*محمد سلگی
*معلم ادبیات
پاسخ تحقیقی و تحلیلی به پرسشهای علمی، یکی از ضروریترین مسائل پژوهشی در روزگار ماست؛ به این معنا که فارغ از پیشفرضها و پیشداوریها به واکاوی مستند و معقولِ دلایل و پیامدهای پدیدههای مختلف بپردازیم و درستی یا نادرستی گزارهها و فرضیههای مطرحشده را بسنجیم. مهمترین هدف این نوع پاسخدهی، برداشتن حصارهای کژاندیشی و دستیابی به «حقیقت» است. همانگونه که ارسطو در توضیح مخالفتهای خود با معلمش، افلاطون، جملهای جاودانه نقل میکند: «افلاطون گرامی است؛ ولی حقیقت گرامیتر است» (تاریخ فلسفه، ص۵۹).
سالهاست که در ورودی نهاوند، نوشتهای به عنوان خوشامد و معرفی کوتاه شهر به چشم میخورد: «به دروازه ورود اسلام به ایران خوش آمدید». سوالی که ذهن نگارنده و بسیاری از همشهریان را مشغول میکند، این است که آیا تاریخ، محتوای این جمله را تأیید میکند؟ آیا چنان که از ظاهر این عبارت برمیآید، در نهاوند اتفاقی خوشایند رخ داده و فاتحانِ تازی (عرب) با مردم این دیار به ملایمت و ملاطفت رفتار کرده و آنان را به پذیرش اسلام فراخواندهاند؟ پاسخ به این پرسش را در دو بخش سامان میدهیم. در بخش نخست، معنا و مفهوم واژه «دروازه» را بکاویم.
پس از مراجعه به لغتنامههای دهخدا و معین، درمییابیم که «دروازه» به معنای «در بزرگ» به کار رفته است؛ درِ بزرگی که بر ورودی شهر یا روستا یا کاروانسرا نصب میشده. پس هرکس که از دروازه شهری میگذشت، در واقع گام به آن شهر میگذاشت؛ یعنی سرآغاز هر سرزمینی، دروازه آن بود. با توجه به این توضیح، باید ببینیم آیا میتوان نهاوند را دروازه ورود اعراب یا اسلام به ایران دانست؟!
جنگهای ایرانیان و تازیان را در حدود سالهای ۱۳ تا ۲۱ هجری قمری نوشتهاند. در جنگ نخست (یومالجِسر) که به سال ۱۳ ق روی داد، سپاه ساسانی پیروز شد و بسیاری از اعراب جان سپردند. حتی فرمانده نامی عرب، ابوعبید ثقفی، نیز در این کارزار کشته شد. البته ایرانیان به تعقیب فراریان عرب نپرداختند و به پایتخت خود، تیسفون (مدائن)، بازگشتند. پس از چندی، تازیان، تجدید قوا نمودند و دومین نبرد عمده را در حدود سالهای ۱۵ و ۱۶ ق آغاز کردند. این بار جنگی مهیب در «قادسیه» اتفاق افتاد. «قادسیه، نام شهرکی در جنوب عراق کنونی که حدود ۳۱کیلومتری شهر کوفه است. در جنگ قادسیه سپاه ایران شکست سختی خورد و در نتیجه تمام عراق به دست سپاه اسلام افتاد و راه تصرف تیسفون (مدائن)، پایتخت ساسانیان، و دیگر شهرهای مهم غربی ایران برای عرب ها باز شد» (بزم آورد، ص۲۷۱).
