عشقی قرن بیستم

جرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد

0

*نصرالله پزشکی

*فعال حقوق کودکان

دوازدهم تیرماه سالگرد ترور میرزاده عشقی؛ روزنامه‌نگار و شاعر مبارزی است که در آستانه شروع یکی از سیاه‌ترین دوران تاریخ معاصر ایران درخشیدن گرفت و می‌رفت که چون خورشیدی تابان افشاکننده پلیدی‌های پیش‌رو باشد. دریغا که با ترور او به دست پلشتی آفرینان چون شهابی درخشان در تاریکی زمانه خاموش شد. از ابعاد گوناگون فعالیت‌های عشقی به مناسبت هفته خبرنگار مختصری به روزنامه‌نگاری وی خواهیم پرداخت. او تا سال ۱۳۰۰ مطالب و اشعار خود را در نشریاتی مانند شفق سرخ و سیاست می‌نوشت و در ابتدای  این سال امتیاز روزنامه قرن بیستم را گرفت. اگرچه روزنامه‌نگاری را در یکی از یادداشت‌های خود مایه خون دل، به ویژه برای خودش، می‌داند و از هزینه‌های سنگین، دشواری تهیه مطالب وزین و علمی، کمبود منابع خبر، فقر روزنامه‌خوانی در مردم، قشارهای نیروهای ارتجاعی به ویژه قوام السلطنه و وثوق الدوله گلایه دارد اما با فراز و فرود بسیار و با تمام توان و جنگندگی بی‌نظیری به کار ادامه داد.

در طی اردیبهشت و خرداد پنج شماره ۱۶ صفحه‌ای و پس از هجده ماه تعطیلی از دی ۱۳۰۱ تا قروردین ۱۳۰۲ شانزده شماره چهار صفحه‌ای بیرون آورد. او پیوسته افشاگر سیاست‌های استعماری و ارتجاع داخلی، مدافع سرسخت آزادی بیان و مطبوعات حتی برای مخالفین فکری خود و مشوق گسترش نشریات و افکار مترقی بود.

پس از مدتی تعطیلی مجدد تنها شماره سومین دوره روزنامه را در تاریخ هفتم تیرماه سال ۱۳۰۳ منتشر کرد که موجب توقیف روزنامه، جمع آوری نسخ آن و قتل او در دوازدهم تیرماه شد. شاید محتوای همین شماره آخر و چرایی ترور او نشانگر مهم‌ترین بعد زندگی کوتاه و پربارعشقی باشد که برای درک بهتر آن مروری گذرا بر اوضاع و احوال اجتماعی و سیاسی آن دوران ضروری است.

بعد از بستن قرارداد ننگین ۱۹۱۹ توسط وثوق الدوله و مقاومت مجلس و احمدشاه در مقابل پذیرش آن انگلستان از یک طرف یا پیروزی انقلاب روسیه و قدرت گرفتن جنبش‌های مردمی مانند حرکت جنگلی‌ها در شمال به شدت در منطقه احساس خطر می‌کرد و از سویی سیاست‌های قدیمی خود را به علت وجود مجلس و مطبوعات نسبتا آزاد و رشد آگاهی‌های عمومی پس از مشروطه غیرممکن می‌دید. از این رو سیاست نوینی که طلیعه استعمار نو در منطفه و شاید جهان بود، مبنی بر دخالت و کنترل از طریق دولت‌های وابسته مقتدر و سرکوبگر را در ایران پیش گرفت. از سویی خستگی و درماندگی مردم به علت آشوب‌ها و درگیری‌های قومی و محلی، تشدید چند دستگی‌های نمایندگان مجلس تا مرز درگیری مسلحانه، کمبود ارزاق عمومی و حذف ایران از کنفرانس پاریس که موجب پرداخت‌نشدن غرامت جنگی به ایران و وخامت بیشتروضعیت اقتصادی شد و از سوی دیگر وحشت زمین‌داران و تجار از تعمیق حرکت‌های عدالت‌طلبانه مردمی زمینه را برای پذیرش دخالت نظامیان و استقرار دولت به اصطلاح مقتدر مرکزی آماده کرده بود. با اطلاع و هماهنگی نمایندگان انگلستان در ایران و همکاری عناصر کاملا شناخته شده طرفدار انگلستان مانند سید ضیاالدین طباطبلیی و البته حمایت نمایندگان طبقات فرادست رضاخان میرپنج این ماموریت را به عهده گرفت و به سرعت مراتب ترقی را پیمود.

