مردی از جبال

0

*مهدی به‌خیال

*نویسنده و پژوهشگر

 

نه یک فسوس و ده و صد که بی‌حساب افسوس

نه صد دریغ و هزاران که بی‌شمار دریغ

 

دوست عزیز و سرور گران‌قدرم جناب حسین زندی از من خواسته است یادداشتی کوتاه در سوگ دوست مشترکمان کوروش رضاپور بنویسم. اما چگونه من بتوانم خودم را راضی و قانع بکنم که کوروش وفات یافته و من نشسته در رثای او و جان‌ عزیز او قلم‌فرسایی می‌کنم. چگونه بتوانم تاب بیاورم مرگ تلخ او را که در شرحش عاجزم؛ و جز افسوس و دریغ گفتن چه می‌توانم بگویم! ای داد که کورش هم به هفت هزار سالگان پیوست و به باقی بقا شتافت.

شاید دوست بدارید :

***

کوروش فردی نکته‌سنج، حساس و دقیق بود. وی از حافظه عجیبی برخوردار بود، تا آن‌جا که من وقتی نوشته‌ای را به او می‌دادم تا بخواند و اظهار نظر کند قبل از آن اصطلاحاً می‌گفتم «زیر ذره‌بین با کورش رضاپور» و او با خنده همیشگی و با لحن نجیبانه‌اش به گفتن «اختیار داری» بسنده می‌کرد. کوروش از کودکی به دامان کتاب پناه برده بود و تا پایانِ عمرِ کوتاهش لحظه‌ای از این انتخاب غفلت نکرده بود؛ یا شاید بهتر باشد قدری روشن‌تر بگویم کورش فراتر از این بود که کتاب‌خوان باشد، او به مجله، روزنامه، دست‌نویس و هر مکتوبی که بر می‌خورد حتماً نگاهی به آن می‌انداخت و آن‌ها را با نگاه نافذش برانداز می‌کرد و نکاتی از لابه‌لای آن‌ها بیرون می‌کشید و بعد (اگر از آن خود بود) فراموش می‌کرد همراه خود ببرد یا نیازی به داشتن آن‌ها نمی‌دید و می‌رفت. او پرخوان کم نویسی بود که به دلیل وسواسی که به کار داشت و از سوی دیگر آشفتگی‌ و دغدغه‌های فراوانش هیچ‌گاه اثر جامعی را منتشر نکرد ـ‌اگرچه مشوق بسیاری بودـ جز پاره‌ای داستان‌ها، یادداشت‌های پراکنده و ترجمه تعدادی اشعار کردی؛ اما با این اوصاف کوهی از یادداشت‌ها و فیش‌هایی تهیه کرده بود که (به گمانم) از او باقی مانده باشد.

کوروش رضاپور جمور با این‌که اصالتاً کردزبان بود اما آب الوند خورده بود و در این شهر بالیده، و دلبسته و شیفته این خاک دامن‌گیر شده بود و به تاریخ و فرهنگ این دیار علاقه‌مند و به جد در این‌باره تحقیق می‌کرد؛ البته ناگفته نماند که ایشان در باب کرد و کردشناسی، اقوام، فهلویات، زبان‌شناسی، خاورمیانه و اغراق نیست اگر بگویم بعضی موضوعات دیگر مطالعات عمیقی داشت. اما فراتر از این‌ها به عرفان شکوهمند غرب می‌بالید و آن را در مقایسه با عرفان خراسان، عرفانی جسور و سرکوب شده تاریخ می‌دانست. او عرفان غرب را که با حلاج و عین‌القضات، باباطاهر و عمادالدین نسیمی و تنی چند دیگر از بزرگان شناخته می‌شد برمی‌شمرد و باباطاهر را در این میان، یگانه و به شکلی دیگرگونه دنبال می‌کرد. یعنی از سویی به‌صورت کاملاً جدی و آکادمی، و از طرف دیگر عاشقانه با او زندگی می‌کرد. او مثلثی را از آرامگاه باباطاهر تا گنبد علویان، و از گنبد علویان تا چال عین‌القضات و از آنجا نیز تا آرامگاه باباطاهر به تصویر می‌کشید و تفسیرهای متفاوتی از جمخانه یارسانان در این مناطق به دست می‌داد.

باری، با این اوصاف کورش تند و شتابان چون برق لامع از پا درآمد و دریغ است که دیگر نباشد و کارهای ناتمامش بی‌سرانجام بماند.

***

در پایان، این رویداد غم‌انگیز را که موجب تحسر و غم عمیق گردید، به جامعه فرهنگی، خاندان رضاپور جمور، همسر گرامی ایشان و یگانه دختر وی صمیمانه تسلیت می‌گویم.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.