بزرگداشت شاهنامه و پرویز اذکایی

بخش دوم مراسم بزرگداشت دکتر «پرویز اذکایی» که بیست‌وپنجم اسفند 1401 برگزار شد

دکتر رحمانیان: او دبیری به نام عشق داشته که او را هدایت کرده است. اگر برای هرکاری رهبر می‌خواهید، عشق کافی است. من معتقدم در ایران کنونی قحطی عشق آمده است. اگر می‌خواهید ایران ترقی کند چشمه عشق را بجوشانید، که اگر چشمه عشق بجوشد هر خرابه‌ای را آباد می‌کند. ویرانی ما از ضعف عشق و عاشقی است. عشق و عاشقی‌کردن را در مدارس در مجالس در دانشگاه‌ها یاد نمی‌دهند. یاد پدرم شاد که می‌گفت «فرزند مرا عشق بیاموز و دگر هیچ». پرویز اذکایی را عشق استاد اذکایی کرده است.

0

جشن سالروز پایان سرایش شاهنامه‌ و بزرگداشت دکتر «پرویز اذکایی» با حضور اهالی همدان و مهمانان روز پنجشنبه ۲۵ اسفند ۱۴۰۱در محوطه تاریخی هگمتانه برگزار شد. گرامیداشت این روز چند سال است که توسط مردم همدان برگزار می‌شود. امسال نیز مانند سال‌های ‌گذشته و باشکوه‌تر از قبل این روز گرامی داشته شد. دکتر «اکبر ایرانی» مدیر موسسه میراث مکتوب، دکتر «داریوش رحمانیان»، دکتر «بهرام پروین گنابادی» و دکتر «زاگرس زند» مهمانان این نشست بودند.

در کنار بزرگداشت روز پایان سرایش شاهنامه، بزرگداشتی نیز برای دکتر پرویز اذکایی تدارک دیده شده بود. بخش اول این گزارش در شماره پیشین این نشریه منتشر شد که سخنان زنده‌یاد اذکایی را دربرداشت و در این شماره ادامه گزارش این نشست را می‌خوانیم. شوربختانه دکتر پرویز اذکایی یک ماه پس از برگزاری این مراسم در بیست و پنجم فروردین ماه ۱۴۰۲ درگذشت.

«حسین زندی» در ادامه گفت: یک یا دو هفته پیش که ما برای نشست امروز برنامه‌ریزی می‌کردیم، «امیرشهاب رضویان» سینماگر مطرح کشور در بین صحبت‌ها پیشنهاد کرد یک بزرگداشت در تهران برای دکتر اذکایی با همکاری «علی دهباشی» برگزار شود، اما چون دکتر اذکایی این روزها کمی کسالت دارند و امیدوار هستیم او هرچه سریع‌تر سلامتی خود را به دست آورد، نتوانستیم در تهران نیز برای دکتر برنامه‌ای داشته باشیم. ما در این بخش دو سخنرانی داشتیم که سخنرانی اول را دکتر اذکایی بر عهده داشتند و در بخش دوم دکتر زاگرس زند می‌خواهد صحبت کند. دکتر زند دانش آموخته‌ دانشگاه تهران است و پژوهشگر و استاد دانشگاه و همچنان دبیر دوستداران شاهنامه خوانی البرز است. مهم‌ترین اثر او که به تازگی منتشر شد به نام «شاهنامه و پایان ساسانیان» است که از سوی انتشارات موقوفات دکتر افشار روانه بازار شده است.

حماسه

زاگرس زند در این نشست با شادباش بزرگداشت دکتر اذکایی گفت: شاهنامه فردوسی که به عنوان مهم‌ترین حماسه ملی ایران شناخته می‌شود چه تفاوتی با دیگر حماسه‌ها و روند ساخت حماسه‌ها دارد و چه ویژگی‌هایی برایش ایجاد شده که آن را متمایز می‌کند. بررسی می‌کنیم که چندلایه‌بودن شاهنامه و پیچیدگی‌اش را از یک جهت بتوانیم به شکل پیشرفته‌تر و متکامل‌تر از همه‌ حماسه‌ها بحث کنیم؛ البته بحث داوری نیست، فقط سعی می‌کنم چندلایه‌بودن شاهنامه را توضیح بدهم و دوستانی که شاهنامه را خوانده‌اند بتوانند به حرف‌های‌ من بیشتر بپردازند.

وی ادامه داد: مردم‌شناس‌ها به ما می‌گویند در گذشته‌های دور قبایل اولیه شعرهای ساده‌ و کوتاهی داشته‌اند که در وصف قهرمانان و پهلوانان بوده و جزئیات سرگذشت و سفر یک قهرمان را بیان می‌کرده که شاید ساده‌ترین شکل ادبی بوده است. قدیم‌ها به آن سرود‌های قهرمانی یا پهلوانی می‌گفتند. بسیاری از قبایل‌  چنین آثاری داشته‌اند، به‌خصوص عرب‌ها از این‌گونه حماسه‌ها بسیار داشته‌اند. این حماسه به معنای دلاوری و شجاعت است، اما نمی‌دانم که پیشرفته‌تر از این هست یا نه. در بقیه قبایل‌ شکل‌ها و اسم‌ها متفاوت‌تری داشته است.

زند گفت: نمونه این سرودهای پهلوانی در یشت‌ها نیز وجود دارد یا در ادبیات پارتی نیز بوده است و در همه ملل و اقوام که بیشتر در قالب ادبیات شفاهی بوده است و سرودخوان‌ها و نوازنده‌هایی که در ایران به آن‌ها گوسان و بعدها خنیاگران گفته می‌شد، آن را ادامه داده‌اند. توشمال‌های لر، عاشیق‌های آذری زبان، بخشی‌های خراسان، بلبل‌های آسیای میانه این سنت را ادامه داده‌اند و توانسته‌اند سرودهای قهرمانی را حفظ کنند و به صورت یک سرگذشت یا تاریخ یا افسانه از قهرمانی و دلاوری یک پهلوان یاد کنند.

