بهار و پندار
*مریم رازانی
*نویسنده
صبحِ بعد از چهارشنبهسوری است. از سروصداهای شب گذشته چیزی به جا نمانده. گاهی یکی دو ترقه با انگشتهای کوچک بچهای از پنجره به بیرون پرتاب میشود و سکوت عمیق خیابان را به هم میزند. رفتگر دارد باقیمانده کارتنهای سوخته را از کوچه میروبد. گلفروشیها سبزههای رویانده در ظرفهای سفالین را در پیادهرو میچینند. هنوز برای بیرون آوردن دلبرکان سرخپوش غوطهور در تنگهای بلورین زود است. دستفروش پیر دارد جلوی درمانگاه بساط میکند. جای چادر مشکی وصلهدار، چادری آبی با گلهای صورتی خیلی کمرنگ پوشیده. حتما جای آن در یکی از گنجههای بالای شهر خالیست. با کمی امیدواری، پارچه چهارگوش همیشگی را میگستراند و لیفها و جورابها را روی آن میچیند. چند آینه گرد کوچک را هم به آن افزوده. شاید کودکی برای سفره هفت سین کودکانهاش بخرد. گاهی ماسکش را کنار میزند و نفس عمیقی میکشد. رنگ رخش به تیرگی میزند. از او درباره «علف جوشان» بپرسم چیزی یادش میآید؟
علف جوشان از آئینهای کهن همدان است. مردم در آستانه سال نو با حجامت و تیغ زدن به گوش، خون کهنه را دور میریخته اند تا خون تازه جایگزین شود. به اعتقاد آنها باید خون را پاک میکردند تا زندگی جریان خوبی داشته باشد.
گلفروش چند کوزه سفالین کنارسبزه ها میگذارد. زن و مردی سیاهپوش به تماشا میایستند. ترافیک، آئین جمعه آخر سال را جابجا کرده. زیارت اهل قبور دیرو زود میشود. در پنجشنبه آخر سال، مردم روی مزار درگذشتگانشان سبزه مینهند یا اگر جا باشد، در بالای آن کاج میکارند. در همه شهرها مرسوم است. در همدان؛ از قدیم بعد از بازگشت از گورستان از اجناس لالجین خریداری میکردهاند. معتقد بودند سال نو باید کوزه نو داشته باشند. اگرچه دیگر آب خوردن از کوزه جز در مواردی نادر و دلبخواه مرسوم نیست، اما عطر سفال و خنکای آب هنوز از حافظه جمعی نرفته و با خرید کوزه از آن یاد میکنند.
سبزهها در همه جا میبالند و میدرخشند. پشت شیشه سلمانیها، لبه آفتابگیر تراسها، چهارشنبه بازار… حتی جلوی حمام قدیمی و همیشه بسته خیابان که تنها یک تابلو از آن مانده و دیگر باید جزو آثار تاریخی به شمار آید هم، به رسم قدیم یک سبزه نهاده شده. در سالهای دور، اغلب محلات یک حمام بیشتر نداشته و ساعات استفاده برای زنان و مردان را با بوق اطلاع میدادهاند. رفتن به حمام در آستانه نوروز رسم خاص خودش را داشته. از آن رو حمامیها سبزه و سفره پهن میکرده و انعام و عیدانه میگرفتهاند. هنوز در بعضی از روستاها این رسوم برقرار است.
حالا صدای بچهها در محله پیچیده. گویا چیزکی به حساب تنگدستان واریز شده. خریدشان دارد شروع میشود. خیلیها از یکماه پیش خود و خانهشان را نونوار کردهاند. بعضی دارند پولشان را در بانکها تبدیل به ارز میکنند. جامعه دوقطبی این طوریست. اما مگر میشود از خرید عید دست کشید؟ قدیمیها میگویند حتی برای روزهای عید فرش قرض میکرده و خانهشان را مفروش میکردهاند. ظرفهای زیبای سمساریها در روزهای عید توسط مردم کرایه میشده. نوروز یعنی نو. همه چیز باید بوی تازگی بدهد. هزاران سال دلها را شسته، بچهها را خشنود کرده. مردم را گرد یکدیگر نشانده. شمع و چراغ آورده. پیوندها را با خودمان و با جهان محکم کرده.
کودکی با یک کیسه پلاستیکی حاوی ماهی دو رنگ قرمزو سفید شوق زده راه میسپارد و با مادرش حرف میزند. کفشهای نو اش را پوشیده. کهنهها را حتما جایی در کنار سطل زباله گذاشته تا نادارتر از خودش بردارد. مادرش یک بسته نان محلی در زنبیل گذاشته، با کمی فاصله دنبال او میرود. یاد خرید عید کودکیهای خودم میافتم. پدر، یک قواره پارچه زرین سبز برای پیراهن و دو قواره مخمل قرمز و مشکی برای کت روی آن میخرید، میداد خیاط شیرازی برایمان بدوزد. مخمل مشکی برای مادر بود و قرمز برای ما دخترها. میپوشیدیم، به رنگ شقایق درمیآمدیم. چقدر هزینههای گزافی که بعضیها امروزه به خودشان تحمیل میکنند، با نوروز راستین منافات دارد.
اِلمانها سراز مکانهای گردشگری درآوردهاند. بعضی جالب نیستند. انگار با عجله سرهم شدهاند. تئاتر خاموش است. چه خوب میشود اگر در روزهای آغاز سال نمایش «کوسه گلین»؛ از نمایشهای قدیمی همدان را در آن اجرا کنند. کوسه گلین پیامآور رفتن زمستان است. در این نمایش، کوسه یک پوستین پشمی را برعکس میپوشیده، زنگولهای بزرگ به خودش آویزان میکرده، ریسمان ضخیمی به کمر میبسته، همراه با پسری هفده یا هجده ساله که چادر به سرداشته، و یک دهل زن و یک حامل کیسه که گندم و بلغورو هدایایی را که مردم به آنها میدادند، حمل میکرده، راهی کوچههای قدیم همدان میشدهاند. گویا در بعضی از روستاها هنوز برقرار است. یک رسم دیگر که قابلیت اجرای نمایشی دارد؛ بازآفرینی رسم رفتن به «هفت لانجین» است که در سیزده به در برگزار میشده. هفت لانجین سنگ بزرگی در مسیر رودخانه دره مراد بیک بوده که هفت گودی شبیه ظرف کشک سابی سفالین داشته و یکی از گودیهای آن در زیرسنگ بزرگ بوده که میگفتهاند آن لانجین قهر کرده و پائین آمده. میشود در اطراف قهر آن لانجین متلها ساخت، شعرها به زبان شیرین همدانی سرود و به صحنه برد. حفظ سنتها به معنی قهر با جهان نیست. حفظِ هویت و افتخار به آن است. میشود رسوم دیگر نقاط دنیا را دوست داشت و به بهترین شکل برگزار کرد، اما نه به بهای کنارگذاشتن و مخدوشکردن رسوم هزاران ساله کشوری به قدمت ایران. همانطور که «ایران مال» ها نباید تهدیدی باشند برای بناهای تاریخیای که سنگ سنگ آنها بردوش این ملت حمل وروی هم نهاده شده. و چه تلخ که برخی از بناهای تاریخی همدان حتی درآستانه ی نوروز در غیاب «مردم» تخریب شد.
*آئینهای همدانی از گوگل اخذ شده است