از مصایب آزار امیرحسین مقصودلو مسما به تتلو
*ماهان زندی
آن مغنی با تکنیک، ستاره عرصه موزیک، نوازنده گیتار، عارف پرهیزگار، صاحب نای اهورایی، سعدی سخن آرایی، امیر حسین مقصودلو، مسما به تتلو.
صوتش مثال داود (ع) بود و لحنش بغض آلود، از یمن صدایش مرغان به سجود و سرو آزاده، سر به فرود و بهایم در شهود بودی.
هنرش محدود به خنیاگری نبوده و در فوتبال، سرآمد بودی و تکنیکش بی مثال، استاد در ارسال بودی و استیل بیتمثال داشتی و میلش به تیم استقلال بودی و آن مسئول، شیخ را نپذیرفت و تیمش روز به روز افت کردی و اینها همه از نفرین شیخ بودی که هر کس اولیا را بیازارد، خدایش بیعقوبت نگذارد.
گویند روزی در زمان شیخنا حفظه الله، زمین لرزهای کرد و فوجی، آن را قهر طبیعت و بعضی آیت اطاعت و تفسیر اقتربت الساعت، دانستی و شیخ به آن جماعت بگفتی که آن خیل عظیم به چپ سوق نمودی و پند او در انتخابات نشنودی و علیهش شعار بدادی و زلزله را علت این است و باقی، فسون، اما چه فایده کنون!!
پیر ما از شمار ابرار بودی و هواداران بسیار داشتی و در صراطش استوار و مخالفان او از اشرار و کج سلیقه در خوانش اشعار و فوجی بیوقار بودی که شیخ را آزردی، اما شیخ در صراطش استوار و بر صدر ادب و عرفان، سپهسالار و روز به روز پرکار ماندی.
و او حلقه ذکر داشت و مریدان، شام و چاشت به ذکر مشغول بودی، لیکن سعایت حسودان و خصومت عنودان باعث سوء برداشت و موجب بازداشت پیر ما شد.
مریدان، آن خیل نوجوان و مخلصان آستان، با اطعام فقیران به قرص نان به امید لقای جان جانان، دستها بر آسمان برده و دعاها خواندی، اما موثر نیوفتادی؛ یکی از مریدان خواص که عابد قوم بودی، به مریدان ذکر اعظم و تسبیح شبانه آن شیخ اعلم، یاد بدادی و آن بغبغو بودی و این ذکر را مریدان، مداوم خواندندی و در خبر است که ملائک از آسمان فوج فوج فرود آمدی و وی را از قدسیان درود و از بخت، طالع مسعود، بدادی و بند از پای گشودی.
شیخ به جمع مریدان بازگشتی و در خیل ایشان با ذکر ازلی آی جیگیلی جیگیلی و سوت بلبلی، زخمها را تسلی و موجب خوش حالی گشت.
و شیخ را پیشتر گفتیم که حسودان، بسیار بودی که خود از مریدان دیگر اغنیا بودی و شیخ روزی پرده از حجاب، برای آن جماعت رفته در خواب فرنگی مآب کشیدی که صدای آن جوان، تقلید پذیر و ضعیف در تحریر و اشعارش دلگیر و خودش گوشهگیر است و آن دیگری صدایش برای اغتشاش گران و شعرش برای دیگران و ربنایش با امتنان است و این شیوه ما بزرگان نیست و آن جماعت گمراه، برگ ریزان و «کی از پشت لباست رو میبنده» گویان به حضورش آمدی و ارادتها نمودی و به جامه توبه کنان در آمدی.
آن جماعت گمراه ندانستی که شعر سعدی، حافظ، عطار و مولانا به اندازه یک بغبغوی آن شیخ رعنا، قابل اعتنا نبود که با ارشاد آن دانا، با دیدگان خون آلود به خود آمدی.