وی افزود: برای مثال روایت سغدی رستم که کهن‌ترین سندی است که ما از رستم داریم، شرحی از دلاوری‌های رستم می‌گوید، اما در مرحله بعد یعنی مرحله‌ متکامل‌تر، زمانی که چند سرود پهلوانانی به‌هم می‌پیوندند، زمانی که جزئیات بیشتری مطرح می‌شود و تکیه‌ بیشتری روی ساختکار داستان می‌شود و در پی این‌که قرار است نامی از پهلوان برده شود، حاشیه‌‌رفتن‌هایی در داستان ایجاد می‌شود و زیبایی عناصر مختلف ادبی به داستان افزوده می‌شود و در آخر به شکلی تبدیل می‌شود که ما می‌توانیم آن را منظومه‌ حماسی یا داستان‌های حماسی بنامیم.

زاگرس زند
زاگرس زند

این پژوهشگر در ادامه گفت: خیلی از اقوام بعضی ملل نیز این ویژگی را دارند، البته اهداف دیگری را دنبال و غرور قومی را پیگیری می‌کند و انگار قرار است سرگذشت تاریخی روایت کنند و بار مسئولیت سنگین‌تری را به دوش می‌کشد. بنابراین بیشترین حماسه‌هایی را که می‌شنوید در این راستا قرار دارد. بحث دشواری این‌‌جا وجود دارد که نمی‌دانیم کدام حماسه‌ها ملی هستند و کدام نیستند، اما برخی حماسه‌‌پژوهان، چه ایرانی چه خارجی می‌گویند که بعضی از حماسه‌ها ملی نیستند و مفهوم دیگری را در نظر می‌گیرند، اما یک توافق وجود دارد که با هر معنایی و حتی سخت‌گیرانه‌ترین حالت ممکن و با توجه به ویژگی‌های شاهنامه، این کتاب جزو دو، سه یا چهار حماسه ملی است. می‌خواهم بگویم که چرا شاهنامه‌ ما حماسه ملی است و نسبت این حماسه با تاریخ ملی ما و هویت ما در کجاست و همین‌طور این معنای ملی بودن را از یک جنبه‌اش که به‌نظر من مهم است؛ یعنی تنوع جهان‌بینی‌ها و انباشت روایت‌های اقوام و دوره‌های زمانی است، دربر می‌گیرد.

زند در ادامه افزود: حماسه‌های ملی به یک معنی سیاسی‌اند و مربوط به دربار و اشراف هستند. به همان شکلی که منظومه‌ها در بستر تاریخی شکل می‌گیرند و در جامعه ساختار سیاسی به آن معنا وجود ندارد، اما زمانی سیاست پیچیده‌تر می‌شود که شهرها و دولت‌شهر‌ها و یا فرا‌تر دولت و ملت‌ شکل می‌گیرد. در این صورت دربار مرکز مهمی برای شکل‌گیری حماسه است؛ به این معنا که روح سیاسی در این حماسه وجود دارد و از منظر سیاست و مرکز قدرت، این حماسه با اهداف قدرت و مشروعیت‌بخشی به قدرت و نگاه ملی که معنای سیاسی دارد، شکل می‌گیرد.

وی تأکید کرد: سخن دیگر این‌که این حماسه‌ها فراقومی هستند که فراتر از یک یا چند قوم اتفاق می‌افتد که در فراقومی بودن ویژگی شاهنامه خیلی برجسته است. تعداد پرشماری از اقوام در شکل‌گیری شاهنامه نقش پررنگی داشته‌اند، اما هیچ نامی از آن‌ها برده نشده، البته یکی یا دو تا شاید باشد. هر قومی که شما فکرش را بکنید در شاهنامه نقش داشته‌اند و هویت ملی به این معناست. یک متن زمانی می‌تواند متن ملی باشد که همه اقوام آن را از خود می‌دانند و همه قوم‌های مختلف در شکل‌گیری آن نقش داشته و تا امروز نقش دارند.

