کافه؛ چتر آرامش
*وصال جواهری
یکی از دلایلی که امروزه کافهگردی و کافهرفتن بین دهه هشتادیها افزایش یافته، احساس آرامشی است که در آنجا وجود دارد. اگر به تصویری از یک کافه نگاه کنیم؛ افرادی مشغول بازیکردن هستند، فردی در گوشه کافه مشغول خوردن قهوهاش است، دیگری به همراه معشوقه خود در حال تراوش کردن اکسی توسین و در مقابل همان عاشق و معشوق فردی در فراق معشوقش میسوزد. تمام این تناقضها صحنهای سرشار از تناقض را به وجود میآورد، اما نشستن بر روی صندلی کافه برای تمام آنها آرامشبخش است و تمایل دارند که دنجبودن و احساس تحریککننده و ملایم موجود در محیط آن را با یکدیگر ترکیب کنند. آیا میتوان به سادگی این جمله را بیان کرد که کافه تنها یک مکانی است برای مردم تا در آن به دنبال قهوه بگردند و همه آن افراد آرامش روح خود را به سبب اثر ثانویه کافئین بدانند؟
یکی از دلایل دیگر کافه رفتن جوانان این است که میتوانند بدون هیچگونه مزاحمتی در کنار یکدیگر بنشینند و ساعتها خود را مشغول کنند. جوانانی که اگر بخواهند به خیابانها یا بوستانها بروند لحظه به لحظه باید مراقب باشند که کسی نیاید و به آنها آسیب بزند یا مورد بازجویی قرارشان بدهد.
کافه محیطی دارد که میتواند برای یک قرار کاری بسیار مهم مناسب باشد، از طرفی نیز میتواند برای یک مراسم تولد دوستانه بهترین مکان باشد. به همین دلیل است که برخی افراد کافه را مانند خانه خود میدانند و برخی دیگر آنجا را محل کار خود تصور میکنند. محرکهای موجود در این مکان آن را به محیطی تأثیرگذار برای کار کردن تبدیل میکند. ترکیب سر و صدا، ازدحام گاه و بیگاه جمعیت و تنوع بصری میتواند با ایجاد میزان کافی از حواسپرتی، هوش و خلاقیتما را به حداکثر برساند. بنابراین مسئله فقط دوپیو و کافئین آن نیست.
از طرفی میتوانند در همان کافه غذا بخورند یا نوشیدنی بنوشند. هر لحظه و هر اتفاقی در آن مکان برای افراد حاضر در کافه مملو از آرامش است. تمام اینها علتهای کوچکی برای علاقه زیاد به کافه رفتن دهه هشتادیها بود، اما شاید اگر مکانهای دیگری برای وقت گذرانی دهههشتادیها وجود داشت، یکی از تنها دلخوشی و هدف روزانه این نسل رفتن به کافه و نشستن در گوشه آن نبود.
اگر فضاسازی و ایجاد مکانهای تفریحی در شهر رونق گیرد تنها یک مکان چتر آرامش جوانان نمیشود.
باید حواسمان به نسلی که ارامش خود را در صندلی چوبی و خیره ماندن به کتابهای کافه میداند، باشد.