پس از پیروزی در قادسیه، پیشروی نیروهای تازی، سرعت بیشتری میگیرد و «طی سالهای ۱۵ تا ۱۹ ق سرزمینهای مدائن، قرمیسین(کرمانشاه)، اهواز و تُستَر(شوشتر) را گشودند» (اطلس تاریخ اسلام، ص۱۲۷). آخرین ضربت به پیکره کمجان ساسانیان در نهاوند وارد میشود که حدود سال ۱۹ یا ۲۱ ق است. بعد از گشودن نهاوند، شیرازه خاندان ساسان از هم میپاشد و دیگر نمیتوانند مقاومتی منسجم در برابر تازیان ترتیب دهند. از همین روست که اعراب، خود، پیروزی در نهاوند را «فتحالفتوح» خواندهاند. بنابراین اگر بخواهیم برای ورود مسلمانان عرب به ایران، دروازهای در نظر بگیریم، آن دروازه، شهر نهاوند نیست؛ بلکه با توجه به سالهای فتوحات و با نظر به مسیر پیشروی اعراب، این عنوان میتواند به تیسفون، اهواز، شوشتر و کرمانشاه نسبت داده شود که قبل از نهاوند به چنگ اعراب افتادند. احتمالاً «دروازه» نامیدن نهاوند، اثر پذیرفته از همان «فتحالفتوح» عربی است و همانطور که گفته شد با مستندات تاریخی منطبق نیست.
در بخش دوم این جستار به کالبدشکافی «ورود اسلام به ایران» مشغول میشویم. مسلمانان پیامبر خود را با چه خصوصیاتی میشناسند؟ جواب این سوال، بسیار گسترده است، اما میتوان با نگاهی به قرآن و دیگر نوشتهها گفت: معتقدند که رسول الله موحد و اخلاقمدار بود. یکتاپرستی را رواج داد. در مقابل تطمیع و تهدید دشمنان سر خم نکرد. در پی برقراری صلح و آرامش میان قبایل مختلف بود. از ضعیفان و درماندگان حمایت کرد. از تعصبات نژادی و عشیرهای مبرّا بود و برادری و برابری را ترویج میکرد. از تقوا و پرهیزگاری سخن گفت و آن را وسیله تقرب به خداوند دانست. خلاصه کلام اینکه «رحمه للعالمین» بود و وجود ایشان را چشمهای جاری از برکت و معنویت میدانند که هنوز هم میتوان جرعهها از آن نوشید و بهرهمند شد.
حالا ببینیم تازیانی که بر نهاوند و دیگر سرزمینهای ایران غالب شدند، چه خصوصیاتی داشتند. آیا رفتار آنان، انسانی و مطابق با آموزههای پیامبر اسلام بود؟! بررسی نوشتههای تاریخنگاران نشان میدهد که پاسخ این سوال، منفی است. آنچه میتوان از تحلیل روایتهای تاریخ آموخت این است که دو کلیدواژه برای رفتار عربان با پارسیان میتوان در نظر گرفت: ثروتاندوزی و خونریزی.
بنابر نقل منابع گوناگون، یکی از مهمترین اهداف تازیان برای تازش به ایران، بهرهگیری از غنایم و انباشت ثروت بود؛ زمانی این امر، ضروری تلقی شد که قلمرو خلافت اسلامی با فتوحات جدید در حال گسترش بود و برای اداره این قلمرو وسیع، نیاز به خزانههای فربه و منابع مالی مطمئن، احساس میشد. حتی دستیابی به غنایم، محرّکی برای جنگ و جهاد بود. دکتر محمدعلی موحد به نقل از بلاذری میآورد: «مورخان آوردهاند که رزم آوران عرب، پس از ضرب شستی که در جنگ جِسر [جنگ اول در سال ۱۳ ق] دیدند، از رفتن به جبهه شانه خالی کردند و در برابر فراخوان عمر سرگرانی مینمودند. عمر که مرد عمل بود و مزاج عربها را نیک میشناخت، قصه گنج آل ساسان و ثروت بیکران ایران را پیش کشید. قوم بَجیله با این شرط که یک چهارم غنیمت را تصاحب کند، آمادگی خود را اعلام کرد» (در کشاکش دین و دولت، ص۹۱).
چنین شد که وقتی بر نهاوند چیره شدند، دست به غارت گسترده و غنیمتیابی آزمندانه زدند. ابن اثیر آورده: «مسلمانان در روز نبرد، پس از شکست ایرانیان، به نهاوند رفتند و آن چه در آن، ساز و برگ و خوار و بار و جنگ افزار و بار و بنه و کالا یافتند، برگرفتند و به سرپرست کارپردازی(متصدی بیت المال)، سائب بن اقرع، سپردند» (تاریخ کامل، ج۴، ص۱۵۱۵).
