المان‌سازی تلفیق هنر و آگاهی است

0

*مریم رازانی

*نویسنده

در سال ۱۹۸۸ مجسمه‌ای با نام «خشونت ممنوع» معروف به «تفنگ گره خورده» که توسط «کارل فردریک رویترشورد» سوئدی ساخته شده بود، مقابل سازمان ملل نصب شد. رویترشورد دوست «جان لنون» خالق بریتانیایی ترانه «تصور کن» بود و مجسمه مزبور را پس از کشته شدن وی ساخت تا نمادی باشد ضد جنگ و اشاعه‌دهنده اندیشه صلح در اذهان جهانیان. تا این تاریخ سی نسخه از آن مجسمه در نقاط مختلف دنیا نصب شده و قطعا افزوده هم خواهد شد. درباره زندگی این هنرمند برجسته جز چند سطر به زبان فارسی در دسترس نیست اما از همان چند سطر هم، چنین برمی‌آید که خالق خشونت ممنوع از دانش وآگاهی بالایی برخوردار بوده، علاوه بر مجسمه‌سازی شعر هم می‌سروده و کتابی با عنوان «نگاه کنید، من نامرئی» نیز در کارنامه دارد.

با فرا رسیدن بهار طبق معمول همه ساله شهرداری‌ها و از جمله شهرداری همدان اقدام به نصب صدها المان در نقاط مختلف شهرها کردند که به دلیل حضور اندک گردشگران و ساکنین شهرها در وضعیت کرونایی؛ برخی از آن‌ها نادیده ماند. اما آن‌هایی هم که در نقاط پرتردد نصب شده بود نگاه‌های چندان مثبتی به خود جلب نکرد. از سوی دیگر اعتراض برخی نشریات و کاربران فضای مجازی را هم به دنبال آورد. المان‌سازی به منزله هویت‌بخشی تنها به استفاده ازگچ و فلز و ابزار و دانستن اشکال هندسی محدود نمی‌شود. اگر بودجه‌هایی که به منظور ایجاد فضای فرحناک در اختیار دستگاه‌ها قرار گرفته، به خزانه‌داری کشور بازگردانده شود بسیار نافع‌تر از ساختن نمادهایی است که تناسبی با سطح فرهنگ شهر ندارد وحتی از فرهنگ مردم عادی که اصطلاحا عوام نامیده می‌شوند هم پائین‌تر است. دسترسی به صفحات اجتماعی دریچه تازه‌ای بر روی عوام گشوده. دوران قهرمان‌های پوشالی و قمر خانم‌ها و دایره دمبکی‌های کوچه و بازار گذشته است. آن‌ها به عصر خاموشی کامل اطلاعات تعلق داشته‌اند و به رغم محبوبیت برخی، باید همان‌جا بمانند. ساخت المان‌های صرفا نمایشی که به دلیل ویژگی‌های زیبایی‌شناسانه تنها با گروهی از انسان‌ها ارتباط برقرار می‌کنند بسیار بهتر از ساختن نمادهایی است که نشانی غلط به عموم مردم می‌دهند. در سال‌های اخیر ساخت مجسمه‌هایی از مشاهیر سیاسی و فرهنگی اعتراض‌های بسیاری خصوصا از جانب هنرمندان و بعضا متولیان فرهنگی به دنبال آورد که متأسفانه به لزوم اصلاح زیربنای فکری کشیده نشد و به انتقادهایی چند بسنده شد. این نوع برخورد با رویدادهای فرهنگی و بصری در کل معجزه‌ای صورت نمی‌دهد. باید دید چه ظرفیتی از لحاظ انسانی در این حوزه‌ها وجود داشته و نادیده گرفته شده است. مقدمه‌ای که در ابتدا آورده شد، مربوط به همان ظرفیت است. اگر دست؛ جدا از ذهن آگاه به خلق اثری بپردازد، بی‌گمان اثری قابل اعتنا نخواهد شد. پشت هر اثر ماندگار؛ دنیایی خود آگاهی و جهان آگاهی وجود دارد. عمر نماد بی‌شناسنامه و سرهم بندی شده به چند ساعت هم نمی‌کشد. با نگاهی گذرا به نمادهای مشهور جهان می‌توان به اهمیت شناسنامه‌داربودن نماد پی برد. مجسمه نیروی طبیعت که در شهرهای مختلف دنیا نصب شده، نشان‌دهنده قدرت طبیعت مادر است. قسمت‌های خالی نماد مسافران در فرانسه نمایانگر بخش‌هایی از زندگی و خاطراتی است که مسافر پشت سر می‌گذارد. نماد عنکبوت حسادت و خشم در شهر بیلبائوی اسپانیا، خشم و ترس و حسادت دوران کودکی خالق آن را به تصویر می‌کشد که در زندگی کودکان جهان و به ویژه نوباوه‌گان کشورهای تحت ستم علائم آشکار دارد و دلیل ماندگاری آن هم همین است. نماد بزرگترین قاشق دنیا در شهر مینیاپولیس ایالت مینه سوتا کنتراست رنگ‌ها را به زیباترین شکلی به نمایش می‌گذارد و الخ.

