*نازنین ناصری
*خبرنگار
در دهههای گذشته از هر دانشآموزی میپرسیدیم که در آینده میخواهی چکاره شوی، بیدرنگ پاسخ میداد: پزشک، مهندس، معلم و خلبان و تحصیل را به هر هدف دیگری ترجیح میداد. اما در این سالها و روزها همین سوال را از دانشآموزان بپرسی جوابی ندارند و فقط میگویند که میخواهند پول زیادی داشته باشند. در سالهای اخیر با وضع اقتصادی موجود کمتر کسی رمق تحصیل و درس خواندن داشته و بسیاری از دانشآموزان دیگر شور و شوقی برای تحصیل ندارند و در مقطع دبیرستان و حتی پائینتر به تحصیل خود پایان میدهند که این ترک تحصیل میان دانشآموزان پسر پررنگتر میباشد. شاید افراد تحصیل کرده بیکار مایه درس عبرت آنها شدهاند که با وجود تحصیلات بالا هنوز اندر خم یک شغل ماندهاند. چه برسد که بخواهند تشکیل خانواده دهند. اینجاست که دانشآموزان امروزی در زمان حال، آینده خود را میبینند که مبادا به سرنوشت مشابه وضعیت الان دچار شوند. بنابراین جرقه و فکر اقتصادی به ذهن آنها خطور میکند که دنبال کسبوکار باشند و به دنبال کسب آنی درآمد و پول باشند. با بسیاری از این افراد که صحبت میکنیم همواره داشتن سرمایه را به کسب تحصیل ترجیح میدهند. اکثر این دانشآموزان داشتن وسیله نقلیه را بر هر چیز دیگری ارجح میدانند. این را حسین میگوید او اکنون ۲۲ سال سن دارد و از بچگی کار را به درس ترجیح میداده و با وجود اینکه خانواده او همواره تأکید میکردند که ما راضی نیستیم سر کار بروی و باید به تحصیلت ادامه دهی اما گوشش به این حرفها بدهکار نبوده و با اصرار خانواده بلاخره فوق دیپلم برق را میگیرد و تحصیل را به پایان میدهد او اکنون با وانت نیسان میوه فروشی میکند.
یوسف میگوید به صورت فصلی کار میکند و از کار خود راضی است؛ چراکه جای جای ایران را با نیسان خود گشته است. در فصل انگور به تاکستان و شیراز، در فصل پاییز و انار به ساوه، به وقت پرتقال و نارنگی به شمال کشور و به وقت هندوانه و یلدا به هرمزگان سفر میکند.
او به ماشین خود علاقه زیادی دارد و نام آن را طوفان گذاشته و با انواع و اقسام لامپهای کوچک رنگی آن را به عروس جادهها تبدیل کرده است. به گفته اطرافیانش دست فرمون خوبی دارد به خاطر دست فرمون خوب علاقه داشته که در اداره آتشنشانی کار کند اما مادرش دوست داشته پلیس شود، آنطور که میگوید خودش به آتشنشانی علاقه زیادی داشته اما نه به آنچه که مادرش میخواسته دست یافته و نه به آنچه که خودش علاقه داشته است. بنابراین تصمیم گرفته تا کسب درآمد کند و این شده که وارد بازار میوهفروشی شده است. او میگوید درست است که درآمد خوبی دارد، اما اینکه مدام در جاده ها باشی کار خطرناکی است و زمان خواب و بیداری مشخصی نداری و هر لحظه باید نگران فروش بار میوه باشی تا مبادا سرما یا گرما آن را از بین ببرد.
به حسین میگویم هنوز چیزی را از دست ندادی بهتر است اگر خانواده حمایتت میکنند به تحصیلت ادامه دهی؛ اما او لبخندی میزند باز پول را به درس ترجیح میدهد. او میگوید: وضع اقتصادی جامعه ثبات ندارد و با درآمدی که الان داریم نمیتوانیم یک خانه ۵۰ متری بخریم، چطور ممکن است من چند سال درس بخوانم و اگر احتمالا شغل مرتبط با رشته خودم را پیدا کنم و سرکار بروم بتوانم آنچه که الان دارم را بهدست بیاورم در صورتی که در آینده قیمت مسکن، خودرو و … چند برابر میشود. او میگوید بسیاری از هم کلاسیهایهایم نیز ترک تحصیل کردهاند و هر کدام مشغول کاری شدهاند. از نظر او و دوستانش درس خواندن فایدهای ندارد و کار عاقلانه این است که با وارد شدن به بازار کار به فکر آینده باشند. تنها حسین و دوستانش نیستند که پول را به درس ترجیح میدهند. گویا فکر ترک تحصیل به میان دانشآموزان مدارس ابتدایی نیز رسوخ کرده است. سر کلاس یکی از واحدهای درسی موضوع مورد بحث اقتصاد و سرمایه بود که استادم مطرح کرد فرزندش کلاس پنجم است و به او گفته است که دیگر نمیخواهد درس بخواند و تا همینجا کافی است.
استادم در ادامه گفت که پسرش گفته میخواهد وارد بازار کار شود تا پول زیادی را بهدست بیاورد و اینکه میخواهد بلاگر شود و برایش باید یک دوربین عکاسی و سایر امکانات را فراهم کند.
اینکه یک دانشآموز میخواهد ترک تحصیل کند و به دنبال کسب درآمد باشد چراهای زیادی را با خود دارد. صحبت از وضع اقتصادی، مقایسه وضعیت حال حاضر و آینده، صحبت از بیفایدهبودن تحصیل با دانشآموزان، وجود افرادت حصیل کرده بیکار در اطراف آنها،نهاآا ورود به دنیای اپلیکیشنها و صفحات مجازی هر کدام به طریقی علاقه به تحصیل را در بین دانشآموزان از بین میبرد. چه باید کرد؟