ره او من جان بفشاندم

تا شد گلبن، گلشن زیب چمن

رفت آن گل من از دست

با خار و خسی پیوست

من ماندم و این سوز غمش

وین پیکر بی جان

ای تازه گل گلشن

پژمرده شوی چون من

هر برگ تو افتد به رهی

پژمرده و لرزان

جشن مهرگان

روز مهر و ماه مهرو جشن فرخ مهرگان      مهر بفزا ای نگار مهرچهر مهربان

مسعود سعد سلمان

چو آذرگشسب و چه خرداد مهر فروزان چو بهرام و ناهید و مهر

فردوسی

جشن مهرگان از جشن‌های ایران قدیم بوده است. این جشن به هنگام نخستین ماه پاییزی در شانزدهم مهرماه است و بعضی از دهم مهرماه آن را به شمار می‌آورند. از شانزدهم تا به روز بیست و یکم که رام روز باشد، ختم می‌شود. روز آغاز را مهرگان عامه  و روز انجام را مهرگان خاصه گویند. مهر اسم خورشید است و گویند در این روز فریدون بر بیوراسب که ضحاک خوانندش دست یافت و در چنین روزی ایزدان از آسمان بیاری فریدون فرود آمدند. به یاد آن روز در جشن مهرگان در سرای پادشاهان مرد دلیری گماشتند. وی بامدادان با آواز بلند ندا می‌داد: «ای ایزدان بسوی دنیا شتافته و جهان را از گزند اهریمنان برهانید» در آخرین روز این جشن که بیست و یکم ماه باشد فریدون ضحاک را در کوه دماوند بزندان انداخت و خلایق را از گزند او برهانید پس مردم ددر این روز عید گرفتند. جشن مهرگان، آیین میترا در زمان اشکانیان از ایران به اروپا رفت. جشن مهرگان که روز ولادت خورشید محسوب می‌شود به ۲۵ دسامبر کشیده می‌شود. پس از نفوذ دین مسیح در اروپا روز ولادت مسیح قرار داده شده است. مهرگان بزرگ و مهرگان خرد نام دو مقام موسیقی است. جشن مهرگان در زمان غزنویان در حکومت سلطان محمود و پسرش مسعود غزنوی مانند سابق برگزار می‌شد.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.