زند توضیح داد: شاید در بین قوم‌های ایرانی، لرها بیشتر از سایر اقوام خود را صاحب شاهنامه می‌دانند و شاهنامه‌‌خوان‌هایی داریم که انجمن‌ دارند، در صورتی که حتی یک‌بار نام آن‌ها در شاهنامه نیامده و این نکته بسیاری مهمی است. این نکته برای وضعیت فعلی و آینده کشور و  البته همبستگی ملی و روح یکپارچگی ملی که در مهم‌ترین حماسه ملی وجود دارد، بسیار مهم است. این‌که به چه شکلی تشکیل شده و همه‌ اقوام چگونه به او نگریسته‌اند و آن را مال خود دانسته‌اند؛ البته این‌جا قومیت اولویت دوم است. ارزش‌های فرادینی، فراقومی، فراسیاسی و فرازمانی وجود دارد که همه در شاهنامه حضور دارند. در شاهنامه با تنوع بسیار زیادی از جهان‌بینی‌ها روبه‌رو هستیم و بسیاری از این جهان‌بینی‌ها طول و بعضی عرض را پوشش می‌دهند و بسیاری از آن‌ها محو و پنهان هستند و این یکی از ویژگی‌های مهم شاهنامه است، انگار رقیب هستند. این یکی از ویژگی‌های مهم شاهنامه است. البته دشواری و مشکلات و پرسش‌ها و کج‌فهمی‌هایی ایجاد می‌کند و این کج‌فهمی زمانی اتفاق می‌افتد که باستان‌کاوی نشده باشد که هرکدام مربوط به چه دوره‌ای است و چه جنسی دارد و در آخر با یک ساختمان یک پارچه روبه‌رو هستیم که معماری‌های گوناگونی دارد؛ ازجمله فردوسی که آخرین نفر بوده و در آن نقش داشته است. شاهنامه در ظاهر شاید یک متن یک‌دست به نظر برسد، اما یک کتاب چند لایه و پیچیده است و سخت‌ترین لایه جهان‌بینی است. مسئله‌ مهم این است که گردآورنده‌ شاهنامه فردوسی و به گمان من خدای‌‌نامه‌های دوره ساسانی و رویکرد خود فردوسی بیشتر جذب، هم‌گرایی، آشتی، سازگاری و رواداری بوده و این نکته‌ مهمی است که درک ایران‌شناسانه می‌خواهد چون قدیمی‌ترین متن ایرانی‌هاست. یعنی از آن گوسان‌ها و سرود‌ها و از یشت‌ها‌ی اوستا به فردوسی رسیده است. رویکرد امانت‌دارانه هم ‌داشتند و گمان نکنید که شاهنامه روایت‌های مهم تاریخی یا روایت‌های مقدس یک قوم است، در نتیجه به خود اجازه می‌دهیم در قامت یک مترجم یا بازنویسی‌کننده موضوع ادبی خودشان با آن‌ها برخورد کنیم و کم یا زیادش می‌کنیم.

او در ادامه گفت: بعد از اسلام، با وجود این‌که دین زرتشتی دیگر دینی چیره نیست و دوره‌های خلافت سختی‌های خود را دارند و می‌توانند این جهان بینی‌ها را حذف و پاک‌سازی‌ کنند و رنگ و لعاب جهان‌بینی اسلامی و آن‌چه که پسند روز است بدهند، اما می‌بینید این‌گونه نیست و شاهنامه همچنان مقبول است، اما کاملا مشخص است که این شاهنامه روح ایران باستانی و ساسانی داشته است. در نتیجه آن برداشتی که من دارم این است که لایه‌به‌لایه و آجربه‌آجر جهان‌بینی‌های گونان که حتی با یکدیگر ناساز بودند و در یک قالب نمی‌توانستند بگنجند، در شاهنامه در کنار هم چیده شده‌اند و حتی در یک‌جا داستان قوم دیگر مثل قوم‌ سکایی و پارتی که داستان‌های اپیزودیک هستند، در خدای‌نامه جای داده شده‌اند که آن نیز در خلاف تصور ساختار یک‌دست نداشته، اما فکر می‌کنم در زمان فردوسی آن اتفاق‌ها افتاده است.

زند ادامه داد: آخرین تأثیر جهانی‌بینی که در شاهنامه نوشته شده است مربوط به دین اسلام است، اما در آن ساختمان نقش کم‌رنگ‌تری دارد. پس این گستردگی زمانی که از زمان کیومرث بوده و پیچیدگی بسیاری داشته، در دوره‌های مختلف تاریخی از جمله ورود دوره‌های اسکندر و سلوکیان را دارد و روایت‌هایی که مربوط به یک افسانه که چند نوع ترجمه شده است، اما مسئله این است که حتی اگر قدیمی‌ترین دوره مربوط به اسکندر باشد، همچنان رفوگری این افراد از جمله فردوسی این درزها پوشیده شده و این روایت‌ها به یکدیگر نزدیک کرده‌اند که در شاهنامه رخ داده است. اما اگر از پشت یک شیشه مات این لایه‌ها را کنار بزنید، می‌توانید این عریض و طویل‌ها را بیرون بیاورید و این تفاوت‌هایی که در شاهنامه نام‌ برده شده و به‌نظر جنگ‌آمیز می‌رسد، مانند جبر و اختیار یا ثنویت زرتشتی و یکتاپرستی دین اسلام و نقش اختیار انسان و تمام بحث‌هایی صورت گرفته که به گمانم همین‌طوری می‌توانیم به نتیجه برسیم. از نظر موضوعی نیز معلوم است شاهنامه پرموضوع‌ترین کتاب است. بیش از هر کتابی برای هر عملی مانند علوم سیاسی، مردم‌شناسی، زبان‌شناسی، ادب‌شناسی و خیلی از علوم انسانی استفاده می‌شود. این نشان‌دهنده‌ این است که ظرفیتی داشته که همه این‌ها را در درونش جای بدهد و پیچیده‌بودن و چندلایه‌بودن را در درونش ایجاد کرده است.

این پژوهشگر تأکید کرد: این‌که باید در این روایت تاریخی که به گمان من بیشتر نامش تاریخ ملی است تا حماسه ملی، البته من وارد این بحث نمی‌شوم، اما آن‌چه که پیچیدگی را بیشتر کرده، تاریخ‌نویسی ایرانیان بوده که باید هر متنی حکمی و اخلاقی و اندرزی باشد تا به درد این جهان و آن جهان بخورد. خرد و داد نیز در آن متن وجود داشته باشد. ببینید در شاهنامه چقدر خرد مهم بوده و متن را چقدر پیچیده می‌کنند و این باعث شده یک متن ملی به‌نظر برسد.

وی افزود: ما می‌دانیم که شاهنامه جدا از روایت‌ها رستم مربوط به دوره ساسانی است. متنی که ظاهرا معلوم است در سخت‌گیرترین دوره شکل گرفته، به هیچ وجه متنی نیست که همیشه از نهاد پادشاهی دفاع کند و به‌طور کامل رنگ بوی زرتشتی داشته باشد. شواهد زیادی است که می‌توانیم بگوییم نه‌تنها در شاهنامه ابومنصوری به آن اضافه کرده‌اند، بقیه متون نیز این را به ما نشان می‌دهند و این ساختاری که در شاهنامه بوده در بقیه کتاب‌ها نیز بوده است. احتمالا در خدای‌نامه‌ها دوره‌ ساسانی نیز بوده است.

