حکیم صفاالحقّ ؛ سخنپرداز بلندپرواز
تجدیدِ حیاتِ سبکِ هندی در عرصه شعرِ کشور، مدیون و مرهونِ همّتِ وآلا و هوشِ سرشار و طبعِ توانایِ صفاالحقّ و ارمغانی است که او با خود از هندوستان به کشور آورد؛ که پس از اقبالِ مجدّدِ این سبکِ سخن، توسّطِ استادانی همچون جنابِ امیریِ فیروزکوهی و سایرِ سُرایندگان، مورد استقبالِ عمومی شاعران قرار گرفت و اثرِ وضعی و مطبوعِ خود را در شیوه بیانیِ معمولِ اهلِ قلم، در عرصه ادبیات و شعر، بهجا گذاشت.
*محمد رجبی
*فعال فرهنگی
*بخشی از کتاب «پیام الوند همدانیهای مقیم مرکز»
زندهیاد سید حسن مدنی، فرزند حاج سید محمود (صدیقالاشراف) در کردستان پا به عرصه هستی نهاد و در پنج سالگی به همراه خانواده به همدان کوچید و در نهایت، مرغِ جانِ هنرآموختهاش پس از هشتاد و اندی سال، زندگیِ پُرماجرا، از خاکِ بهشتآسایِ همدان، به غرفههایِ جنان پَر کشید.
آموختنِ طبیعیّات و الهیّات، در عنفوانِ نوجوانی، طبعِ علمجو و جانِ هنرپویِش را کفایت نداشت، بنابراین در جوانی، که مقارن با اواخرِ سلطنتِ مظفّرالدّین شاهِ قاجار بود، به ذوقِ سیرِ آفاق و به شوقِ ادراکِ انفُس، خطراتِ سفر را بر اَمن و راحتِ حَضَر ترجیح داد و به جهانگردی پرداخت؛ مسافرت را از عراق و مصر آغاز کرد امّا در سفر به هند و مدّتِ اقامت در آن دیار بود که گمشده مطلوبِ خویش را یافت و با کار در بیمارستانِ زرتشتیانِ بمبئی طبابت را آموخت، در مراوده با اهلِ هنرِ آن دیار نیز، با رموزِ جادوکلامی، آشنا شد و فنون و دقایقِ شاعری به سبکِ هندی را آموخت و با توشهای گرانبها از آموختههای علم پزشکی و اندوخته هنرِ شاعری، در اوایلِ دورانِ مشروطه، به موطنِ خویش بازگشت.
صفاالحقّ علاوه بر پزشکی، در هنرِ موسیقی، فنِّ سوزندوزی، آدابِ خوشنویسی و تدوینِ نظمِ پریشان «نثرِ مُسجّع»، دستی داشته، امّا هنرِ غالبِ او، شاعری، و قالبِ اختیاریِ او درین هن، غزل بوده است.
غزلیاتِ صفاالحقّ، مایه از مفاهیم و اصطلاحاتِ عرفانی دارد، ملاحظه نمونۀ اشعارش، بیش از آنکه یادآورِ طرزِ کلامِ صائبِ تبریزی باشد تداعیگرِ شیوه بیدلِ دهلوی است.
اگر فرض کنیم که شعر، پدیدهای هنری و متشکّل از دو عنصرِ عقل و عاطفه است ناچار باید بپذیریم که سهمِ عقل، در آفرینشِ سرودههای سبکِ هندی، بیش از سهمِ عاطفه است، چراکه شاعرِ سبکِ هندی استنادِ موضوعاتِ موردِ ادّعایِ خود را به مفاهیم بدیهی که از قبل در ذهنِ مخاطب سابقه مقبولیّت دارد، مُحَوّل میکند، یعنی خمیرمایه شعرِ هندی، دانستههای قبلیِ عمومِ مردم است و شاعر، با اشاره به وجهِ شباهت میانِ دانستههایِ عامّه، با آنچه که شاعر میخواهد ادّعا کند سخنِ خویش را مستند و مستدلّ میکند و این عمل، لابُد، مستلزمِ حضورِ عقل و ادراکِ ارادیِ شاعر، به هنگامِ آفرینشِ اثرِ هنری است.
