اجتماعی یک لنگه کفش مدیر سایت اسفند 6, 1400 *محمد فلاح بازار شب عيد بود و مشتری از سروكولمان بالا ميرفت. «آقا اون يكی رو ميخواستم. اون قهوهای رنگه». «ببخشيد يه كمی تنگه. يه شماره بزرگتر نداره؟».…