زند توضیح داد: سنت‌ها و جهان بینی‌های ایرانی که در شاهنامه آمده، ریشه در هزاره‌های تاریخی خود دارد که انگار هر یک مسیر تاریخی خود را دارند و گاه چهره و نام عوض کرده‌اند، در هم ادغام و دوباره گسسته شده‌اند و تنها توضیحی که می‌شود برای آن داد، این است که فرهنگ و تاریخ ایران هیچ گریزی نداشته است. هیچ چاره‌ای نداشته که این‌گونه رفتار می‌کرده و تعریف آن از انسان و طبیعت از روی سازوکاری پیروی می‌کنند که بیشتر پذیرش داشته باشد؛ یعنی حذف کند و بجنگد. شاهنامه متن بسیار متفاوتی با متن‌های حافظ، سعدی و مانند این دارد و این تفاوت از نظر من در این‌جا مهم است که شاهنامه محصول مشترک نخبگان و توده‌های جامعه و لایه‌های مختلف اقوام و جهان‌بینی‌های مختلف است. با این رویکردی که همچنان لازم می‌دانستند در کنار هم زندگی کنند. لازمه زندگی در جغرافیای ایران به‌ویژه در دوره‌های سخت‌گیرانه، سازگاری و همنشینی نخبگان و توده‌ها بوده است. پرهیز از تعصب و تنگ‌نظری و افراط دینی و سیاسی و بی‌توجهی عموم مردم بوده. اگرچه همیشه مردم ایران مسلمان یا زرتشتی بودند، اما اگر به برخی از توصیه‌ها یا هشدارهای دین‌مردان گوش می‌دانند، این اتفاق نمی‌افتاد و این زیست تاریخی در ایران به دلایل پیچیده دیگری امکان‌پذیر نبود. اتفاقا این روحیه در دوره‌هایی که ادغام بین حکومت‌ها و فرهنگ‌ها رخ می‌داده، به‌نظر می‌رسد که باید تنشی ایجاد می‌شد، مانند زمان هخامشی که ما تفاهم فرهنگ‌ها را در کنار هم داریم. مانند زمان کوشانیان در شرق ایران و افغانستان کنونی، آن زمان که روایت خاندان زال و رستم تکامل پیدا می‌کند و شخصیت رستم و خاندان رستم در آن دولت کوشانیان بوده است چون کوشانیان‌ آمیخته‌ای از ادیان بودایی ایرانی و آمیخته‌ای از اقوام هندی و دیگران بودند. مانند دوره‌های سامانیان و سده پنج که ما شکوفایی دوباره علمی و انفجار فرهنگی داریم. اتفاقا زمانی است که فرهنگ‌ها و رویکرد جهان‌بینی‌های مختلف در کنار هم قرار می‌گیرند و ایرانی‌ها این مهارت‌ را پیدا کردند که بتوانند این‌ها را آشتی بدهند و در کنار هم ادغام کنند.

حسین زندی در ادامه مراسم گفت: همان‌طور که اول مراسم گفتم، امشب دو مناسبت داشتیم که یکی از آن‌ها مربوط به جشن آخرین روز پایان سرایش شاهنامه بود که دکتر اذکایی و دکتر زند درباره آن‌ها حرف زدند. بخش دوم بزرگداشت دکتر پرویز اذکایی است. ابتدا دکتر اکبر ایرانی از دکتر اذکایی سخن می‌گوید. دکتر ایرانی نویسنده و پژوهشگر و مهم‌تر این‌که مدیر موسسه میراث مکتوب است. کتاب‌ «موسیقی اندیشه‌ها و خنیاگری» مهم‌ترین اثر ایرانی است.

در شرح استاد

دکتر ایرانی صحبت‌های خود را این‌گونه شروع کرد: یکی از شاهکار‌های فردوسی شاهنامه است که من یک بیت آن که می‌گوید: «گوهر بی هنر زار و خوار و سست تندرست/ به فرهنگ باشد روان تندرست» که هر بیت آن درس اخلاق، فرهنگ و روان انسان را تقویت می‌کند. برای من افتخاری است که امروز چند کلمه‌ای درباره‌ استاد پرویز اذکایی حرف می‌زنم. منتها چون عنوان مراسم امروز پایان سرایش شاهنامه است و خوشبختانه ما در موسسه میراث مکتوب مقالات متعدد و متون متعددی در زمینه حماسه ملی منتشر و چندبار «بهمن‌نامه» را چاپ کرده‌ایم و به‌دلیل اشاره‌ای که استاد اذکایی به یکی از اثرهایی که چاپ کردیم، داشتند، من ناچار هستم از آن دفاع کنم. نامش علی‌نامه است. البته استاد از یک منظر‌ درست می‌فرماید، اما در منظر دیگر که ما در طول تاریخ از منابع تاریخی، ادبی و حماسی نوشته شده باید به آن توجه کنیم. کهن‌ترین منظومه حماسی دینی قرن نهم «خاوران‌نامه» بود، اما در سال ۱۳۷۶ استاد شفیعی کدکنی مقاله‌ای ۷۰ صفحه‌ای درباره منظومه حماسی علی‌نامه نوشت. این اثر را حدود ۷۰ یا ۸۰ سال بعد از شاهنامه شاعری متوسط به نام ربیع در بیهق این منظومه را سروده که ۱۲هزار بیت دارد. در این کتاب تصویرسازی، بعدها نقالی و خیال‌بافی نیز وجود دارد. البته در موضوع خودش قابل توجه است و «علی موسوی گرمارودی» ۵ هزار بیت از این ابیات را انتخاب کرده و آن را نیز به چاپ رساندیم. در دوره صفوی راجع به بحث حماسه ملی، دینی و مسائل ملیتی همیشه در طول تاریخ چالش داشته‌ایم. در دوره صفوی چون می‌خواستند جمعی از این اندیشه‌ها صورت بگیرد، برخی می‌آیند که این دو بعد دینی و ملیتی را جذاب‌تر ‌کنند و چیزی به نام رستم‌نامه می‌سرایند که در آن حضرت علی با رستم کشتی می‌گیرد و پشت آن را به خاک می‌کشاند و در این صورت رستم شیعه می‌شود.