بلاذری نقل میکند که در روز نبرد نهاوند، مردی ایرانی از سپاهیِ تازی امان میخواهد و میگوید: «مرا نزد امیر تازیان بر تا با وی صلح کنم و این زمینها بدو سپارم و جزیه بپردازم… پس وی را خدمت حُذَیفه برد. حذیفه با او صلح کرد و حراج و جزیه مقرر فرمود و مردمان نهاوند را بر اموال و بناها و منزل هایشان زنهار داد» (فتوحالبُلدان، ص۱۱۹).
باز از بلاذری نقل شده است که «چون مسلمانان کوفه کثرت یافتند به زمینهای دیگر که خراج آنها میان ایشان تقسیم شود، نیازمند گشتند. پس دینور را به ایشان سپردند و بصریان، در عوض، نهاوند را بگرفتند… و فزونی خراج دینور بر خراج نهاوند، از آنِ کوفیان شد» (همان، ص۱۲۰).
آنچه مسلّم است در جنگ نهاوند، غنیمتی چشمگیر نصیب قوم غالب شد. ابن خلدون نوشته که «در تقسیم غنایم نهاوند به هر سوار شش هزار درهم و به هر پیاده دو هزار درهم رسید» (العِبَر، ج۱، ص۵۲۹). عین همین مطلب با همین اعداد در تاریخ کامل، ج۴، ص۱۵۱۷ و تاریخ طبری، ج۵، ص۱۹۵۵ آمده است. باز هم در تاریخ طبری میخوانیم که «سائب گوید: وقتی خدا عز و جل نهاوند را بر مسلمانان گشود، غنایم بسیار گرفتند و هنگامی که من به کار تقسیم سرگرم بودم، کافری از مردم آن جا بیامد و گفت: مرا به جان و کسان و خاندانم امان میدهی تا گنجهای نَخیرجان را که گنجهای خاندان کسری است به تو نشان دهم که از آنِ تو و یارت شود و کس در آن، شریک تو نباشد؟ گفتم: آری. گفت: پس یکی را با من بفرست تا گنجها را به او نشان دهم. گوید: یکی را با وی فرستادم که دو جعبه بزرگ بیاورد که همه مروارید و زمرد و یاقوت بود. و چون از تقسیم بر کسان فراغت یافتم آن را با خویش برداشتم و پیش عمر بن خطاب رفتم…» (تاریخ طبری، ج۵، ص۱۹۳۲).
چنانکه اشاره شد، بهجز ثروتاندوزی، باید به خونریزی مهاجمان نیز اشاره کرد. طبیعتاً فتح امپراتوری ساسانی بدون خونریزی و کشتار محقق نمیشد. این خونریزیهای مهیب حدود ۸ سال به طول انجامید؛ از ۱۳ تا ۲۱ ق. گفتههای مورخان گواهی میدهد که پیکار نهاوند بسیار هولناک و خونبار بوده و تلفات فراوان بر جا گذاشته است. یکی از شاعران عرب که ظاهراً خود شاهد کارازر بوده، در اینباره میسراید: «ای کاش معشوق من تا شامگاه در ایوان آراسته شیرین که همراهانم خفته بودند، به دیدار من میآمد. اگر جنگ دو روزه ما را در جلولا و جنگ هول انگیز نهاوند را دیده بود، از بیم میگریست و فریاد برمیآورد» (اخبار الطوال، ص۱۷۴).
یکی از بهترین توصیفاتی که شدت جنگ و میزان خونهای ریختهشده را به خوبی نشان میدهد، شیوه مرگ نعمان بن مقرّن، امیر سپاه تازی، است. طبری آورده که «دو گروه با شمشیرها چنان سخت جنگیدند که کس جنگی از آن سختتر نشنیده بود و از هنگام زوال تا شبانگاه چندان از پارسیان بکشتند که عرصه نبرد پرخون شد و مرد و چهارپا بر آن می لغزید و کسانی از سواران مسلمان از لغزیدن در خون آسیب دیدند. اسب نعمان در خون لغزید و او را بینداخت و نعمان به هنگام لغزیدن اسب، آسیب دید و جان داد»(تاریخ طبری، ج۵، ص۱۹۵۳).
