*اکبر محمدی
کاتلین پوگ: تلاش برای بیعیب ونقص بودن در هر زمینهای به معنای تنها ماندن است.
زندگی خوب داشتن به این معناست که بتوانیم برای خلاءها و زخمهای عمیقمان جایگزینهای امیدبخش، ثمربخش و نجاتدهنده پیدا کنیم. تغییراتی که در ما تفاق میافتد باید باعث خلق کردن و سازندگی شود.
شاید بهتر است مشکلاتمان را شناسایی کنیم و تعمیرشان کنیم؛ مانند ماشینی که به تعمیر نیاز دارد و بعد به مسیرش ادامه میدهد. با درونمان ارتباط برقرار کنیم و دوست بداریم و ترسهای عمیق را با تغییر خودمان پنهان نکنیم.
این اتفاقات و تغییرات زمانی آغاز میشود که اتصال با درونمان قطع میشود، باید در بدنمان حضور داشته باشیم و بدانیم احساساتمان در زیر پوستمان هنوز در جریانند.
پذیرش هم مسئله مهمی است، زمانی که با ویژگیهای درونمان آشنا میشویم، قدرت پیدا میکنیم با واقعیت زندگی و ظاهرمان روبرو شویم و منطبق با واقعیتی که پذیرفتهایم، جلو برویم. پذیرش خودمان و هر آنچه هستیم یعنی عشق به خودمان که با ارزش است.
فراموش نکنیم این تغییراتی که فقط در ظاهر به خودمان و دیگران نشان میدهیم واقعی و صادقانه نیستند. باید سعی کنیم از داراییهایمان درست محافظت کنیم و درونمان را کشف کنیم.
در نهایت در مسیر شناخت، روزی با حقیقت آشنا خواهیم شد که بیداری سختتر از خواب است اما لذت بیدار زندگی کردن با خواب زندگی کردن را فقط افراد شجاعی میتوانند حس کنند که درد رو در رو شدن با خودشان را پذیرفتهاند.
جامعه ایرانی در گذر از سنت به تجدد چون نه سنت را به درستی درک میکنند نه تجدد را، به بیراهه میروند، در مورد نگاه به زیبایی ظاهر و آراستن وقتی انسان محور قرار میگیرد، ویژگیهای انسانی شاخص و پررنگ میشود. فرعیترین کار برای زیباشدن آرایش کردن است، اگر دروناً احساس زیبایی کنیم نیازی به تغییر خود نداریم و هر بلایی سر خودمان نمیآوریم، کسی که واقعیتهای فیزیکی اش را نمیپذیرد دچار خلا و حفرههای درونی است، جامعهای که واقعیتهای اجتماعیاش را نمیپذیرد، به محرکهای خارجی مانند مخدر، مشروبات الکی یا تغییرات ظاهری میپردازند، کسانی که زیبایی ذاتی خودشان را نمیبینند در اصل آن را کشف نکردهاند و در غیاب این کشف، حس رضایت درونی را از خود ندارند.
ما چون فروتنی لازم را در برخورد با خودمان نداریم، نمیتوانیم واقعیت وجودی خودمان را به اطرافیانمان ارائه بدهیم.
بشر به خاطر تنآساییاش دنبال میانبُرهاست و به جای اینکه به دنبال ویرایش ارزشها و اصولهای درونیاش باشد به زیباترین و ماندگارترین چیز که در دنیا دارد یعنی تغییر چهره و تزئین یا دستکاری در روبناهایش، خودش را بازیابی میکند.
زیبایی با بیوتی (زیبایی کارت پستالی شده) فرق میکند؛ «زیبایی عادت شده یعنی بیوتی، در حالیکه زیبایی یعنی کشف ذات هر واقعیت و پدیده، برای مثال زیبایی که در اندام سیاهپوستان وجود دارد کمتر در سفیدپوستان وجود دارد در حالیکه ما عادت کردیم سفیدپوستان را زیبا ببینیم»، جامعهای که امروز در پی بیارزششدن مفاهیم انسانی در کوششی نافرجام با هم شکل کردن ظاهر خودشان فردیت خود را قربانی و خود را تبدیل به تودههای هم شکل میکنند. تودههایی که دیگر شکلی ندارند…
ما حس با خود بودن را از خودمان میگیریم و در نهایت هم این تودههای هم شکلِ بیشکل شده از گذشته خود راندهشده بدون آنکه جایگاه درستی برای خود دست و پا کنند، چون که داشتههایشان را از دست دادند، میراثی که طبیعت طی میلیونها سال به شکل الماس برای آنها صیقل زده بود بدون آنکه که کشفش کنند را از دست دادند چون هر کس زیبایی مختص به خودش را دارد.
دردها به ما خودمان را نشان میدهند، اینکه چقدر خودمان را دوست داریم و میتوانیم تحملش کنیم، دردها خود واقعی ما هستند. اگر پذیرفتیم آنوقت میتوانیم گذر کنیم. نگذاریم ویژگیهای ما نقطه ضعفهایمان باشند.