شاید دوست بدارید :
اکبر ایرانی
اکبر ایرانی

وی ادامه داد: از سال ۱۳۷۲ من در میراث مکتوب شروع به کار کردم و سال ۱۳۷۳ درخواست کردم اساتید چند کتاب مهم برایم بفرستند که استاد اذکایی دو هزار کتاب مهم برای کتاب‌شناسی متون برجسته ایران اسلام برای من فرستادند که روزی آن نیز به چاپ خواهد رسید. روزی او به دفتر ما آمد و من با استاد آشنا شدم که امروز تجدید خاطره شد. سال ۱۳۷۳ بود که اعلام شد در شهر مشهد کنگره‌‌ای برگزار می‌شود، به‌نام کنگر‌ه‌ جهانی «نقش کتاب و کتاب خوانی در تمدن اسلامی» و مقاله‌ای داشتند درباره‌ فهرست ایرانی، که تبدیل به دو جلد کتاب شد. استاد متوجه شدند در این فهرست‌ها جای کتاب‌های ایرانی خالی است. کتاب‌شناسی کتاب‌های ایرانی پیش از اسلام که پهلوی بوده  را شناسایی کردند و با توسعه شادروان ایرج افشار کتاب نوشتند و اسمش را فهرست ماقبل الفهرست گذاشتند. در سال ۱۳۷۴ که کنگره‌ای برگزار شد و من سعادت داشتم دوستانی را ببینم، این بحث بسیار گل کرد و این مهم‌ترین بعد شخصیت‌شناسی و کتاب‌دوستی و ایرانی‌دوستی است که بحث من ایران‌دوستی دکتر اذکایی است.

دکتر ایرانی گفت: کتاب آثار الباقیه عن القرون الخالیه را به تصحیح استاد به زبان عربی چاپ کرده‌ایم، اما کاری ناقص بود و استاد با سه نسخه اضافه به آثار الباقیه را مشخص کردند و تصحیح کردند و متن زیبایی چاپ شد که خوشبختانه سال بعد جایزه سال را گرفتند. زمانی «هومن مسعودی» از استاد خواست کاری را ترجمه کنند و استاد چهار بخش آن ‌را ترجمه کردند و امیدوار هستیم چاپ شود. کار سختی بود و هرکسی نمی‌توانست آن را ترجمه کند. نسل استاد اذکایی، نسلی بدون جانشین است. کتابی به نام «طب تجربی» اثر «ابوریحان بیرونی» به چاپ رساندیم و چند کتابی که درباره تاریخ علم انجام دادند را نیز چاپ کردیم. بعد دیگر او رازی‌شناسی است و بعد تاریخ علمی استاد یکی از ابعاد شخصیتی اوست.

وی ادامه داد: از نظر خلق و خوی، شما استاد را بهتر از من می‌شناسید که چقدر خوش‌رو، خوش‌بیان، شیرین‌کار و محترم هستند و در همه مقاطع ما از وجود ایشان لذت می‌بریم. ما چند سفر با استاد بودیم که اول در کراچی حضور داشتیم و بعد از لاهور به اسلام‌آباد رفتیم. در یک نشستی که استاندار نشسته بود و حدود ۲۰ یا ۳۰ نفر نیز از هیئت ما بودند، یکی از استاتید که اسمشان را نمی‌آورم شب‌ها با دوستی پی خوش‌گذرانی بود و روزها در جلسه چرت می‌زد. در آن جلسه یکی از آقایان شروع کرد بلندبلند خروپف‌کردن و استاد آرام آرام به سمت او رفتند و با شوخ‌طبعی تلنگری به او زدند که بیدار شد و ما از درون روده‌بر شده بودیم و فقط ظاهر‌هایمان را حفظ کردیم. در لاهور نیز استاد یک غزلی را می‌خواندند که حالت رقص داشت و یکی از دختربچه‌ها عقب‌تر با ریتم عزل استاد می‌رقصیدند.

ایرانی با بیان خاطره دیگری گفت: در سوریه یک همایش نسخه‌های خطی عربی بود و از دکتر «محمدعلی آذرشب» درخواست کردم از دکتر اذکایی بخواهد یادداشتشان را به من بدهند که بخوانم، اما استاد اذکایی مقاله را با لهجه همدانی خواندند. رفتند شروع کردند با لهجه همدانی عربی خواندن و برای من بسیار جالب بود، بعدا نیز دکتر کمک کردند که مقاله چاپ شود.

زندی پس از اکبر ایرانی از دکتر «بهرام پروین گنابادی» دعوت‌ کرد تا سخنرانی کند. او گفت: دکتر بهرام پروین گنابادی پژوهشگر، مترجم، استاد دانشگاه در رشته زبان و ادبیات، دارای ده‌ها مقاله و است.