این را هم باید در نظر داشته باشیم که پیروزی سپاه عرب در نهاوند سبب شد که آنان در نقاط دیگر ایران نیز خونریزیهای خود را ادامه دهند و غنیمتهای بیشتری به چنگ آورند. دکتر عبدالحسین زرین کوب با نظر به فارسنامه ابن بلخی مینویسد که «ری پس از سقوط نهاوند به دست عربان افتاد. مردم چندینبار با فاتحان صلح کردند و پیمان بستند؛ اما هرچندگاه که امیر تغییر مییافت سر به شورش بر میآوردند… در سالهای ۲۸ و ۳۰ هجری تازیان دو دفعه مجبور شدند استخر را فتح کنند. در دفعه دوم مقاومت مردم چندان با رشادت و گستاخی مقرون بود که فاتح عرب را از خشم و کینه دیوانه کرد… و سوگند خورد که چندان بکشد از مردم استخر که خون برانَد. به استخر آمد و به جنگ بستَد و خون همگان مباح گردانید و چندان که می کُشتند خون نمی رفت تا آب گرم بر خون می ریختند» (دو قرن سکوت، ص۸۵).
همچنین «درباره همدان آمده است که آن شهر، اول بار در سال ۲۳ فتح شد و شرایط صلح آن جا مشابه نهاوند بود. بعد همدانیها شوریدند و عربها در سال ۲۴ دوباره آنجا را فتح کردند. مردم شهر به پرداخت جزیه سر و خراج زمین رضایت دادند. صدهزار درهم هم پرداختند تا به جان و مال و زن و بچه کسی تعرض نشود» (در کشاکش دین و دولت، ص۲۲۲).
جمعبندی: بنا بر ارائه مستندات تاریخی میبینیم که نهاوند «دروازه ورود اسلام به ایران» نبوده و این عبارت از نظر تاریخی و مفهومی، ردشدنی و انکارکردنی است؛ زیرا نهاوند نخستین شهری نبود که اعراب بر آن مسلط شدند؛ پس نمیتواند «دروازه» باشد. از سوی دیگر، رفتار قوم تازی با مردم نهاوند، آن چنان خشن و خونبار و همراه با تاراج و غنمیت اندوزی بوده که نشانی از آموزههای پیامبر اسلام در آن نمیتوان دید؛ بنابراین «ورود اسلام به ایران» نمیتواند با سقوط نهاوند مقارن باشد. پس شایسته است درباره تابلوی ورودی شهر نهاوند تجدید نظر جدی و فوری صورت گیرد.
منابع:
- تاریخ فلسفه، ویل دورانت، مترجم: عباس زریاب خویی، نشر علمی و فرهنگی، چاپ ۲۴، ۱۳۹۲.
- بزم آورد، شصت مقاله درباره تاریخ، فرهنگ و فلسفه، عباس زریاب خویی، نشر علمی، چاپ ۱، ۱۳۶۸.
- اطلس تاریخ اسلام، حسین مونس، ترجمه: آذرتاش آذرنوش، نشر سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح، چاپ۴، ۱۳۹۰.
- در کشاکش دین و دولت، محمدعلی موحد، نشر ماهی، چاپ ۸، ۱۴۰۱.
- تاریخ کامل، عزالدین ابن اثیر، برگردان: حسین روحانی، ج۴، نشر اساطیر، چاپ۳، ۱۳۸۵.
- فتوح البلدان، بخش مربوط به ایران، احمد بن یحیی البلاذری، ترجمه: آذرتاش آذرنوش، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۴۶.
- العِبَر، تاریخ ابن خلدون، عبدالرحمان ابن محمد ابن خلدون، ترجمه: عبدالمحمد آیتی، ج۱، نشر پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ۳، ۱۳۸۳.
- تاریخ طبری، محمد ابن جریر طبری، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، ج۵، نشر اساطیر، چاپ۶، ۱۳۸۳.
- اخبار الطوال، ابوحنیفه احمد ابن داود دینوری، ترجمه: محمود مهدوی دامغانی، نشر نی، چاپ۱، ۱۳۶۴.
- دو قرن سکوت، عبدالحسین زرین کوب، نشر جاویدان، چاپ۸، ۲۵۳۶.