جای خالی دریای دانش
*حیدر زندی
یک دهان خواهم بهپهنای فلک،
تا بگویم وصف آن رشک ملک!
پیش از آنکه با آثار استاد پرویز اذکایی آشنا شوم، خود ایشان را شناختم. ازینرو ارتباط عاطفی عمیقی بین ما شکل گرفت. ارتباطی که از نظر ایشان دوستی بود و از نظر من استاد و شاگردی. استاد در عین شوخطبعی بسیار جدی و نکتهسنج بود. سخنی بیهوده بر زبان نمیآورد و کاری نسنجیده ازو سر نمیزد. هر کاری میکرد یا هرسخنی برزبان میراند، دلیل و حکمتی در آن بود.
از ایراندوستی، همدانشناسی، پشتکار، جدیت در کار و ویژگیهای علمی ایشان بسیار سخن گفتهاند که هیچیک برگزاف نیست، اما من به چند ویژگی اخلاقی استاد، همراه خاطره، بسنده میکنم.
همیشه در حال پژوهش بود و از کوچکترین نکتهها چشمپوشی نمیکرد. شبی در محفلی دوستانه یکی از میهمانان لطیفهای گفت که دارای نکتهای گویشی بود. همه حاضران خندیدیم، اما ایشان خودکار و کاغذی از جیب درآورد و آن نکته را یادداشت کرد!
دریایی از دانش در وجودش موج میزد ولی فروتنیاش مثال زدنی بود. چند سال پیش، با پافشاری بسیار، پذیرفت که برنامهای در بزرگداشت ایشان برگزار کنیم. پیش از ورود به خانه اندیشمندان علوم انسانی، در آگهی برنامه که در خیابان نصب شده بود، مصرع «جهانیاست بنشسته در گوشهای» به چشم استاد خورد. نگاه به من کرد و با لهجه شیرین همدانی و آوای دلنشین گفت: «اخِوی ! منظورش منم؟!» گفتم: «بله استاد! شک دارید؟» با خندهای همراه تواضع پاسخ داد: «من کوره دهاتم نیستم؛ چه برسه به جهان!»
دشوار بود کسی کاری برای ایشان انجام دهد و در پی جبران آن نباشند؛ حتی در روزهای آخر زندگیشان.
دوهفته پیش از رفتنش چیز کم ارزشی به دستشان رساندم؛ فردای آن روز زنگ زدند و پرسید:«اخوی فلان کتاب را داری؟» گفتم نه استاد! گفت:«یادداشتی مینویسم برات کنار میگذارم؛ همدان آمدی بیا خانه.»
آمدم همدان ولی …
نام و یادشن گرامی، راهش پررهرو!