بچه‌های مدرسه عارف

0

*فرزاد سپهر

*معمار و روزنامه‌نگار

حیاط مدرسه و به خط شدن در صف به وقت روز نخست کلاس اول دبستان، نخستین تجربه‌های چشم‌های کنجکاوم بود و بخش نخست خاطره‌های دور از دبستان عارف را برایم شکل داد تا بعدها بدانم مدرسه با چه عطر و طعم و خاطره‌ای تکرار معنای خود می‌شود. «اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی، چه میان نقش دیوار و میان آدمیت؟» این را جناب سعدی می‌گوید تا به طنز هم که شده بگویم چه فرق است میان مدرسه‌ای که در آدمیت ما نقش دارد با مدرسه‌ای که بی‌خاطره و بی‌اثر حتی به ذهن و یاد هم نمی‌ماند و فراموش می‌شود. مدرسه، آدمیزاد تربیت می‌کند و تفاوت می‌گذارد بین نقش دیوار با نقش دانش‌آموزان فعلی و آینده‌داران مملکت.

آقای زرین‌قلم

مدیر مدرسه عارف، آقای زرین‌قلم بود و با آرامش و درخشش چشمانش ابتدای صف، روبه‌روی ما می‌ایستاد. روبه‌روی ما و روبه‌روی تحکم‌های ناظم خط‌کش به دست آقای شاهیده و چه خوب با مهربانی خودش هرچه نامربوط را از تحکم‌های تنبیهی آقای ناظم کنار می‌زد. آقای زرین‌قلم معنابخش نامشان بود تا وقتی حدود سه دهه بعد که ایشان را دیدم متوجه مسلک و منش ایشان شوم و دلیل آن نگاه و آرامش را دریابم. خلاصه مدیر و ناظم و معلم‌های مهربان و ترس بچه‌ها از بازی‌های ناتمام در حیاط با توپ و دروازه، معنای واقعی کلاس و درس و همچنان مدرسه شد.

معلم‌های مدرسه عارف

کلاس اول مدرسه چقدر مهم هست بماند. بماند تا خودتان از روزهای دبستان بگویید و دل‌نگران فرزند خود برای مدرسه و معلم کلاس اول باشید. خانم شکوهی، معلم کلاس اول، چند سال پیش باقی عمر را به روزگار سپرد و رفت. رفت تا من بمانم و قدر معلم‌هایم را بدانم و قدردان معلم‌هایم باشم. کلاس سوم ابتدایی خانم سماوات، ذره ذره دانسته‌هایم را از جهان هستی کامل کرد. او آن موقع آرام آرام اهمیت یادگرفتن را به من فهماند تا به کلاس چهارم برسم. آقای رهرو نگاهم را از همان روزگار به کلاس درس و انجام مشق و تکلیف تغییر داد. وقتی آقای رهرو می‌خواست تشویق کند، همه کلاس را به لبخند رضایت خود میهمان می‌کرد. آخرِ تشویقِ آقای رهرو، اولِ ذوق و شوق ما بود تا یکی از بچه‌های کلاس بالاتر را برای نواختن ساز نی میهمان کلاس ما کند. معرکه بود این کار ایشان.

بچه‌های مدرسه عارف
بچه‌های مدرسه عارف

هم‌کلاسی ما تنهای تنهای شد

روزهای جنگ و جنگ‌زده‌ها در همدان بود و حیاط مدرسه برای ساخت پناهگاه جا داشت. فردای روزی که بلوار موشک یا همان پانزده فروردین که با صدای آژیر قرمز و غرش بمب‌های لعنتی رژیم صدام نابود شد، معلم گفت یکی از هم‌کلاسی‌های شما تمامی خانواده‌اش را در این بمباران از دست داد. چند روز بعد تا همین حالا چشم‌های اشک‌بار هم‌کلاسی‌ام به یادم مانده است. شاید همان پناهگاه بود که برای ما بچه‌های مدرسه به وقت اعلام وضعیت قرمز کمی دلگرمی می‌گذاشت. حیاط مدرسه بزرگ بود مثل دل بچه‌های مدرسه عارف.

داستان یک حیاط

همه اتفاق‌های گفته شده یا لااقل بخشی از رویدادهای مهم مدرسه ما، مدرسه عارف، در حیاط معرکه‌اش شکل می‌گرفت. اگر تیم فوتبال مدرسه جمع و جور می‌شد به مدرسه بالاتر یعنی مدرسه جنت می‌رفتیم و مسابقه می‌دادیم. چقدر ذوق و شوق بود برای این مسابقه‌ها. حتی بچه‌های تماشاچی هم ذوق می‌کردند. آن روزها هنوز عینکی نبودم و کمی جلوتر از دروازه‌بان، همان داستانِ یارِ حریف رد بشه اما توپ رد نشه را تمرین می‌کردم. هنوز هم از روبه‌روی مدرسه جنت می‌گذرم. دلم می‌گیرد از این همه خشک‌شدن درخت‌های قطور آن. دلم می‌گیرد از این همه احاطه شدنش با ساختمان‌های بی‌ربط. دلم می‌گیرد از این همه سوت و کور بودن ساختمان معرکه مدرسه جنت که می‌شد فرهنگسرا باشد. به سمت خیابان میرزاده عشقی که می‌روم از مدرسه عارف هم دیگر نه نشان مانده نه نشانی! حیاط مدرسه تصرف و با تعریض خیابان سعیدیه به دلیل ساخت‌و‌ساز برج‌های بی‌هوا نابود شده است.

بدو بدو برای یک مشت ریال

مدرسه‌های آن موقع دولتی بودند و بر مبنای آموزش رایگان طبق قانون اساسی تا مقطع دبیرستان از هیچ‌یک از والدین یا دانش‌آموزان پول یا هزینه‌ای برای تحصیل نمی‌گرفتند، اختیاری یا از سر اجبار فرق ندارد. آموزش طبق قانون این مملکت رایگان بود و حالا نه!

مدرسه‌های غیرانتفاعی در گوشه و کنار شهر سر در آورده‌اند و در کنار هزینه‌های سرسام‌آور برای تحصیل بچه‌ها اول سال صحبت از امکانات بالقوه می‌کنند و آخر سال از مشکلات بالفعل خود می‌نالند! آیا نظارت یا بازرسی یا لااقل جدول مشخص برای خواسته‌های والدین و دانش‌آموزان در کنار برنامه‌های وعده داده شده در ابتدای سال، توسط نهاد ناظر و مجری امر آموزشِ با ادعای پرورش وجود دارد؟ آموزش‌و‌پرورش زمانی رکن و پایه اصلی زندگی برای آینده‌داران این مملکت بود. حالا هم در شکل متعالی خودش دل به آموزگاران و مدیران دل‌سوز سپرده است تا شاید مانند مدیر مدرسه عارف، آقای زرین‌قلم، با وجدان و اخلاق کاری، روزهای آینده را برای دانش‌آموزان اکنون بسازند.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.