*محمد رابطی
شاید دوست بدارید :
- روز گرمی است که جهنم آرام آرام از آسمان به زمین میآید. چله تابستان است اما وارونگی دما امروز غبار کثیفی از هوای شهر را در چندلایه ذخیم، بالاتر از سطح شهر حبس کرده. مرگ شنل سیاه خود را بر سر شهر کشیده و ما با ماسکی ضخیم راه نفس بستهایم که از شرّ ویروسی مرگبار زنده بمانیم. عرق کرده، شکست خورده از زندگی، فیلم دعوای چند دخترک جوان در پارک را، درگوشیهایمان میبینیم. کات. پاراگراف بعدی.
- این یادداشت حول این سوال شکل گرفته که چرا نویسنده همدانی که از قضا از همدان هم نوشته شخصیتهایی که خلق کرده و فضایی که در آن تخیل کرده و نفس کشیده جایی است نه در امروز، که در گذشته، او اصرار دارد که مخاطبش را سوار بر پرنده تخیل به جایی از زمان- مکان ببرد و همدانی را در مقابل او تصویر کند که عملا به سبب دگرگونیهای فراوان وجود ندارد. این نوستالژی پررنگ، این به نوعی خاطره بازی البته جذاب، ریشه در چه چیزی دارد؟ این اتفاق امری عادی است و فاقد جوهری قابل تامل، یا نه میتوان از روی دیگر این سکه چیزی برداشت کرد و نکتهای فهمید؟
- اینکه آیا میتوان تفاوتی میان خاطره با آنچه تاریخ مینامیم قائل شویم یا نه سوال دیگری است که مطرح میشود. اما در میان این پرسشها پرسشی به نظر نیرومند حیات دارد و آن این که چرا وقتی نویسنده همدانی مینویسد نگاهش به گذشته است و نه همدانِ امروز؟ به نظر این موضوع نه یک امر کاملا عادی که دارای وجوهی روانشناختی و جامعهشناختی است. علاقه به نوعی رمان تاریخی نوشتن در میان نویسندگان بومی، از سید میرزا رضویان تا اکبر تمسکی و شهیدی همدانی و شکری و عماد و دیگران، میتواند نشانه همان چیزی باشد که برخی جامعهشناسان از آن با عنوان نوعی فریزشدگی زمان حال نام میبرند. وقتی بیافق شدهایم و ناامید از بهبود وضع موجود هر نوع فعالیت یا حتی اندیشیدن مهجور و خسته و محدود میشود بنابراین انگار که یخ زده و فریز شده باشیم خاطرات انگار پناهگاه مناسبی است.
- داستانهای نویسندگان همدانی محصول انباشت و رسوب انبوه خاطراتشان بوده که در کلمات و خطوطی داستان گونه حلول پیدا کردهاند. به آن خاطرات شکل داستان دادهاند تا انگار آن گذشته ادامه پیدا کند این خواستِ ادامه پیدا کردن گذشته همان چیزی است که به خاطرات شکلی پناهگاه گونه پیدا میکند.
- از وجهی دیگر این جستوجو در واقع جستوجوی آینده در گذشته است در جایی از زمان که نیست و ناپیداست. به تعبیر جوادی کاشی در مقاله «تقدیرهای مقدر ما» که توضیحی بر این است که دو نگاه مسلط و دو جهان بینی مسلط در ایران وجود دارد یکی «آینده در آینده» و دیگری «آینده در گذشته» این نگاه چهارچوبی بدست میدهد از اینکه جریانهای فکری در کجا دنبال آینده میگردند. نگاه نویسندگان همدانی مصداق همین جستوجوی آینده در گذشته است. و نکته دقیقا همین جاست که هردوی این جستوجوها برای یافتن آینده، رفتن راهی بی راهه است و اتفاقا افق نگاه جای دیگری باید باشد که در یادداشتهای بعدی شرح و بسط بیشتری به آن میدهیم.
- وقتی شما در موقعیتی مشابه پاراگراف یک باشید طبعا راه تنفس، گریز از وضع حاضر به خاطرات گذشتهمان است. فهم این موضوع به ما در شناخت آنچه در ذهن مردمان میگذرد و آنچه در جامعه رخ میدهد، کمک میکند. ما امروز همان کودکی هستیم که کشیشِ فیلم جان فورد دستی بر سرمان میکشد و با نگاه به افقی نامعلوم اما در دل امیدوار در گوشمان میخواند : «امروز از این دره چیزی رفت که دیگر هرگز برنخواهد گشت». درهای که سرسبز بود.