مرد خردمند

دکتر گنابادی شروع به صحبت کرد و گفت: در ابتدا به‌علت نبودن وقت بخشی از حرف‌هایم را کنار می‌گذارم. سال ۱۳۶۵ یعنی ۳۷ سال پیش با دکتر رواقی درباره گلستان سعدی و مقامات بحث می‌‌کردم. در دانشگاه من دانشجوی دکتر «تقی پورنامداریان» بودم. او استاد من بود؛ در واقع در خانواده ما سه نسل برای ما استاد بودند و همکار پدرم بود. نگاه‌ زیبایش به ادبیات و انسان شریف و کمیابی بود. روز اولی که در دایره‌المعارف پیش او رفتم، چند مقاله به من داد. یکی از آن‌ها درباره استاد اذکایی بود و دیگری درباره استاد ذکاوتی قراگزلو بود. من همیشه وقتی کارهای دکتر اذکایی را می‌خواندم، بهره‌‌مند می‌شدم که یک آدم می‌تواند در حوزه ادبیات، کتاب‌شناسی و به ویژه تاریخ کارهایی انجام بدهد. ما در خانه اندیشمندان جلسه‌ای بودیم که درباره ماتیکان‌های استاد اذکایی مفصل صحبت کردم که چه جایگاهی دارد و این باعث شد من بیش‌ از چیزی که باید با دکتر اذکایی احساس دین بکنم.

وی ادامه داد: در شاهنامه منظومه‌هایی مانند شاهنامه سنتی نانوشته‌ای است و سراینده وقتی درباره خداوند سخن می‌گوید و بعد از حرف‌هایش یک موضوعی را شروع می‌کند، آن موضوع برایش بسیار مهم است. غالبا گفتمان آن زمان است. نظامی وقتی لیلی مجنون را می‌گوید بعد از مقدمات اولین چیزی که می‌گوید، مذمت حسادت است؛ چون برای خسرو و شیرین آن‌قدر نیش و کنایه شنیده و حسادت دیده که در مذمت حسادت هستند. در شاهنامه شما ستایش خرد می‌بینید‌. اولین چیزی که درست است، خرد داشتن در شاهنامه است. حتی در داستان ضحاک می‌آورد: «از او هر چه اندر خورد با خرد/ دگر بر ره رمز و معنی برد». آن عصر در قرن چهار تا شش به گفته «مجتبی مینوی» عصر رنسانس است و عصری بی‌نظیر در ایران به‌شمار می‌رود و همه چیز به نگاه خردمندانه ربط دارد. در آن زمان ناصر خسرو را داشتیم. همه‌ نگاه خردمندانه را در سفرنامه ناصرخسرو می‌بینید که درباره خرد می‌گوید. آن‌چه می‌ببینید به خرد ربط دارد و آن‌چه می‌شنوید به علم یا خرد مرتبط است.

دکتر پروین گنابادی توضیح داد: شما از طریق گوش به یک چیز ایمان می‌آورید، وقتی آن را می‌بینید، خرد شما آن را تأیید می‌کند. کنارش ابن سینا و قبل‌تر ابوریحان بیرونی است، تا این‌که این خرد در دوره‌های دیگر کم‌رنگ و کم‌رنگ‌تر می‌شود. در شهر گناباد، قناتی وجود دارد که قبل از ثبت جهانی، هیچ گردشگری آن را ندیده بود. مردم این‌جا می‌گویند این قنات را اجنه کشیده‌اند، بعضی‌ها هم می‌گویند کیخسرو کشیده است؛ البته افرادی نیز هستند که می‌گویند: «الله اعلم» و این جمله عین خردمندی است؛ یعنی من چیزی که می‌بینم را تأیید می‌کنم نه چیزی که فقط آن را شنیده‌ام. این موضوع را گفتم که بگویم دکتر اذکایی به گمان من یک خردمند بزرگ است. یکی از کارهای درخشان استاد که دکتر ایرانی فرمودند، کار زیبایی است که نامش رازی است. کتاب رازی او به دنبال این خردورزی و خردگرایی در برابر دیگران را نشان دهد. یک مسئله دیگر که فرمودند کار بسیار بزرگ دکتر اذکایی ترجمه آثار الباقیه بیرونی است که هم در شهرکتاب همدان هم تهران درباره‌اش حرف زدم.

دکتر پروین گنابادی
دکتر پروین گنابادی

وی افزود: ما متون کهن‌ عربی بسیاری داریم که به زبان فارسی ترجمه نشده و کلمه‌های عربی زیادی وجود دارد که ترجمه نشده‌اند و وقتی ترجمه شدند باید به همان کلمه‌ها پایبند باشیم و باید زبانی برای ادبیات عربی پیدا کنیم. من ادعای عربی‌دانی ندارم، اما از ۳۴ سال معلمی۳۰ سالش را دست کم عربی درس داده‌ام  و می‌دانم وقتی تاریخ مسعودی و آثارالباقیه ترجمه می‌شود، بسیار مهم است، آثارالباقیه از کارهای درجه یک است که علاوه بر نشان‌دادن فرهنگ ما، معنی‌اش خرد است.

