*امیر شهاب رضویان
*سینماگر
بعضی از ساختمانها نماد یک شهرند، مانند سردر دارالفنون در تهران، سردر شرکت فرش در همدان و سردر دبیرستان پهلوی سابق. و همینها هستند که هویت یک شهر را میسازند، من نفهمیدم کدام انسانهای بیفرهنگی سر در آجری دبیرستان امام خمینی (پهلوی) را نابود و چند تیرآهن علم کردند و مغازه ساختند و در فضای آموزشی کاسبی راه انداختند. در حالی که این بناها جز نمادهای هویتی یک شهر است. سر در آجری دبیرستان پهلوی یکی از عناصر هویتی این شهر بود که نابودش کردند.
یادش بخیر بالای سردر شعر زیبای «توانا بود هر که دانا بود» با کاشی آبی رنگ از فردوسی قرار داشت. نابودکردن باغ دبیرستان ابن سینا و علم کردن سوله برای استخر هم از دیگر کرامات این بزرگان است.

*بازآفرینی سردر دبیرستان امام عزم مدیران استان را میطلبد
*سید امیر قشمی
*بازنشسته آموزش و پرورش
روح و اصالت شهرها به نمادها، ساختمانهای قدیمی، بازارهای سرپوشیده و بافتهای قدیمی ایرانی و اسلامی آن است. ساختمانها و بناهایی که به دلیل قدمت و یا رویدادهایی که به آنها نسبت داده میشود خاطراتی را زنده میکند و احترامی را برمیانگیزد و در نزد مردم تبدیل به جلوههای نوستالژیک شدهاند. یکی از این بناهای تاریخی ساختمان دبیرستان پهلوی سابق و امام خمینی فعلی است که تخریب بخشهایی از آن در سالهای نه چندان دور موجب بی اثر شدن هویت تاریخی آن شده است
نمای بیرونی و سردر زیبای این دبیرستان از جمله نمادهایی بود که بخشی از تاریخ بصری شهر و خاطره جمعی عابران و دانش آموختگان دبیرستان و مردم این شهررا تشکیل میداد. این سردر که شعر «توانا بود، هر که دانا بود» از فردوسی با خط زیبای نستعلیق بر کاشیهای لاجوردی رنگ آن خودنمایی میکرد شاهکار و اثری هنری ارزشمندی بود که بر غنای این بنا افزوده بود و تابلوی زیبایی را خلق کرده بود که زیب و زینت شهر و دیگر نهادها و مراکز فرهنگی شهر به شمار میآمد، متاسفانه به دلیل بیمبالاتی و کجسلیقگی مسئولان وقت این اثر تاریخی را که بستر آسایش و آرامش روانی شهروندان را فراهم میکرد تخریب شد و با جایگزین کردن سازهای زشت و بد قواره چشم انداز این مجموعه تاریخی و فرهنگی را مخدوش کردند.

از این رو به مدیران میراث فرهنگی، شهرداری و ادارهکل آموزش و پرورش پیشنهاد میکنم با استناد به اطلاعات و مشاهدات معمرین و نیز تنها عکس باقی مانده و موجود که گویاترین سند معتبر باقی مانده از این سر در است، با دعوت از مهندسان و آرشیتکتهای مبرز شهر که بسیاری آز آنان از فارغ التحصلان این دبیرستان هستند سر در این دبیرستان را به همان شکل قبلی با استفاده از کاشیهای لاجوردی با همان ابعادی که قبلا بوده، احیا و بازسازی کنند.
اطمینان دارم در صورت کوتاهی مدیران شهری و فرهنگی به بهانههای گوناگون از جمله نبود بودجه و اعتبار لازم برای تامین هزینه بازسازی با فراخوان همکاری و مساعدت شهروندان، بویژه فرهنگ دوستان و دانش آموختگان دبیرستان از سوی سازمانهای مردم نهاد و به ویژه هفتهنامه وزین همداننامه که پیگیری بازسازی نمادها، سازه و بناها و آثار تاریخی را وجهه همت خود قرار داده است هزینه بازسازی و احیای این سردر زیبا در کوتاهترین زمان ممکن تامین خواهد شد.