ما نه تنها در ساخت المان‌های شهری نیازی به سواد و آگاهی احساس نمی‌کنیم بلکه با نمادهای زنده انسانی هم مشکل داریم. نمونه‌اش بحث‌هایی است که بر سر قبول یا نفی حاجی فیروز به عنوان پیام آورپایان زمستان و بیداری طبیعت در گرفت و هنوز ادامه دارد. چقدر ابزار آگاهی فراوان است و چه تلاشی از سوی برخی می‌شود تا فاقد اهمیت و یا فرعی و حاشیه‌ای نشان داده شوند. آسمان را به ریسمان می‌بافیم بدون آن‌که تفاوتشان را دریابیم. حاجی فیروز را نشان بردگی و عقاید نژادپرستانه می‌نامیم و فلان لاتِ فلان دوره را به عنوان شخصیت محبوب به خورد نوباوه‌گان می‌دهیم.

حفظ صندلی ریاست به بهای بی‌سواد نگاه داشتن مردم و انحراف افکار عمومی به سمت مسائل مبتذل و سرگرم کننده؛ عین خیانت است. تاریخ دیگر این نوع سیاست را تاب نمی‌آورد. امروزه هر انسانی تاریخ نگار زندگانی و شارح دنیای خویش است. از خیلی پیش از این؛ تاریخ فرزندان زمان خود را آفریده. فرزند زمان خود بودن اصطلاحی سطحی و رویه‌ای نیست. بدون دانش و آگاهی عمیق حتی ادایش را هم نمی‌توان درآورد.

المان‌هایی نظیر سبزه و سفره هفت‌سین و مانند این در ایام نوروز مفهومی چند هزار ساله را به بیننده القا می‌کنند. از این رو بسیار فرح‌بخش، نوستالژیک و چشم‌نوازند. کارناوال‌ها و نمایش‌های موفق خیابانی نیز در نوع خود مفاهیمی را القا می‌کنند که مخاطب عام و خاص با آن‌ها آشنایی دارد و با آن‌ها ارتباط برقرار می‌کند. این نوع نگاه با پرداختن به مسائل روز منافاتی ندارد. می‌شود به دانش روز مجهز بود، نیازهای انسان امروزی را شناخت و المان‌های عصر خود را هم آفرید. چیزی که به هنر به مثابه عالی‌ترین دستاورد انسانی لطمه می‌زند، صوری و بی‌پایه بودن، و مهم‌تر از آن، فرمایشی و سفارشی بودن است که بدون شک ریشه در بی‌سوادی دارد و از آبشخورآن آب می‌خورد. چراکه در هیچ جای جهان انسان آگاه و دلبسته فرهنگ را نه می‌توان خرید و نه مجاب کرد تا اثری باسمه‌ای یا ضد فرهنگی خلق کند.

تولستوی هنر را یک عضو حیات انسانیت می‌داند که شعور منقول انسان‌ها را به احساس منتقل می‌کند. ملاصدرا در «اسفار» شجاعت، عفت و حکمت معنی می‌کند- بعدها عدالت را هم برآن افزوده‌اند- سعدی هنر را دانش و حکمت، حافظ؛ تقوی و دانش، فردوسی؛ مردمی و راستی، و انوری؛ دلیر معنا کرده‌اند. سعدی در حکایت پنجم گلستان «در سیرت پادشاهان» می‌فرماید: «محال است که هنرمندان بمیرند و بی‌هنران جای ایشان بگیرند».

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.