گریز از عقول کیفرده به پناه ادبیات

مروری بر آثار حمید حیاتی نویسنده همدانی

0

*محمد رابطی
گاهی نویسنده‌ای، خواننده‌ای، هنرمند یا متفکری حضوری پررنگ و بسیار معنی بخش در زندگی یک انسان پیدا می‌کند و گاهی نه فقط یکی که چندتا. «حمید حیاتی» که رنج اضطراب و استیلای نظم بانکی را بر سرش حس کرده و چشیده و در حصار به تعبیر فوکو «عقل کیفری»  بی روح حبس کشیده، راهی می‌یابد برای رهایی از زندگی سیاه و بی‌معنی و هراسناک روزمره. او سال‌ها آن‌جا که نیچه، فروید و فوکو نوشیده و نفس کشیده‌اند، نوشیده و نفس کشیده است و سال‌ها در اتاق کوچکش در کتابخانه یا گوشه پارک با نیچه یا فوکو قدم زده و با او به دیالوگ نشسته است. از او پرسیده رنج‌های آشکار و نهان و به ظاهر لاینحل زندگی اش و زندگی را و پاسخ شنیده و بعد آن‌چه در میان سال‌ها دریافت کرده تبدیل به یک خروجی فرهنگی برای دیگران کرده است.

اولین اثر حمید حیاتی جمع فیش‌های کوچکی است نتیجه سال‌ها نیچه‌خوانی. نیچه او را بلند کرده و جایی برده که در و دیوارش عبثناک نیست او را « بر فراز عبثناکی زندگی» برده. این اولین اثر حمید حیاتی است دویست و چهارده صفحه خلاصه همراهی او در اندیشه‌هایی از بزرگ‌ترین فلاسفه تاریخ، همراه درس‌هایی برای آدم‌های عادی و زندگی روزمره شان و اضطراب‌هایشان و به آن‌ها یاد می‌دهد «اگر دنبال راه‌حلی برای زندگیتان هستید مسیر زندگی تان را با تجربه زیسته‌تان هماهنگ کنید» یا «بدون اندیشیدن به مرگ نمی‌توان به درستی زیست». اثر بعدی اش رمانی است کوتاه و کم حجم و با طرحی ساده اما تکان‌دهنده و عمیق. به قول یکی از دوستان نویسنده مثل دارویی در داروخانه اضطراب می‌ماند. این سه گانه انگارها یعنی «انگار به آن طرف خیابان رسیده‌ای» که اولین از این سه گانه است و «انگار حوریه و رزیدنت همدستی کرده‌اند» و آخرینش «انگار ساعت از سرت گذشته است».

این سه گانه که موضوع و شخصیت‌هایش یکی است؛ روایت اضطراب حمید حیاتی در کالبد شخصیت «فرهاد» نامی است که تار و پود ترس‌هایش پرده‌ای است روی آرامش و طعم خوش زندگی. فرهاد که جمعیت و شلوغی هراسانش می‌کند، نمی‌تواند به تنهایی از خیابان عبور کند شغلش گلویش را گرفته و نفسش را بند آورده است هر آن منتظر مرگ است و از مرگ عمیقا می‌ترسد در پی راه گریزی از این هراس همیشگی است که در می‌یابد ترس او نه ترس معمولی که ترس وجودی است و چاره‌ای جز پذیرفتن و مواجه شدن با او ندارد.

شاید دوست بدارید :

انگارها داروی تلخی است برای کسانی که در جستجوی آرامش حقیقی‌اند. «انگار» ها به آن‌ها که شادی حقیقی زندگی را می‌خواهند توصیه‌ای دارد و آن این‌که به زور خندیدن و آنتونی رابینز خواندن نسخه شما نیست. بیایید فرهاد را بکاوید، راه‌حل این‌جاست.

عشق حیاتی به آهنگ ملا ممد جان افغان‌ها دستمایه نوشتن رمانی است به نام «جشن گل سرخ» که نثر و روایت متفاوتی از دیگر آثارش دارد؛ عاشقانه‌ای است که به فکر فرو می‌برد، می‌ترساند و می‌گریاند. رمانی که زیر لایه‌های روایت خود معانی مهمی گنجانده شده که خواننده را به کشف و تفکر وا می‌دارد و در آخر بزرگترین اثرش «نامه‌ای به خورشید» حول شخصیت مردم‌دار با سوادی که در یکی از روستاهای همدان به تبعید آمده.

دغدغه مند تحصیل و معشیت اهالی اش. همدان بعد از هزار و سیصد و بیست حضور پر رنگی در نامه‌ای به خورشید دارد. آثار حمید حیاتی مجموعه‌ای است که خواننده را از شر خطرناک‌ترین ویروس بشری «نیندیشیدن» دور می‌کند به جایی می‌برد بر بلندی پوچی زندگی روزمره با افق و چشم انداز زیبا و آرامی از زندگی اصیل. اندیشه پس پشت رمان‌های آقای حیاتی، حیاتی است دوباره برای تن رنجور انسان امروز همیشه در اضطراب که البته در پناه کلمات و ادبیات میسر شده و می‌شود.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.