سقوط مدرسه

0

*لیلا بهرامی

*جامعه‌شناس

واقعیت این است که آموزش‌و‌پرورش در سیطره‌ ایدئولوژی مسلط است و در مطالعات گوناگون روشن شده که به عنوان ابزاری در خدمت نهادینه ساختن آن عمل می‌کند. دانش‌آموزان در مدرسه در معرض انواع برنامه‌های آشکار و پنهان نظام آموزشی قرار دارند و نظام آموزش‌و‌پرورش در دوران معاصر کنونی یکی از کارگزاران جامعه‌پذیری است. «آلتوسر» جامعه‌شناس و فیلسوف فرانسوی نظام آموزشی را ابزاری برای تعلیم و تربیت نیروهای کار در بخش‌های مختلف جامعه می‌داند و همچنین یک نقش اساسی بازتولیدکنندگی برای آموزش‌و‌پرورش قائل است. به نظر آلتوسر، مدرسه اساسا یک عامل بی‌طرف و خنثی نیست و ابزار ایدئولوژیکی دولت است. در یک آموزش‌و‌پرورش ایدئولوژیک، هویت و شخصیت دانش‌آموزان به عنوان افرادی که دارای ویژگی‌ها و توانمندی‌های متنوع هستند، در نظر  گرفته نمی‌شود و بر شکل‌دهی آن‌ها در چارچوب‌‎‌های از پیش تعیین شده تأکید می‌شود. این ویژگی لااقل یک پیامد منفی دارد که موجب می‌شود آموزش به صورت یکسان و یکنواخت ارائه شود و تنوع کودکان و ظرفیت‌های آموزشی آن‌ها نادیده گرفته شود. آموزش‌و‌پرورش مبتنی بر رویکرد ایدئولوژیک صرف نظر از تمام فواید و معایب آن،  پدیده‌ای است که چه بسا در بسیاری از جوامع و دولت‌ها مشاهده می‌شود. در ایران نیز آموزش‌و‌پرورش مبتنی بر ایدئولوژی سابقه طولانی دارد. این رویکرد چنان‌چه پیشتر نیز اشاره شد، باعث می‌شود که تنوع نادیده گرفته شود. مدرسه  به عنوان کانون اصلی آموزش‌و‌پرورش متعلق به تمامی کودکان یک سرزمین با هر گرایش فکری و ذهنی، سبک زندگی، طبقه‌ اجتماعی و تجربه‌ی زیسته‌ متفاوت است. مدرسه‌ مطلوب مدرسه‌ای که درهای آن به سوی جهان بیرونی و واقعیت‌های اجتماعی باز باشد و تجربه، نیاز، علایق درونی و انگیزه‌های کودکان را در نظر بگیرد. مدرسه باید بتواند کودکان را برای سازگاری با تحولات آماده کند و شهروندانی پرورش دهد که توانایی فهم تغییرات را داشته باشند. به بیان «فراستخواه» مدرسه باید مسئولیت انتقال میراث فرهنگی با همه‌ تنوعات آن را برعهده گیرد نه این‌که روایتی خاص و دولتی از فرهنگ را  تحمیل کند. با پیشرفت فناوریِ اطلاعات و ارتباطات، منبع اطلاعاتی و آگاهی کودک متکثر شده و مدرسه نقش خود را به عنوان تنها مرجع آموزشی از دست داده است. در چنین وضعیتی مدرسه باید بکوشد همپای تغییرات بیرونی و جامعه در حال حرکت و توسعه باشد؛ در حالی‌که به خاطر وجود آموزش ایدئولوژیک بر اصول و اراده‌های پیشین قطعی اصرار می‌ورزد و پویایی و گوناگونی کودکان را نادیده می‌انگارد و در نتیجه مدرسه از کودکان و جامعه عقب می‌ماند. در نظام آموزشیِ ایدئولوژیک، دانش‌آموزان به مثابه‌ مخزنی برای انباشت تعالیم انگاشته می‌شوند و از آنان انتظار می رود که اطاعت‌پذیر باشند؛ در حالی‌که جهان امروزی می‌طلبد که دانش‌آموزانی با تفکر انتقادی، فعال، آگاه و انتخابگر تربیت کرد. تأکید بر آموزه‌ها و اصول از پیش تعیین‌شده بی‌توجه به اقتضائات زمانه و درک هرمنوتیک از دانش‌آموزان سویه‌های نبوغ، خلاقیت و سازندگی را در دانش‌آموزان خاموش می‌کند. کودکان و نوجوانان با تجربیات و افکار، با نگرش‌ها و ذهنیت‌های متفاوت بر اساس تجارب زیسته که برگرفته از محیط‌های خانوادگی، دوستان، کوچه و محله و بسترهای ارتباط مجازی و رسانه‌ای است، در مدارس حاضر می‌شوند. در این هنگام شکافی که میان واقعیت‌های اجتماعی و فردی دانش‌آموزان و حتی معلمان با اصول و آئین‌های آموزشی ارائه شده بر مبنای سیاستگذاری‌های دولتی در مدارس وجود دارد، باعث می‌شود که بنیان‌های مشروعیت و اقتدار مدرسه نزد کودک فرو بریزد. در این شرایط نه تنها  پیشرفت و رشدی اتفاق نمی‌افتد، بلکه باعث به وجود آمدن نوعی مقاومت می‌شود. مقاومتی که به بیان «نعمت‌الله فاضلی» خود را به شکل شانه‌خالی‌کردن دانش‌آموزان و معلمان از زیر بار مسولیت و تکالیف مدرسه، همچنین بی‌توجهی و بی‌اعتنایی به دانش رسمی و فرهنگ آموزشی کشور و همچنین دور زدن نظم مدرسه و خلق بدیل‌هایی برای این نظم خود را آشکار می‌کند. نتایج مطالعاتی که توسط پژوهشگران دانشگاه علامه طباطبایی بر روی دانش‌آموزان پایه دوم ابتدایی انجام شده نشان می‌دهد که بیشتر آنان نمی‌دانسته‌اند که قومیت به چه معناست و در مورد آثار ملی و حتی مذهبی نیز وضعیت به همین منوال بوده است. در نهایت می توان گفت که چارچوب‌های ایدئولوژیکی دولتی، آموزش‌و‌پرورش را در به  ثمر رساندن وظایف خود عقیم ساخته است. دولت به دلیل ضعف بوروکراسی برای رفع مشکل ضعیف است. این‌جاست که حضور و کنشگری متفکران مستقل و کارشناسان و فعالین مدنی و حرفه‌ای اهمیت می یابد تا راه برای بروزرسانی ساختار نظام آموزشی متناسب با پویایی و ظرفیت‌‌های کودکان امروز هموار شود.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.