امّا، فرق میانِ شاعرِ عارفی که هندیسُرایی، چاشنیِ هنریِ سخنِ اوست با شاعری، که این سبکِ شاعری را وسیلهی جلب و جذبِ مخاطبِ خویش قرار داده بسیار است و درین باره، ذیلاً اشاره مختصری خواهد شد. به این بیت از کلیم کاشانی (به قولی، همدانی) دقّت بفرمائید :
کامِ دل گر آرزو داری، بهدنبالش مرو تا تو از پِی میرَوی، آن صید هم رَم میکند
رمیدنِ صید، در اثرِ دنبالهرَویِ صیّاد، امری بدیهی است بنابراین، همین موضوع، که از قبل، در ذهنِ عموم، دانسته و مفهوم است دلیلِ مُتقَنّی است تا شاعر، ادّعا کند که:
کامِ دل، همچون صید است، هرقدر به دنبالش برَوید آن هم رم میکند و از شما دورتر میشود، پس اگر طالبِ کامیابی هستید از پیگیریِ آن (کامِ دل) صرفِ نظر کنید.
ملاحظه فرمودید که شاعر، برای استدلال، از امرِ محسوس کمک گرفته و در استنتاج، امرِ معقولی را ادّعا کرده و تا اینجایِ کار، همه مقدّمات و نتیجه آنها، منطقی و معقول است.
امّا همین ویژگیِ جذّابِ شعرِ سبکِ هندی، میتواند نقطه ضعفِ آن شده و شعر را معیوب کند؛
حال این بیت از همان شاعر را ملاحظه کنید:
کامِ دل رم کند امّا، به طلب، رام شود راه، اگر گُم شود از بادیه بیرون، نرود
همان شاعر، اینبار میگوید:
به این دلیلِ موجّه که، راه، هر قدر هم که گمشده و ناپیدا به نظر برسد، بیرون از بیابان نخواهد بود، بنابراین با افزایشِ جستوجو و پیگیری بالاخره راه را خواهی یافت پس تو هم اگر طالبِ کامیابی هستی، جستوجو را بیشتر کن.
ملاحظه فرمودید که: دو ادّعایِ صد درصد متناقض با استناد به دو دلیلِ کاملاً منطقی و بدیهی از یک شاعرِ هندی سرا، صادر شده است؛ نتیجهی عرایضم اینکه :
اگر این ویژگیِ سبکِ هندی، به عنوانِ ابزاری برای تسهیل در بیانِ موضوعی منطقی یا عاطفی یا مانند این در اختیارِ شاعر قرار گیرد، میتواند به عنوانِ حُسنِ سروده و مستدلّ بودنِ آن، در نظر گرفته شود، امّا اگر شاعر بهجایِ «مضمونیابی» در دامِ «مضمونبافی» اسیر باشد، آنگاه ممکن است که سبکِ هندی در شعر، به عنوانِ دست مایهای برایِ سرگرمی و اعجابآفرینی و تحسینطلبی و وقتگذرانی، موردِ سوءِ استفاده قرار گیرد و به عیبِ آن بدل شود.
سبک هندی در غزلِ صفاالحقّ، وسیلهای برایِ تفهیمِ چاشنیدارِ موضوعی است که در ذهنِ او دارای چارچوب و تشخّصِ معنادار و مُتعَیّنی است.
کلامِ صفاالحقّ مُزیّن و آراسته به زیورهایِ بدیعی، اعمّ از لفظی و معنوی هست و در عینِ حال، از ذبحِ معنی برای ترجیحِ صورت و زیباییهایِ لفظی پیراسته است.
به این بیت از ایشان توجّه بفرمائید:
در طریقِ عشق، خضری بهتر از تسلیم نیست هرکه سر ننهاد در راهِ طلب، پا میخورد
از زیباییِ سُکرآورِ مراعاتِ نظیر در واژههای «پا و سر» بگذریم، از این موضوع هم بگذریم که مراد و منظورِ صفا، از آن دو واژه، معنای معمولِ آنها نبوده و حضورشان در این بیت عاریتی است، مفهومِ گفتهشده را ملاحظه کنید.
چاره نهایی در طریقِ عشقبازی «تسلیم است و سرسپردگی»، آنها که خودِ خویشتن را، در راهِ عشق فراموش نکردهاند نه تنها از طیِّ طریقِ عشق، عاجزاند بلکه، پا میخورند، یعنی مستهلک شده و از زُمرۀ عاشقان بیرون میشوند.