وی توضیح داد: استاد اذکایی پنج ماتیکان دارد؛ یعنی مجموع مقالات و بیشترین کار استاد مقاله‌نویسی است. مقاله نوع ادبی دنیای جدید است و در گذشته شما مقاله پیدا نمی‌کنید و اگر چهار مقاله نظامی نصف آن است، نظامی سمرقندی چهارفصل است و فصلی را در یک مقاله گذاشته است که آن‌جا که متافیزیک می‌گوید: «من فکر می‌کنم پس هستم» و دنیای جدید شروع می‌شود که انسان ناسوتی معنا پیدا می‌کند؛ یعنی من به عنوان یک فرد معنا پیدا می‌کنم. چرا امروزه رمان می‌خوانند؟ چون رمان در برای نسل جدید و دنیای جدید است و نه رستم، افسانه، اسطوره و هر چیز دیگر نیست، فقط فردی است که خیلی عادی زندگی می‌کند. سینما و مقاله حداقل انسان را به نمایش می‌آورد و انسان حق دارد خودش را نشان بدهد. امروزه کتاب‌هایی نوشته می‌شود که امضای نویسنده زیر کتاب خورده می‌شود؛ یعنی این انسان یا نویسنده با تفکر خودش این را نوشته است. ما کتاب‌نویسی را به مقاله‌نویسی تغییر دادیم و کتاب همان مقاله اما گسترد‌ه‌تر است. برای همین در علوم نیز همین کار را می‌کنند و وقتی می‌خواهند بفهمند کسی پیشرفت کرده با یک مقاله یا دو مقاله پزشکی او ارتقا می‌گیرد. مقاله یعنی چیزی که از ذهن من رد شده و تبدیل به کتاب شده است. اگر مقاله را تبلور فهمیت و انسان فاضل امروزی ببینیم، پنج جلد مقاله‌ استاد اذکایی نشان‌دهنده دانشمند بودن و فاضل بودن او است و مقالاتی که استاد نوشته‌اند جرأت می‌خواهد.

دکتر پروین گنابادی گفت: چند وقتی بود تلفنی حال استاد اذکایی را می‌پرسیدم .صبح در کتابخانه به من گفتند کسل هستم و حال ندارم. چهره استاد را نگاه می‌کردم، وقتی که و جایی که از اخوان ثالث شعر می‌خواند و به این‌جا رسید که: «شیشه‌های عمر دیوان را/ ز طلسم قلعه‌ی پنهان، ز جنگ پاسداران فسونگرشان خلد برباییم» و من دیدم که استاد اذکایی تمام تلاشش را می‌کند تا صدایش را کمی بالا ببرد و دستانش را به بالا می‌برد و تمام وجودش را گذاشت که این شعر حماسی را برای ما درست بخوانند. این تمام آن خرد، فهمیت و حماسه و همان عاشق زبان فارسی است و همان‌طور با عشق آن را خواند. دکتر اذکایی یکی از پیوند‌دهنده‌های فرهنگ گذشته و حال است؛ چه در زبان فارسی و چه در قالب فارسی. دکتر اذکایی جزو کسانی است که علم را برای این دلیل می‌خواهد وگرنه تمام زندگی‌اش را وقف کتابخانه و فرهنگ شهر نمی‌کرد. به شهر شما تبریک می‌گویم که چنین انسانی دارد. برای دکتر اذکایی آرزوی سلامت می‌کنم.

بزرگترین معلم عشق است

آخرین سخنران این مراسم دکتر داریوش رحمانیان بود که با دعوت حسین زندی به جایگاه آمد. دکتر رحمانیان استاد گروه تاریخ دانشگاه تهران و از مورخان صاحب‌نام است که نگاه عملی به تاریخ دارد. یکی از کارهای جدید دکتر کتاب «جنبش مشروطه» است.

رحمانیان در آغاز سخنانش گفت: برگزیدن این روز برای سالروز نام بزرگ فردوسی و شاهنامه عزیز برای ایرانی‌ها بسیار مهم است. محمد افشار پیشنهادی را مطرح کرده که امیدوار هستیم فراگیر شود و شهرهای دیگر در هر صورتی به روز پایان سرایش شاهنامه بپردازند. امروز می‌بینیم که فرزندان ایران‌زمین می‌توانند شاهنامه را روایت کنند و باعث افتخار ما ایرانی‌ها است.

وی ادامه داد: شاید یادتان بیاید چندسال پیش بی‌بی‌سی برنامه‌ای گذاشته بود که بزرگ‌‌ترین ایرانی کیست و خیلی حرف‌ها زدند و همه نظرات خود مثل بوعلی سینا، کوروش کبیر، سعدی، حافظ و مانند این را دادند و وقتی رأی‌گیری تمام شد شش نفر بزرگ‌ترین‌های ایران شدند که نفر اول کوروش کبیر، نفر دوم فردوسی، نفر سوم بوعلی‌سینا، حافظ، سعدی و دکتر مصدق بوند که البته همه‌ ما می‌دانیم این روزها که دکتر مصدق نیز نامش آورده می‌شود، مربوط به درگذشت او است. من همیشه با خود اندیشیدم که هرچقدر بالا و پائین کنیم، از فردوسی بزرگ‌تر نداریم و هیچ ایرانی بزرگ‌تر از فردوسی نیست. حضرت فردوسی بزرگ‌ترین ایرانی تاریخ بود، به این دلیل که مفهوم و روایت ایران وامدار این بزرگوار است‌. من با باورهای دیگران کاری ندارم، اما طبق باورهای من ظهور فردوسی پدیده‌ خدایی و الهی است که با آن وضعیت چگونه می‌شود حکیم و دانشمندی مانند فردوسی حضور پیدا می‌کند. من معتقد هستم همه ما ایرانی‌ها باید در خانه‌هایمان شاهنامه داشته باشیم، اما در صورتی که آن را بخوانیم و برای فرزندانمان بخوانیم.

