کاشانه
*مریم رازانی
*نویسنده
آپارتمانسازی به شیوه امروزی قدمت چندانی ندارد. میگویند شمسالعماره کاخ گلستان نخستین آپارتمانی است که در ایران ساخته شده چون برخلاف بناهای مرتفع پیشین، این عمارت تنها به یک سری راه پله ختم میشود. قدمت آپارتماننشینی را اما نمیتوان تنها به این زمان معطوف کرد. بسیاری از بناهایی که در بافت قدیمی شهرها از جمله شهر همدان قرار دارند، اگرچه به صورت چند طبقه ساخته نشده، اما ویژگی آپارتمان (کاشانه) را داشتهاند. به این معنی که چندین واحد مجزا در گرداگرد یک حیاط وسیع که تنها یک راه ورودی و خروجی داشته، احداث میشده و هر واحد در اختیار یک خانواده بوده است. این خانوارها مشترکا از فضای حیاط استفاده میکرده و هزینه اشتراک را در صورت استیجاری بودن ملک، روی اجاره کشیده و پرداخت میکردهاند. از این رو نمیتوان آپارتماننشینی را پدیده نوظهوری دانست که فرهنگ نوینی را میطلبد. چراکه این فرهنگ اگرچه تقریبا نامکتوب مانده و قلمها برسرآن فرسوده نشده، همواره وجود داشته و رعایت نکردن آن به ویژه در مجتمعهای پرجمعیت، موجب پدید آمدن فیلمها و قصههایی نیز بوده است[۱]. مشکلات و مصائب آپارتماننشینی امروزی ریشه در فرهنگی دارد که شیوه نوین زندگی با خود آورده و از ناکارآمدی آموزش و پرورش تا سیاستهای کلان فرهنگی و اقتصادی را دربرمیگیرد. گرانی مسکن و نبود امکان خرید یا پرداخت اجاره به خودی خود برجمعیت خانوارها و در نتیجه بر ازدحام و سروصدا افزوده است. بسیاری از افراد مسن به علت ناتوانی مالی خانههایشان را فروخته یا اجاره داده و خود درآپارتمانهای کوچک، نزد فرزندان خویش سکنی گرفتهاند. کودکانی که ساعتها سکوت و دیدن افراد مسن و احیانا بیمار و بیحوصله را تاب نمیآورند در هرفرصتی به کوچه میروند و با سروصدا و پرتاب توپ و دعواهای کودکانه موجب سلب آسایش دیگران میشوند. چه تعداد بوستان یا محوطه نسبتا بزرگ در کنار مجتمعهایی که هر دم و ساعت با میلیونها تومان سرمایه و وام بانکی در این سو و آن سوی شهر بالا میروند و میلیونها تومان ثروت برای سازندگانشان به همراه میآورند، وجود دارد تا کودکانی که در آپارتمانها به سر میبرند، جنب و جوشِ کودکانهشان را به آنجا ببرند و یا سالخوردگانی که وسیلهای برای بیرون رفتن ندارند، ساعتی از هوای آزاد آنجا استفاده کنند؟ و در مورد ماشین؛ وقتی قیمت یک اتومبیل ساخت داخل یکباره سیرصعودی طی میکند و از چهار، پنج میلیون تومان به بالای صد میلیون تومان میرسد، چگونه میتوان مردم را از خرید و فروش ماشین و در واقع، حفاظت از داراییشان منع کرد؟ یک پارکینگ با ظرفیت ده اتومبیل به یکباره یک و نیم برابر اتومبیل را در خود جای میدهد. در برخی پیادهروهای مقابل آپارتمانها، خودروها راه رفت و آمد رهگذران را بستهاند. معضل اتومبیلهای تکسرنشین و در نتیجه ترافیک سنگین سطح شهر از اینجا ناشی میشود. برای اینکه موتور ماشین به اصطلاح نخوابد، باید هر از گاهی آن را روشن کرد و راه برد. این است که در برخی موارد برای خریداری چند قلم آذوقه که به راحتی میتوان آن را به دست گرفت یا در چرخ خرید به خانه آورد، از ماشین استفاده میشود. دوردورِ فرزندان برخی از تازه به دوران رسیدهها را هم برآن بیفزائید. آیا هیچ تضمینی وجود دارد آمبولانسی که بیماران اورژانسی را به ویژه در این ایام کرونایی حمل میکند به آسانی از خیابانهای کمعرض محلات قدیمی که بعضی نیم قرن پیش ساخته شدهاند، بگذرد و به موقع به بیمارستانها برسد؟ در این موارد به خصوص جامعه سرتاپا آلوده به گناهی است که بحرانهای اقتصادی باعث آن بودهاند. عامل عمده و از قضا مهمترین عامل بیفرهنگی نه خانوادههای قدیمی یا کارگر و کاسب و کارمند و نه روستائیانی هستند که بنا به عادت روستا کفشهایشان را بیرون در میگذارند و میشود با یک تذکرساده روش صحیح آپارتماننشینی را به آنان یاد داد. بلکه کسانیاند که از لحاظ نوع زندگی و طرز تفکر فاصله زیادی با اوباش ندارند. از این قشرکه در متن نامعادلات اجتماعی رشد کرده و با استفاده از رانتهای کوچک اما متعدد بالا آمدهاند، موجودات بیاندازه خودخواه و حق به جانبی پدید آمده که خود را صاحب اختیار مردم فرض میکنند. ربطی هم به آپارتماننشینی ندارد. اینها همانهایی هستند که با انداختن ته سیگار یا با روشن کردن آتش در جنگلها حریق ایجاد میکنند، در هنگام رانندگی با ماشینهای بادآورده دهها خلاف مرتکب میشوند و میگریزند، پوشک بچهشان را در دستشویی میاندازند، با صدای بلند حرف میزنند، در جلسات عمومی مجتمع شرکت نمیکنند، حق شارژ را یا نمیپردازند و یا آنقدر در پرداخت تعلل میکنند که کارهای اساسی به تعویق میافتد. صدای عروسی و عزایشان حتی در این دوران کرونایی گوش فلک را کر میکند، برای بچههایشان ایکس باکس میخرند اما شب و نیمه شب خودشان با آن بازی میکنند و هیاکل مربوطه را چنان به کف اتاق میکوبند که سقف خانههای دیگران به لرزه در میآید، زبالههایشان را ساعتها پیش از بردن به بیرون در بالکن خانه یا پشت درمیگذارند، گاو و گوسفند نذریشان را درحیاط مشترک و در برابر چشم کودکان همسایه ذبح میکنند، در فواصل نظافت راه پله و محیطهای مشترک آپارتمان که معمولا هفتگی یا ماهیانه انجام میگیرد، اگر پوست میوه یا کاغذ بیسکویتی به عمد یا سهو- و معمولا توسط کودکان همانها- در پاگرد یا راه پله ریخته شده باشد، هرگز برای برداشتن آن خم نمیشوند و آن را جزو وظایف مدیر ساختمان میدانند. بدون مشورت یا اجازه سایر ساکنین برای بالکنهای خود در و دیوار میسازند و نمای ساختمان را به هم میریزند. جدیترین مشغلهشان جمع آوری اطلاعات درباره همسایگان است. شاخههای درختان زیر پنجره و بالکنهای پایینی آپارتمان هر یک از اینان را نگاه کنی، انباشته است از پلاستیک، خرده نان، آشغال سبزی و هر چیزی که از پنجرههایشان تکانده میشود. در مجتمعهای پرسکنه که نام صاحب خانه بر روی کنتور آب و گاهی کنتور برق درج نشده، برای رسیدگی به نقص احتمالیِ لوله کشی آب یا سیم کشی برق، کنتور آب و یا برق همه واحدها را بدون اطلاع دادن به آنها میبندند و گاه ساعتها بسته میماند و موجب دهها تلفن به مراکز مربوطه میشود. جواب دادن به تلفن و آیفون در اینگونه منازل مطلقا به عهده بچههاست. سرقتهایی که در پارکینگهای آپارتمانها صورت میگیرد نیز قریب به اتفاق، به علت بازماندن درهای ورودی بعد از گشودن در توسط کودکان است.
نه تنها روش صحیح آپارتماننشینی بلکه آموختن نفسِ فرهنگ به کسانی که خود را بینیاز از آن میدانند، بسیار دشوار و زمانبر است. شاید با کمک قانون بتوان بر بعضی مشکلات اینچنینی فائق آمد اما آموزش رفتار صحیح در مجتمعهای پرسکنه باید پایهای، جامعهشناسانه، و کارشناسانه صورت بگیرد. «امید عافیت آن گه بود موافق عقل/ که نبض را به طبیعت شناس بنمایی».
[۱] سریال تلویزیونی خانه قمرخانم