هنرمند صادق
*حسین زندی
*روزنامهنگار
«سعید خضایی» سال ۱۳۵۸ در یک خانواده هنرمند و فرهنگدوست به دنیا آمد و نقاشی را از کودکی نزد پدرش «ناصر خضایی» فرا گرفت. پس از پایان تحصیلات دوره دبیرستان، رشته هنر را انتخاب کرد و به دانشکده هنرهای زیبا رفت. آنجا از حضور استادانی مانند «مرتضی ممیز»، «محمد احصایی» و «رضا عابدینی» بهرهها برد. پس از دانشگاه بود که از تصویرسازی به نقاشی رسید و با شناختی که از سبکها و مکتبهای هنری مختلف داشت به یک ثبات هنری رسید و به گونهای مدرن از نقاشی ایرانی روی آورد. به قول خودش عاشق ایران و نقاشی ایرانی شد.
او معتقد بود در هنر نیز اگر هنرمند پشتوانه فکری و هنری نداشته باشد اثر ماندگاری خلق نخواهد کرد و هر اثر هنری را محصول زندگی هنرمند میدانست. او میگفت: کسی که در همدان زندگی میکند، نمیتواند اثری مانند کارهای «جکسن پلاک» خلق کند مگر اینکه دروغ بگوید، ما در غرب زندگی نمیکنیم که نقاشی غربی بکشیم. خضایی بر این باور بود که اولین لازمه کار هنری صداقت است و اگر چنین نباشد خروجی کار قابل قبول نیست و به شدت به این موضوع پایبند بود.
او هیچ زمان از ریشه خود نبرید و از آن جدا نشد، به همین دلیل است که پس از دریافتهای حرفه ای با صداقت و احساس هنرمندانهاش آثار ماندگاری به یادگار گذاشت. او نیز مانند دیگر هنرمندان بزرگ امضای خود را داشت و کارهایش شناسنامهاش بود. غیرممکن است امروز در ایران اثری از سعید خضایی بر دیواری نصب شود و منتسب به کس دیگری باشد به دلیل اینکه رنگ و بو و شیوه کار او منحصر به خودش بود.
سعید خضایی از راه نقاشی روزگار میگذراند و راضی بود. به نقاشی نگاه حرفهای داشت و معتقد بود هنر تفریح نیست. میگفت: «این روزها بیشتر مردم برای گذراندن اوقات فراغت به سمت هنر کشیده میشوند بنابراین انتظار نداشته باشید از بین آنها هنرمند بیرون بیاید». به همین دلیل پس از سالها تدریس در دانشگاه به این نتیجه رسیده بود که در دانشگاه کسی به هنر جدی نگاه نمیکند.
او شهرش را دوست داشت و از آن مهاجرت نکرده بود اما آثارش در مهمترین گالریهای ایران و جهان به نمایش در میآمد و به فروش میرسید. او تجربههایی در زمینه تصویرسازی داشت و کارهای مشترکی با «محمدرضا یوسفی» نویسنده نامدار کودک و نوجوان خلق کردهاند. علاقه زیادی به متون حماسی و کهن ایرانی داشت و شاهنامه در بیشتر آثارش نمود دارد.
نخستین دیدار ما حدود چهار سال پیش بود که با «حمیدرضا حقنظری» برای گفتگو به خانهاش رفتیم و از همان دقایق نخست مهربانیها کرد و دوستی آغاز شد. همان شب گفت دوست دارد در همدان نیز آثارش را به نمایش بگذارد و خوشبختانه در آخرین روز آذر سال ۹۷ همزمان با جشن یلدا نمایشگاهی از تصاویر آثارش را در شهر کتاب برگزار کردیم که به استقبال کم نظیر روبرو شد.
این اتفاق در یک عصر برفی اتفاق افتاد، به قدری برف باریده بود که آمدوشد مختل شد و برخی از میهمانها فکر کردند برنامه لغو شده است. یکی از سخنرانان برنامه محمدرضا یوسفی بود که قرار بود از تهران بیاید، اتوبوس او با دوساعت تاخیر به همدان رسید و افتتاحیه با دوساعت تاخیر آغاز شد با این حال نه سعید گلایهای کرد و نه میهمانها و چه برنامه خوبی که برای سعید جان خضایی برگزار شد و از او به یادگار ماند.
خضایی هنرمندی صادق و مهربان بود. او اهل دوستی و عاشق خانوادهاش بود. اما صد حیف که خیلی زود خانواده و دوستان و دوستدارانش را ترک کرد. همسرش «نگین» میگفت: «سعید برای هر نقاشی چند ماه زمان صرف میکند، وقتی کار تمام میشود باید بستهبندی کنیم و به خریدار ارسال کنیم اما شب قبل از ارسال تا صبح گریه میکنیم». امروز نمیدانم این غم بزرگ را چگونه تحمل میکند و بدون سعید چگونه گریه میکند؟
یادش جاویدان…