درگاهِ یکیشدن
*مریم رازانی
*نویسنده
کمتر از ده روز دیگر، سال جاری به سال ماضی تبدیل خواهد شد. امید که امراض و سیاهیها را با خود ببرد و هر نفسی که بعد از آن برمیآید، «مُمِدِّ حیات» باشد و «مُفَرّحِ ذات». نزولات جوی در سالهای اخیر چهره مهربانی نشان ندادند. بادا با آمدنِ بهار از درِ دوستی درآیند و کامِ ناکامِ زمین را شیرین کنند. این روزها اما حال و هوای خودش را دارد. شاید اگر بزرگ اخوان ثالث زنده بود، این بار میسرود: صحبت «از (نا)آبیاریها و (نا) پیوندها کافی است». «خب! توچه میگویی؟[۱]». میگوئیم یکیشدن ملتها و نجات از جنایات انسانی را تمرین خواهیم کرد. درگاهی لازم بود تا مردم دنیا را به هم نزدیک کند. امروز این درگاه فراهم است. میشود به زبان ملی و مادری با پشت دریاها گفتوگو کرد و با همان زبان پاسخ شنید. به زودی و شاید در یکی دو قرن آتی، مردم دنیا متحد و همزبان خواهند شد و سلطهها را به دیار باقی خواهند راند. جنگ قدرتها برای پیشگیری از وقوع همین امر است. میدانند شمارش معکوس آغاز شده. میخواهند ملتها را درگیر جنگ کنند و از میان بردارند.
نوروز از جلوههای بارز یکیشدن است. میلیونها نفر در سراسر دنیا دارند برای استقبال از آن آماده میشوند. برای جشن مشترک و اجرای سنن مشترک که هر کدامش پیامی روشن در خود دارد. پیامهایی به زبان بدن که امروزه میتوان به جای هر جزءشان کلمه گذاشت. از جمله آنها؛ شکستن کوزههای سفالین در چهارشنبهسوری و جایگزینکردن کوزه نو به معنی دورکردن بدی از دل و دهان و بودادن دانههای نباتی روی آتش و متبرککردن با نمک، که بهترینکشنده میکروبها و ضامن سلامتی است. مگر نمکگیرشدن و خیانت نکردن به نان و نمک از همین آئین سرچشمه نگرفته؟ یا پیام فالگوشی در جشن سوری مگر جز این است که رأی و اندیشه فردی، فقط در تبادل با نظرات دیگر مقبولیت عام مییابد؟
یکی از زیباترین رسوم که هنوز اعتبارش را در همدان و لرستان و برخی استانهای دیگر از دست نداده، شال اندازی در شبِ سوری است. جوانان چندین شال ابریشمین را به هم گره میزنند، آنگاه یک سرآن را از روی پشتبامها وارد منزل همسایگان کرده، گاهی با سرفه و گاه با خواندن اشعاری که به همین مناسبت سروده شده و در فرهنگ عامه وجود دارد، صاحبخانه را متوجه میکنند. صاحبخانه به محض دیدن شال، چیزی را به گوشه آن میبندد و گره میزند، سپس با یک تکان ملایم خبر میدهد که هدیه آماده است. هدایایی که به گوشه شال بسته میشود، هر یک معنا و پیام ویژهای دارند. نان نشانه نعمت، شیرینی نشانه شادمانی، انار کثرت اولاد درآتیه، گردو طول عمر، بادام و فندق استقامت در برابر سختیها، کشمش نشانه پرآبی و پربارانیِ سال نو و سکه – اگر نقره باشد- نشانه سپیدبختی است.
زیباترین پیامی که در ورای همه اینها میدرخشد، آرزوهای خوب برای فردی ناشناس است. کسی نمیداند و نمیپرسد صاحب شال کیست. به این ترتیب دعا همه انسانها را شامل میشود. آئین میرنوروزی که عمدتا در شرق و شمال کشور اجرا میشود، ترجمان عدالتخواهی دیرین ایرانیان است. میرنوروز اگرچه با طنز و لودگی، حکم به عزل پادشاه و تغییر وزیران میدهد، محکومین را میبخشد، باج و خراج را کاهش میدهد یا به عکس، بر آن میافزاید و در پایان حکومت پنج روزه، برای فرار از تلافی، مخفی میشود. به این ترتیب به حاکم اصلی یا فرماندار میفهماند که انصاف بیپاداش و ستم بیجواب نخواهد ماند. نگاه عدالتمحورانه در آئین میرنوروزی به اندازهای بوده که حتی محکومین به اعدام و حبس ابد اجازه مییافتهاند در قالب میر نوروزی از مردم طلب عفو کنند. در آن پنج روز، اگر مردم را قانع میکردند که از کرده خود پشیمانند، حاکم شرع نیز در مجازات آنها تخفیف قائل میشد. کوسهگردی یا کوسهگلین نمایش فکاهی دیگری است که در آن کوسه با صورتکهای خندهدار و زبانی طنزآمیز از واقعیتهای تلخ جامعه پرده برمیدارد و از آرزوهای تحققنیافته مردم سخن میگوید. در مجموع، هیچ یک از آئینهایی که از روزگار باستان تا امروز پایدار مانده، خالی از اعتبار و محدود به شرایط و زمان نیست. با توجه به اینکه جشن نوروز در منطقه وسیعی از جهان برگزار میشود و سازمان ملل متحد نیز آن را به رسمیت شناخته، جا دارد کوشش بیشتری در خصوص معنایابی مراسم آن انجام شود تا علاوه بر جلوههای نمایشی در ادبیات نمایشی و شعر و داستان هم جلوهگر شوند. خوشبختانه گردشگری فرهنگی که در چند سال اخیر روند رو به رشدی داشته، گردشگران فرهنگی را با آداب و رسوم و هنر ملل و اقوام مختلف و میراث ملموس، آشنا خواهد کرد. میشود این شیوه را در زمینه تصویری، نوشتاری و معرفی میراث ناملموس هم به کار گرفت. در دو سال گذشته مشاغل بسیاری از مردم جهان به خانه انتقال یافته و موفقیتآمیز بوده است. شاید هرگز زندگی به روال قبل برنگردد. بهتر است با توجه به گسترش فعالیتهای مجازی، روی این بُعد از گردشگری فرهنگی هم سرمایهگذاری شود. «نصرالله کسراییان»[۲] در مقالهای با عنوان «بلوچستان» مینویسد: «بعد از آن بیماری لعنتی هیچ نمیخواهم، بدانم در پایتخت چه میگذرد؛ نمی خواهم بدانم عاقبتِ بهانهای که برای برکنار کردن شهردار جدید پیدا کردند به کجا انجامید، نمیخواهم بدانم قیمت دلار چند شده، نمیخواهم بدانم باز ترامپ چه توئیت کرده… اصلا نمیخواهم بدانم در دنیا چه خبراست… میخواهم نظارهگر سخاوت باشم… میخواهم «آدم» ببینم». باور کنیم یا نه، به نتیجه درستی رسیده است. روی میراث ناملوسمان بیشتر کار کنیم. «آدم» ببینیم و بشناسانیم.
[۱] پیوند ها و باغ ها – مهدی اخوان ثالث(م. امید)
[۲] پدرعکاسی قومشناسی و مردمنگاری ایران