این معنا یآدآورِ بیتِ حضرتِ حافظ است که فرمود :
فکرِ خود و رایِ خود، در عالمِ رندی نیست کفر است درین مذهب، خودبینی و خودرایی
اکنون، این بیتِ صفا را بنگرید:
مُمتَلی از آرزویی، ورنه در پستانِ فیض تا تویی گرمِ مکیدن، شیر، از هم نَگسَلد
ناکامیِ عاشق از کامجوییها در راهِ عشق را، معلولِ تنوّعطلبی و گوناگونیِ خواستههایِ سالک میداند و میگوید به بازیچههایِ متنوّعِ دنیا فریفته و سرگرم شدهای و از منبعِ فیضِ اصلی، غافل ماندهای، اگر همچون طفلِ شیرخوار، که از زیرکی بیبهره و با تنوّعطلبی هم بیگانه است، به تنها محلِّ ارتزاق و انتفاعِ خود قناعت کرده و صرفاً به مطالبۀ رزقِ مقسومِ خود، خوشنود باشی، دائماً از کرامتِ مستمر و جاریِ منبعِ فیض، بهرهمند و کامیاب خواهی بود.
پرداختن به زیباییها و والآییهایِ شعرِ صفاالحقّ، مجال و میدانِ دیگری میطلبد و همین مختصر برای بیانِ بخشی از ظرایفِ هنری و فکریِ او بسنده است.
با عنایت به دوره زمانیِ زندگیِ صفاالحقّ، بدونِ تردید، ایشان مُجدّدِ سبکِ هندی، در ایران است.
به سخنِ دیگر، تجدیدِ حیاتِ سبکِ هندی در عرصه شعرِ کشور، مدیون و مرهونِ همّتِ وآلا و هوشِ سرشار و طبعِ توانایِ صفاالحقّ و ارمغانی است که او با خود از هندوستان به کشور آورد؛ که پس از اقبالِ مجدّدِ این سبکِ سخن، توسّطِ استادانی همچون جنابِ امیریِ فیروزکوهی و سایرِ سُرایندگان، مورد استقبالِ عمومی شاعران قرار گرفت و اثرِ وضعی و مطبوعِ خود را در شیوه بیانیِ معمولِ اهلِ قلم، در عرصه ادبیات و شعر، بهجا گذاشت.
از میانِ دوستان، دوستداران و شاگردانِ زندهیاد صفاالحقّ «شادروان مهدی دیجوریان» مُتخلّص به «دیجورِ همدانی» زُبدهترین پرورده و پیروِ ایشان در فنِّ غزل و سخنسرایی بود که خوشبختانه، مجموعهای از اشعارِ آن گرامییاد، با عنوانِ «شرحِ شبِ دیجور» چاپ و به زیورِ طبع آراسته شده است.
صفاالحقّ عارفی هنرمند و گوشهگیر بوده و با اندکی مُداقّه، در غزلهایِ فاخری که از او به یادگار باقی است میتوان دانست که روحِ مشتاق و اشتیاقِ روحیِ ایشان، در پروازدادنِ خیال، برایِ شکارِ مضامینِ بکر و ظریف، در آسمانِ هنرِ ادبی، هیچگاه از تکاپو وانمانده و مفاهیمِ غالباً عرفانیِ موردِ نظرِ خود را، به کمکِ مثالهایِ عینی، از موضوعاتِ محسوس و اِقامه دلیل، از روابطِ علّت و معلولیِ طبیعی، بیان کرده و این شیوه استدلال ، کلامِ ایشان را، واجدِ حُسنِ «قبولِ خاطر و لطفِ سخن» داشته و این دو ویژگی همراه با روشِ بیانیِ محسوس، احتمالِ مقاومت در قبولِ استدلالاتِ ایشان را، منتفی میکند.
صفاالحقّ همدانی به لحاظِ قدرتِ تخیّل و خَلقِ مضامینِ بکر و روانیِ طبع در بیانِ مفاهیمِ عرفانی، بدونِ شکّ در زُمرۀ، سخنورانِ برترِ کشور و سلسلهجنبانِ هنرِ شعر در سبکِ هندی پس از دوره بازگشتِ ادبی است و قطعاً واجدِ آن مقدار ارج و ارزِ ادبی و هنری هست که دربارۀ شخصیّت، منش، مشربِ فکری و آثارِ هنری ایشان، بیش از آنچه که تاکنون قلم زده شده تحقیق و بررسی صورت پذیرد و بیش از پیش به دوستدارانِ هنرِ شعر معرّفی شود.
در خاتمه، دو غزل و سه بیت از غزی دیگر از سرودههای آن عارفِ سوخته خودساخته، ضمیمه پُرچانگیهای خود میآورم تا حُسنِ ختامی باشد بر عرایضِ پریشان و ملالآورم.
[۱] _ کتاب زندگی نامه و غزلیات صفاالحق همدانی (سید حسن مدنی ) تحت عنوان خواب در خم قلاب، تصحیح . تحلیل سید علی موسوی، پژوهشگر زندگی نامه امیر شهاب رضویان، انتشارات نصیرا در تابستان ۱۳۹۲ منتشر گردیده است.