چگونه میان‌مایگی و تندروی همکاری می‌کنند؟

سخنی با فعالان مدنیِ صادق

0

*محمد رابطی

 

  • این یادداشت تلاش می­کند توضیح دهد که چطور و از چه مکانیزمی فهم میان­مایه از فعالیت مدنی در هر شکلی (از فعال محیط زیست تا فعال سیاسی) می­تواند از خطر استقرار اصطلاحا تندروها در نهادهای حکمرانی و سیاست­گذاری خطرناک‌تر باشد. چه این­که در این بازه تاریخی برای فعالان مدنی نگاه به خود و نقد و تقریر دوباره خود بر هر فعالیت دیگری تقدم داشته باشد. اگر این بازتعریف انجام نشود، اگر از آفات پیش روی فعالیت خیرخواهانه که برای افزایش خیرجمعی است، آفت­زدایی نشود هر فعالیت خیرخواهانه­ای به نوعی به باز توزیع تمام آنچه که به نفع جامعه و مردم نیست می­انجامد.

 

  • میان­مایگی در فعالیت برای افزایش خیرجمعی می­تواند این چنین تعریف شود که آن که خودش را در مسیر اصلاح و بهبود شرایط اجتماعی و فرهنگی یا سیاسی قرار می­دهد به بهانه­ای مانند «پرهیز از انفعال» و «تفاهم و همکاری برای مطالبه از مسئولین» عملا به همکاری برای تثبیت وضع موجود به جای اصلاح و بهبود آن بپردازد. فهم میان­مایه هم از طرفی، می­تواند به فهمی غیرساختاری از مسائل پیش روی شهر و کشورتعریف شود. فهمی که در روابط عِلّی و معلولی، علت و ریشه مسئله را به خوبی درک نکند و بعد راه‌حل‌های آن برای حل مسئله به راه حلی بسیار سطی و ناکارآمد تقلیل بیابد. مثلا اگر در مورد کودکان کار می­خواهد کار کند به جای پرداختن به کالایی شدن و پولی شدن تحصیل و آموزش بپردازد و خودش را در مقابل مسیر کالایی سازی هر چیزی به خصوص آموزش کودکان قرار دهد و بر سر راه نظام آموزشی غلط قرارگیرد و به جای آن‌که اجرای اصل سی­ام قانون اساسی را که تصریح قانونی آموزش رایگان است، مطالبه کند وقت خودش را صرف ترحم به این کودکان و چند فعالیت خیریه­ای شامل رساندن خوراکی و اجرای بازی با آن­ها و از این قبیل می­کند. یا وقتی صحبت از محرومان می­شود تمام عملش محدود به اجرای یک فعالیت خیریه­ای شامل رساندن چند بسته اقلام غذایی است در حالی که اتفاقا همین عمل خیریه­ای با برداشتن تمرکز از فعالیت معطوف به ساختار و برداشتن بار مسئولیت از نهادهای مسئول به بازتوزیع فقر کمک می­کند. جا دارد ذکر شود که ما حدود۲۲هزار خیریه و NGO در کل کشور داریم و توجه کنید که این۲۲هزار خیریه و سمن چه منابع مالی بسیاری را دریافت می­کنند در حالی که نتیجه فعالیت آن‌ها عملا در برآیند فقرزدایی تقریبا هیچ است. (بعضی گردش مالی حدود۵۰هزار میلیارد تومانی برای خیریه‌ها تخمین زده‌اند). پس آن‌که گفت فهم مسئله خود بخش بزرگی از حل مسئله است، بسیار دقیق گفته است.

 

  • اما خطر فهم میان­مایه از مسئله­های پیش روی­مان چیست؟ خطر اصلی علاوه بر مواردی که ذکرشد می­تواند این نکته باشدکه در واقع فعالی که به بهانه این که «نباید دست روی دست بگذاریم» یا «بالاخره باید کاری بکنیم» خود را در معرض دو خطر می­گذارد: ۱- با آن فرد یا گروهی که صرفا به دنبال منافع اقتصادی فعالیت مدنی و به ظاهر فعالیتی برای افزایش خیر جمعی می­کنند همراه و همکار می­شود فعال مدنی که تصورش از فعالیت جلسه داشتن با فلان مدیر یا مسئول است و ظاهرا برای خیر جمعی کار می­کند اما در سر سودای خیر فردی خود را دارد و ۲- خودِ آرمان گرا و آرمان خواهش را به آغوشِ باز فراموشی می­سپارد. کسی که برای افزایش خیرجمعی به بهانه هایی که گفته شد یا این که باید واقع بین باشیم خود آرمان­خواهش را فراموش می­کند و فراموش می­کند واقع بینی اگر به صورت مقطعی جواب نداد در واقع عین توهم است اتفاقا از نشانه‌های توهم هم همین که فرد متوهم خود را مرکز عالم می­داند و به نوعی خود را کسی می داند که تمام حقیقت نزد اوست.

 

  • کسانی که صادقانه فعالیت مدنی می­کنند آمال و آرزوهایشان بهبودی آن حوزه‌ای است که به آن علاقه‌مندند همواره کابوس مدیر و مدیریتی را می‌بینند که فهمی از سیاست­گذاری دقیق و درست نداشته باشد کابوس مدیری را می­بینند که یا با تندروی فضا را برای منتقدینش می‌بندد یا در پوشش مدیریتش پیگیر منافع شخصی اش است. اما چطور فعال مدنی که در دام و تله فهم میان‌مایه از فعالیت خیرخواهانه افتاد به همکاری با چنین مدیریتی می‌پردازد؟ یکی همین که برای پرهیز از پرداختن هزینه‌های احتمالی که هر فعال مدنی ناچار گاهی و جایی باید نوعی از آن را بپردازد وقایع زنجیره­ای و علّت و معلولی که منجر به بروز فجایع حال چه از نوع اجتماعی یا فرهنگی یا محیط زیستی یا سیاسی را به صورت پدیده‌هایی منفرد و جزیره­ای می‌بیند. گویی فلان حادثه یا بهمان مسئله یک یا چند اتفاق است که با صرف رایزنی و همکاری و تعامل با مسئول مربوطه قابل حل است و دیگر هیچ نیازی به فهم اصل مسئله و سیاست­گذاری اصولی و نگاه بلندمدت و تلاش برای ایجاد تغییر در مبانی ندارد و با این کار در پس تعامل با مسئول مربوطه برای حل مسئله، اول به تقلیل مسئله می‌پردازد و سپس به نادیده گرفتن و فراموشی آن کمک می­کند. با این نگاه است که نفرات و ترکیب شورای شهر یا استقرار فلان مدیر در بهمان جایگاه مدیریتی برای فعال مدنی خیرخواه که هدفش صرف افزایش خیر عمومی است در اولویت‌های بعدی است و اولویت اول چنین فعالیت مدنی در کف جامعه تربیت و کادرسازی از نوعی فعالیت است که دریافته روی دریا کف نشیند و قعر دریا گوهر است و می‌داند و دریافته که راه تعامل نه امتیاز دادن به نامدیران که تقویت سرمایه اجتماعی است. آن هم از راه مطالبه سیاست­هایی که حقیقتا به خیرعمومی منجر خواهند شد.
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.