*ره آورد حکمت
*شرح مسافرتها و سفرنامههای میرزا علی اصغر خان حکمت شیرازی
*سفر به همدان
… شب مهتاب بود و صفایی داشت، ساعت یازده شب به همدان رسیدیم، آقای ابوالقاسم شکرائی رئیس فرهنگ همدان استفبال آمده بود، در دهی در پنج فرسخی، بسیار جوان جدی و لایقی است، در باغی در بیرون شهر همدان که متعلق به یکی از اهالی تهران است موسوم به «رئیس الاسلام» منزل کردیم، باغ بسیار باصفایی است، آبیاری و گلکاری و درختهای زیبا دارد.
روز پنجشنبه یازدهم تیرماه ۱۳۱۵ شمسی صبح زود با اشتیاق وافر به تماشای عمارت دبیرستان پهلوی رفتم، بعد از یازده ماه حاصل زحمت و کوشش خود را به رای العین مشاهده کردم، یک مسرت روحانی حاصل کردم و نزد خود بالیدم که بحمدالله خداوند مرا این افتخار عنایت فرمود و بنایی که به دست خود اولین کلنگ آن را زدم اینک به پایان رسیده و بنایی محکم و متین که صدها سال باقی و برقرار خواهد ماند ساخته و پرداخته شده است، چه افتخار بالاتر از این است که نه تنها مدارس را خراب نمیکنند بلکه میسازند و بالاتر از آن، آنکه خود عامل ساختمان این ابنیه خیر که در آنجا نشرعلم و معرفت میشود باشم «حمدا له ثم حمدا له».
بنای بسیار زیبا و اساسی و مطابق قواعد فنی است، مدتی سرگرم تماشای آن بوده و تمام اتاقهای آن را ملاحظه کردم، نقائصی نداشت جز چند فقره که برای تزئین و تکمیل ضرورت داشت، دستور دادم آنها راهم کامل کنند، از جوانانی که با من کار میکنند و با شوق و حرارت وطن پرستانه عامل اجرای نیات خیر هستند خیلی ممنونم که از جمله رئیس معارف همدان است و همچنین رئیس مافوق او «مهدی ایرانی» رئیس تعلیمات ولایات است، مشارالیه بسیار شخصی کاری و فعال و جدی و با شوق و ایمان است و از مطامع پست مبراست از او قلبا راضی هستم.
شخصا اهل همدان است، پدرش «حاجی وکیل الرعایا» از قدمای آزادی خواهان است، پیرمردی است که در دوره اول و دوم مجلس وکالت همدان را داشته است و از پیرمردان برو و با حرارت است.
تا مدتی در دبیرستان بودم و بسکه مسرور و خشنود بودم دل برنمیکندم ولی بالاخره به منزل مراجعت کردم، چون آقایان و خانمها و اعضای کارکنان معارف از معلمین و معلمات همه به دیدن آمده بودند از ایشان پذیرایی کردم، بعد از آن از آقایان روسای ادارات دولتی همدان آمدند، حکومت آقای منشی حضور (مجد) و رئیس مالیه آقای آشتیانی و رئیس عدلیه آقای سجادی و مدعی العموم کمال زاده است، این آقایان و سایرین آمدند، هیئت تجار و محترمین نیز دیدن و مهربانی کردند، تا ظهر مشغول پذیرایی ایشان بودم.
عصر ساعت چهار مجلس جشن افتتاح عمارت دبیرستان منعقد میشد، خیلی مجلس جشن مجلل و آبرومندی بود، در سالن بزرگ قریب هفتصد نفر از محترمین اهل محل و خانمهای آنان تجمع کرده بودند، از طهران هم آقای ضیاءالملک فرمند و احتشام الدوله حسنعلی خان قراگوزلو آمده بودند، مجلس جشن مطابق پرگرام خیلی منظمی شروع شد، رئیس معارف تاریخچه بنا را بیان کرد.
