کافه به مثابه بقای اجتماع
*یلدا خاکباز
*دکترای جامعهشناسی
از قدیم رسم بر این بوده است تا اعضای یک جامعه در اوقات فراغت از کار و امور روزانه، برای استراحت و همنشینی با دیگران پاتوقی را مبنا قرار میدادند و در آنجا به تفریح و گفتوگو میپرداختند. در کشور ما قهوهخانهها چنین کاربردی داشتند، اما کافه در معنای امروزین آن از دوران موسوم به روشنگری شکل گرفت. کافه میتواند به مثابه بستر اجتماعی عاملی باشد برای ارتباط و تعامل اجتماعی که در نهایت تبدیل به همان سرمایه فرهنگی میشود که در خود فضای رشد و همزیستی مسالمتآمیز را تقویت میکند. در این فضای جدید ارتباطی، کافه دیگر صرفا یک پاتوق برای سپری کردن اوقات فراغت نیست، بلکه به مثابه جایگاهی است که شما میتوانید شکل دیگری از بودن و ارتباط داشتن را در آن تجربه کنید .
نسل جدید شیفته ارتباط است و هر بستری که در آن امکان برقراری ارتباط با «محدودیتهای کمتر» وجود داشته باشد، بیمهابا به سوی آن هجوم میبرد. فرقی نمیکند که این بستر ارتباطی در شبکههای اجتماعی مجازی باشد یا کافهها! هر جا که فارغ از نظارت گفتمان مسلط بتوان به مصادیق آزادانهتری از ارتباط دست یافت، مورد استقبال این نسل خواهد گرفت. کافه از مکانهایی است که این صورتهای ارتباطی، فرم فیزیکیتری به خود میگیرد و انگارانههای ارتباطی، معنای محسوستری مییابد. شاید از همین رو باشد که در زمانه امروز که گفتمان مسلط اصرار به ایجاد و تقویت فیلترهای ارتباطی دارد، کافهنشینی خود به مثابه یک کنش اجتماعی تلقی میشود و نه صرفا عملی برای کشتن وقت. هرچه این فضاهای عمومی گسترش پیدا کنند، میدان برای خلق اندیشههای نو و تعامل بازتر میشود؛ گفتمان مسلطی که در نهایت میتواند نسل جوان امروز را به سمت خود یابی و شکل گیری هویت اش در بستر ارتباط نو سوق دهد.
این مستلزم فرهنگ عمومی و سیاستهای دولتها است که چقدر بتوانند پذیرای این فضاهای عمومی و تأثیرات آن باشند در شهر نیز شاهد رد پای این خواسته اجتماعی هستیم؛ هر چند نسل امروز، فضای گفتوگوی خود را در بستری دیگر همچون آپهای اجتماعیِ تیک تاک، اینستاگرام، تلگرام و غیره حتی با وجود فیلترینگ راه خود برای گفتوگو را یافته و بسط داده است و کمتر به معنای جدیتر لازم میداند که در فضای کافه قرار گیرد، مگر برای حضور در دورهمیهای دوستانه به صرف کمی خنده و آبمیوه. کافههایی که هر کدام میتوانست یکی از فضاهای عمومی برای کنش و واکنش اجتماعی محسوب شود.
هر چند که با وجود قدمت ۸۰ ساله کافه در ایران هنوز هم فرهنگ کافهنشینی آنگونه که باید درونی نشده است و ناگفته نماند به قدری سرعت تغییرات و شکل مواجهه با نیازهای بشر، در سالهای اخیر پیشرونده بوده است که گاهی نمیتوان تشخیص داد که آیا در این نقطه از تاریخ و اکنون مفهوم اثربخشی و اثرگذاری کافه و کافهنشینی به مانند گذشته قابل تأمل و ارزیابی است؟! چراکه مثل خیلی از اتفاقات اجتماعی دیگر به مانند هر وسیله و تکنولوژی تازه، نخست ابزار وارد میشود و پس از آن به کندی فرهنگ استفاده و برخورد با آن پدیده نو صورت میگیرد.
همین تأخیر آسیبهایی را هم متوجه جامعه میکند که میتوان بخشی از این فرآیند را بازخورد دوره «گذار» دانست؛ دوره گذار «سنت از مدرنیته» که هر بار به علتی با تأخیر صورت میگیرد. امیدوارم که با ایجاد و ماندگارشدن کافههای شهر، آن هم کافههایی که بتواند نیازهای نسل امروز را پاسخ دهد و در مسیر و راه روشنتری قرار بگیرد، هم از بعد اجتماعی و هم از بعد فرهنگی آن؛ چراکه کافهها میتوانند نقش پررنگی در بهوجود آوردن جریانسازیهای ادبی و فرهنگی داشته باشند، البته اگر که غم نان بگذارد …