داریوش رحمانیان
داریوش رحمانیان

وی توضیح داد: شاهنامه سند هویت ما است. فردوسی به اندازه یک لشکر برای ایرانیان زحمت کشیده و می‌کشد. من در جاهای دیگر نیز این را گفته‌ام و هیچ ایرادی برای گفتن جمله‌هایی که چندبار باید تکرار شود، نمی‌بینم. از زبان دانش‌آموز کوچکی مثل من تکرار بعضی از مباحث بد نیست. من تا زمانی که عمر داشته باشم بعضی از حرف‌ها را تکرار می‌کنم و هیچ شرمندگی برای تکرارکردنشان ندارم. اما این «عشق» است که به هر کاری انگیزه می‌دهد. همین آجر‌هایی که بر روز ستون‌های این کلیسا ساخته شده، معمار‌ها با نیروی عشق آن‌ها را ساخته‌اند. من درباره استاد اذکایی نیز همین نظر را دارم. او دبیری به نام عشق داشته که او را هدایت کرده است. اگر برای هرکاری رهبر می‌خواهید، عشق کافی است. من معتقدم در ایران کنونی قحطی عشق آمده است. اگر می‌خواهید ایران ترقی کند چشمه عشق را بجوشانید، که اگر چشمه عشق بجوشد هر خرابه‌ای را آباد می‌کند. ویرانی ما از ضعف عشق و عاشقی است. عشق و عاشقی‌کردن را در مدارس در مجالس در دانشگاه‌ها یاد نمی‌دهند. یاد پدرم شاد که می‌گفت «فرزند مرا عشق بیاموز و دگر هیچ». پرویز اذکایی را عشق استاد اذکایی کرده است. من همیشه به دانشجو‌های خود می‌گویم اگر می‌خواهید راه بروید یا می‌خواهید مباحثی را حل کنید حتی برای کوچک‌ترین چیز‌ها عاشق باشید. آن نیروی عشق است که شما را پیش می‌برد. در ایران طوری شده که عاشقان را فراری می‌دهند، یعنی فرار مغز‌ها درست است، اما من اسمش را فرار عشق‌ها گذاشته‌ام. دوستان عزیز این پدیده‌‌ای که در ایران در حال رخ دادن است، بسیار بد و نگران‌کننده است. ما در تاریخ چیزی داریم که به آن تاریخ جمعیت‌شناختی می‌گویند؛ یعنی تحولاتی که در جمعیت رخ می‌دهد. برای مثال جمعیت ژاپن روبه پیری می‌رود. این مردم هستند که سرنوشت مردم را می‌سازند. در واقع بنیان تمدن‌ها ضربه می‌خورد. فرار نخبگان جامعه‌ای آن‌قدر زیاد است که مردم باید فکر کنند که چرا این بلا به سر کشورشان می‌آید؟ چرا ما عاشقان را فراری می‌دهیم؟ ما باید به این درد بپردازیم.

دکتر رحمانیان گفت: اما درباره اذکایی راجع چند نکته کوتاه عرض می‌کنم؛ استاد اذکایی یکی از بزرگان و شعبه‌ای از تاریخ علم است که آثاری پدید آوردند که پدید آوردن این آثار کار آسانی نیست. شما هر چیزی که بخواهید را سریع از گوگل و تلگرام و برنامه‌های دیگر پیدا می‌کنید که استاد این‌ها را نداشته. بنابراین من که در دانشگاه تدریس می‌کنم و در این رشته زیست می‌کنم و در همان دهه‌ها بودم، یادم می‌آید که پیداکردن یک کتاب چه مصیبت‌هایی داشت. وقتی کارهای استاد را می‌ببینم، متوجه می‌شوم چه عشق و نیرو و همتی پشت کارهایش است. این ایران فقط ایرانی نیست که دولتی دارد و با مرز و جغرافیاهایی شناخته می‌شود، نام یک حوزه فرهنگی تمدنی کهن است. همه زبان‌ها قشنگ هستند و حرف‌های من منظوری ندارد که انگار آن‌ها بد و ما خوب‌ هستیم و این گرایش‌های افراطی را قبول ندارم. ما یک کشور هستیم با پیشینه‌ هزار ساله و دست کم دو هزار سال نام ایران و اقوام‌ها ایران مانند لر، کرد، لک، عرب، بلوچ، ترک باهم هنر، ادب، اندیشه، فرهنگ را آفریده و افتخار می‌کنیم. مسئله مهم این است که این میراث کهن صاحب‌های جدیدی پیدا کرده که می‌خواهند ملت‌سازی خود را محکم کنند و از آجر‌های مملکت ما بردارند. این‌جاست که ابوریحان بیرونی متعلق به ازبکستان می‌شود و امروز ازبکستان برای ساختن ساختمان‌های خود ابوریحان بیرونی را میراث خود می‌داند. خیلی‌های دیگر نیز همین‌طور بودند. در نتیجه پرویز اذکایی در تاریخ کجاست؟ نقش او کجاست؟ ایشان به ستایش من نیاز ندارد. باید راجع به استاد حرف بزنند و اگر جایی درباره نقد استاد حرفی شود، به‌نظر من مشکلی ندارد و لازم است یک جایی استاد را نیز نقد کنند‌‌. من می‌اندیشم، پس هستم. طبق تاریخ انتقادی من روایت می‌کنم، پس یعنی هستم. ما به صدها اذکایی نیاز داریم که بیایند تاریخ فرهنگ و اندیشه ما را روایت کنند. مشکل بزرگی که ما داریم این است که تاریخ‌نگاری معاصر ما به عنوان یک نهاد و رشته درست معماری نشده است. یعنی وضعیت رشته تاریخ در دانشگاه‌های ما خوب نیست. بیماری رشته تاریخ در رشته‌ها دیگر سرایت کرده و اوضاع ما در این زمینه‌ها خطرناک است. ایشان یکی از کسانی است که دست روی همین مسئله گذاشته و درباره خیلی چیزها نقد دارد.

در پایان این نشست از یک عمر فعالیت فرهنگی دکتر پرویز اذکایی تقدیر شد.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.