او پس از رسیدن به رئیس الوزرایی، و به ویژه پس از آن‌که بر خلاف قانون اساسی اختیار فرماندهی کل قوا را به دست آورد، همراه حامیان داخلی و خارجی خود در پی برداشتن آخرین قدم برای قبضه کامل قدرت و شکست کامل مشروطیت طرح فریبنده تاسیس جمهوری را با هیاهوی بسیار مطرح کرد. بسیاری ازروشنفکران از جمله برخی از نویسندگان و روزنامه‌نگارانی که در صفوف مشروطیت بودند برخی ازخستگی و به ناچار، برخی با اعتقاد واقعی به جمهوری، برخی از روی فرصت‌طلبی و درپی منافع خود و در نهایت عده‌ای با تهدید و تطمیع حامی رضاخان که دیگر سردار سپه شده بود، و جمهوری ظاهری او شدند. در واقع اگر نبود هشیاری و افشاگری معدودی از روشنفکران و در راس آن‌ها میرزاده عشقی می‌رفت که دوره بیست ساله شکوفایی جنبش روشنفکری و مطبوعات عصرمشروطیت، از شروع نهضت و مجلس اول و استبداد صغیرتا جنگ جهانی اول و کودتای ۹۹ ، با پشتیبانی از بانیان فروریزی دو رکن اصلی آن، مجلس و مطبوعات، پایانی سراپا ننگ‌آور داشته باشد. در حالی که با تلاش مخالفان و حمایت مردم دورنمای مطلوبی برای استقرار جمهوری وجود نداشت، شماره آخر قرن بیستم با شکل و محتوایی سراپا علیه جمهوری منتشر شد. مهم‌ترین آن‌ها کاریکاتوری است نسبتا بزرگ در صفحه اول که حدود یک سوم صفحه را گرفته بود. انسانی با هیبت شبیه افسران انگلیسی سوار بر خری است و از خمره‌ای دنباله چیزی نامشخص را از دور گردن خر به دهان می‌برد که روی آن نام شهرهای ایران نوشته شده است. در کنار این کاریکاتور نوشته شده است «جناب جمبول* بر خر جمهوری سوار شده، شیره ملت را کشیده و می‌خواهد به سر ما شیره بمالد». درصفحه دوم در مثنوی مفصلی به نام «جمهوری‌سوار» این کاریکاتور را شرح می‌دهد که در نهایت نتیجه می‌گیرد که داستان جمهوری ادامه قرارداد ۱۹۱۹ وثوق الدوله و کودتای سید ضیاست که دولت انگلستان با ترفندی جدید به میدان آورده است. ظاهرا مرد سوار نشانه انگلستان و خر رضاخان است.

رضاخان گرچه امید چندانی به موفقیت طرح جمهوری نداشت اما از مطالب این شماره دانست که عشقی زبان گویای مقاومت است که جز با خون خاموش نمی‌شود و گویا با خشمی دیوانه‌وار دستور قتل عشقی را به ریاست نظمیه داد. او و حامیانش به خوبی می‌دانستند که بدون خاموشی عشقی‌ها برنامه‌های درازمدت آن‌ها برای استقرار سیستم جدید به راحتی ممکن نخواهد شد. به قول محمد قائد تیری که به قلب عشقی شلیک شد چون گلوله منوری راه را برای دو دهه آینده مشخص کرد: روزنامه‌نویس لازم نیست نظری داشته باشد. دوات، یعنی شخص شاه، اگر صلاح بداند نظر می‌دهد و روزنامه آن را چاپ می‌کند.

عشقی نماند تا بر علیه تاسیس پادشاهی پهلوی بشورد، تا فریاد برآورد که تمام طرح‌های رضاخان برای به اصطلاح مدرن‌سازی ایران از ارتش منظم تا ساخت راه‌آهن از خواسته‌های اولیه جنبش مشروطه و مجالس اول و دوم بودند که به بهای نابودی آزادی‌ها و حقوق مدنی به شکل ناقص و در جهت مناقع استعماری اجرا شدند، تا افشا کند که مجریان اصلی این طرح‌ها هم مانند علی اکبر داور و تیمورتاش در گوشه‌ زندان‌های رضاخانی جان سپردند و تا صدایی باشد برای کسانی که هزاران هکتار از زمین‌های آن‌ها توسط رضا خان و خاندان سلطنتی تصاحب شد.

دشمنی رضاخان با روزنامه‌نگاران تا پایان دوران سیاهش ادامه داشت و قربانیان بسیاری گرفت. عشقی به عنوان سر سلسله این نخستین شهدای آزادی بیان و قلم در تاریخ روزنامه‌نگاری آزاد و مستقل این سرزمین جاودانه شد.

*جان بول (John Bull) نماد بریتانیا در عصر امپراتوری: تصویر مردی میانسال، فربه و ظاهرا زرنگ و کاسب‌کار و خنده‌رو با لباس رسمی اعیان انگلیسی، زمانی در ایران به «جمبول» به فتح یا ضم جیم شهرت داشت.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.