رئیس مدرسه و حکومت نطقهای تشکری کردند و این جانب نیز چند کلمه تشکر کردم، در خلال احوال ارکستری که از محصلین مدرسه درست شده بود به نواختن موسیقی و سرودن سرود مشغول بودند، بعد از آن زنگ را نواخته و مدرسه مفتوح شد و محصلین سر کلاسها رفتند و مردم گردش مفصلی در دبیرستان کرده، تمام اتاقها را معاینه کردند، بعد از آن در میدان ورزش حاضرشده جوانان محصلین دبیرستان عملیات ورزشی جالب توجهی انجام دادند سپس سرود ملی نواخته و متفرق شدند، ما نیز با دلی شاد و روحی شکرگذار به منزل مراجعت کردیم.
شب در سالن دبیرستان، مجلس تئاتری محصلین ترتیب داده بودند و نمایشی به ذوق و سلیقه کودکانه خود ترتیب داده، اجتماع و ازدحام غریبی بود، نمایش راجع به پیشاهنگی و اثرات مفید آن بود گرچه تعریفی نداشت ولی چون از خود محصلین بود موجب مسرت شد، ساعت یازده به منزل آمدیم. امروز جمعه دوازدهم تیرماه ۱۳۱۵، حال مزاجی اختلال حاصل کرده و عمل هضم بکلی مختل شده است به طوری که امروز ناگزیر در منزل مانده به مداوا پرداختم.
«دکتر فنک» طبیب میسیونر آمریکایی مقیم همدان آمده دستورالعمل و غیره داد، این شخص قریب سی و پنج سال است که در همدان است، پیرمردی خوبی است، از منزل بیرون نرفتم و چون قدری تب داشتم، در اتاق افتاده بودم.
برای گردش از منزل بیرون آمده به اتفاق آقایان همراهان به اوائل دره عباس آباد به باغ بسیار مصفایی رفتم که آقای ایرانی معین نموده بود، بسیار منظره فرح انگیزی داشت و فواره مرتفعی که آب را به ارتفاع ده متری پرش میداد، چند عکس برداشتیم وساعتی نشسته و سپس مراجعت به منزل کردم، در سر راه مجددا در موقع خلوت از عمارت دبیرستان تماشایی کردیم، بعضی نقائص به نظر رسید دستور رفع داده شد، شام در منزل صرف کرده استراحت کردیم.
آقای بدیع الزمان و سایر همراهان امروز شنبه سیزدهم تیرماه از مدارس همدان سرکشی و تماشایی کردند ولی من چون حال نداشتم و کسالت مزاج مانع از گردش در کوچههای همدان بود ناچار در منزل ماندم، «دکتر فنک آمده» دستور دوا داد.
ظهر در باغ آقای ضیاءالملک فرمند مهمان بودیم. آقایان حکمران و روسا ادارات دولتی و غیره نیز بودند، در زیر درختهای با سایه و مصفا نهار صرف شد بعد از آن به منزل مراجعت کردم.
عصر در عمارت دبیرستان پهلوی مجلس جشن توزیع تصدیقنامهها و جوائز منعقد بود، مجلس مجلل با شکوهی در سالن بزرگ دبیرستان، دخترها مقالات نثر و دو نفر جوان اشعاری تهیه کرده، میخواندند و در فواصل آن ارکستر می نواختند، بعد از تقسیم جوائز چند فقره مدال و نشان به کارکنان معارف تقدیم شد، سپس نطقی در موضوع وطن دوستی ایراد کردم، خیلی مجلس خوبی بود و جوانان دانش آموز ومعلمین همه دلخوش و شاد شدند.
بعد از ختم جلسه چون حالم بد بود صداع و دل درد داشتم برای تنفس بیرون آمده برای تنفس بیرون آمده در خارج شهر به مقبره باباطاهر رفتم، با آقای بدیع الزمان دقیقهای چند در آنجا بوده از کثافت اطراف و خرابی بنای مقبره خیلی متاسف شدیم، دستور دادم که از وجوه حق النظاره آنجا را تعمیر و ساختمان کنند. امشب لیله البدر بود و ماه از پشت کوه الوند طلوع کرده جلوه غریبی داشت بعد از آن مجددا به دبیرستان رفتم، امشب اطفال خردسال تئاتری تهیه کرده بودند، بیتماشا نبود، چون به سادگی خود صحبت میکردند خیلی موثر بود، چیز دیگری که تازگی داشت آن بود که انجمن نطق و خطابه محصلین دبیرستان، کتاب استاد خود آقای خلیلی را که یک رمان تاریخی وطنی راجع به سلطنت کامبوزیا است به اسم «بانوی نیل» به افتخار جشن افتتاح دبیرستان به طبع رسانیده و به این حقیراهدا کرده بودند، خیلی ممنون شدم کتاب خوبی است، بعد از ختم جلسه به منزل آمدم. شب حالم خیلی بد بود.
امروز یکشنبه چهردهم تیرماه ۱۳۱۵ شمسی صبح تا ظهر استراحت کرده به مداوا مشغول بودم، درد امعاء و اختلال عمل هضم خیلی موجب زحمت شده است و به کلی مرا از کار باز داشته. ظهر در فقیره که قریهای است در حومه همدان مهمان آقای رحمان درخشان برادر محمد در خشان عضو وزارت معارف هستم. باغ خوب و مصفائی دارند، خیلی خوش گذشت. بعد از ظهر به منزل مراجعت کردم.
امروز عصر ساعت پنچ کلیه اعضای معارف همدان را از معلمین و معلمات و کارکنان اداره و دبستانها و دبیرستانها به چای دعوت کرده بودیم، تا ساعت هشت جلسه دوستانه خوبی بود، خیلی تشویق شدند و هوا هم خیلی خوب و لطیف بود، موزیکی نیز مینواختند.
شب از ساعت نه آقایان روسای ادارات دولتی و بعضی از محترمین همدان به شبنشینی دعوت داشتند و تا ساعت دوازده همه جمع بودند و خیلی خوش گذشت، آقای خالقی نیز که ویولون خیلی خوب میزند، بودند.
صبح روز دو شنبه پانزدهم تیرماه به آرامگاه حکیم بزرگ و فیلسوف عظیم الشان شرق ابوعلی سینا رفتیم، بعد از آن به دارالحکومه رفتم، در آنجا مجلس تربیت بدنی منعقد بود و مذاکراتی در اطراف سالون زمستانی و تسطیح زمین و ترویج انواع « اسپر» در میان بود و تصمیماتی آغاز شد.
ظهر منزل آمدم، «دکتر فنک» آمده دستور رژیمی داد که برطبق آن رفتار کنم. چهار و نیم بعد از ظهر نمایشهای ورزشی و پیشاهنگی در میدان دبیرستان پهلوی داده میشد، به آنجا رفتم و تا ساعت هفت و نیم جوانان مدارس پسران و دختران به انواع هنرهای پهلوانی و کارهای پیش آهنگی و سرودن سرود و نواختن موسیقی و غیره مشغول بودند، اول شب آقای بدیع الزمان در سالن بزرگ ابوعلی کنفرانس بدیعی در شرح احوال حکیم ایراد کردند که دارای نکات بسیار مفید و جالب توجه بود و همه حضار و مخصوصا دانش آموزان استفاده کامل کردند.
امروز امروز سه شنبه شانزدهم تیرماه از همدان عازم کردستان هستم، صبح ساعت هشت از همدان حرکت کردیم، در قصبه بهار که چهار فرسخی شهرهمدان واقع است و محل بزرگی است، سابقا مدرسه ای بوده است که اعتمادالدوله قراگوزلو وزیر سابق معارف آن را منحل کرده بود، من در ثانی آن را برقرار کردم، امروز صبح میخواستم به آنجا بروم و آن مدرسه را ببینم، ولی چون راه خیلی بد بود و با اتومبیل عبور متعسر بود، ناچار صرف نظر کردیم.