رازی؛ حکیم گیتیگرای ایرانی
گفتوگو با دکتر «پرویز اذکائی» به بهانه انتشار کتاب محمد زکریای رازی
دکتر اذکائی در کتاب محمد زکریای رازی به صورت موجز و مختصر به زندگی، آثار و اندیشه این حکیم میپردازد. در واقع کتاب محمد زکریای رازی، خلاصه کتاب حکیم رازی است. این کتاب در چهار فصل: زیستنامه علمی، ۳۰ بند فلسفی و ده بند مدنی، جبر و اختیار در نظر رازی، مدینه رازی یا خرد شهر تنظیم شده است.
*حسین زندی
*خبرنگار
کتاب «محمد زکریای رازی» از آخرین آثار دکتر پرویز اذکائی (سپیتمان) است که سال گذشته از سوی دفتر پژوهشهای فرهنگی روانه بازار شده است. این کتاب یکصد و چهل و نهمین شماره از مجموعه «از ایران چه میدانیم» است.
پیش از این، کتاب «حکیم رازی»، اثر گرانسنگ دکتر «پرویز اذکائی» از سوی انتشارات «طرح نو» منتشر شده بود. کتابی که به شناخت کامل حکیم خردگرای ایرانی میپردازد. در این کتاب منابع دست اول و ناشناخته مورد بررسی قرار گرفته، به دلیل جامع و مفصل بودن کتاب، بیشتر در بین اهل فن و پژوهشگران زبانزد شده و به خوبی مورد استقبال قرار گرفته است. تسلط دکتر اذکائی به متون دست اول و کهن، متنی را پدید آورده که به شایستگی رازی را همانگونه که بوده، برای مخاطبان خود بازنمایی میکند، اما کتاب جدید دکتر اذکائی اثری است برای دانشجویان و علاقهمندان و کتابخوانان ایرانی.
این بار دکتر اذکائی در کتاب محمد زکریای رازی به صورت موجز و مختصر به زندگی، آثار و اندیشه این حکیم میپردازد. در واقع کتاب محمد زکریای رازی، خلاصه کتاب حکیم رازی است. این کتاب در چهار فصل: زیستنامه علمی، ۳۰ بند فلسفی و ده بند مدنی، جبر و اختیار در نظر رازی و مدینه رازی یا خرد شهر تنظیم شده است.
در فصل نخست این اثر افزون بر زندگی و آثار رازی، شناسایی علمی، روششناسی، معرفتشناسی، حکمت مغانی، طب و طبیعت، علوم طبیعی، ذرهگرایی، دانش شیمی، نگره حرکت، گیتیشناسی و پیدایش جهان آمده است. در فصل دوم نیز شناختشناسی یا سی بند فلسفی، ساختار گیتی و ده بند مدنی مورد بررسی قرار گرفته است.
دکتر اذکائی در معرفی رازی آورده است: «اسم اشهر حکیم محمد بن زکریای رازی را، ناصر خسرو قبادیانی (سده ۵ قمری) گاه «پسر زکریا» یاد کرده؛ اما پیشینیان بیشتر «محمد زکریا» نوشتهاند.
در عصر حاضر (در ایران) غالباً «زکریای رازی» گفتهاند، که اختصارا به حذف اسمش (محمد) و اطلاق نام پدرش (زکریا) بر او، چونان اسم اشهر نامبردار میشود؛ و این طرز تسمیه- که از دیرباز شواهد چندی دارد- در نزد مورخان و نویسندگان، به دلیل تمایز با «فخر رازی» (فخرالدین رازی) بوده باشد، اما در زبانهای اروپایی طی سدههای میانه اسم معروف وی-به طور مطلق- «رازس» تداول داشته است».
دکتر پرویز اذکائی «سپیتمان» سال ۱۳۱۸ در همدان زاده شد. او در همدان، تهران و سپس دانشگاه منچستر انگلستان تحصیل کرد. مطالعات او به طور عمده در حوزه تاریخ و فلسفه است. اذکائی بیش از ۴۵۰ عنوان اثر شامل ۵۰ کتاب، ۷۰ رساله علمی و تعداد زیادی گفتارهای بلند و کوتاه در دایرهالمعارفها و نشریات معتبر دارد.
دفتر پژوهشهای فرهنگی با همیاری و همکاری پژوهشگران دغدغهمند، مجموعه کتابهایی را تهیه و منتشر کرده که به سبب دارابودن سطح کیفی و پژوهشی، توانسته به عنوان منبعهایی سودمند و قابل اعتماد برای استفاده پژوهشگران جوان قرار بگیرد. تاکنون یکصد و چهل و نه عنوان کتاب در زمینههای آشنایی با بزرگان دانش، فرهنگ و ادب ایران زمین و دستاوردهای فرهنگ و تمدن ایرانی، تاریخ، جغرافیا و فرهنگ عامه چاپ شده است.
انتشار کتاب محمد زکریای رازی بهانهای شد تا به سراغ دکتر اذکائی برویم و از فلسفه رازی بپرسیم.
- امروز میخواهیم درباره کتاب جدید شما به نام «محمد زکریای رازی» که اخیرا چاپ شده صحبت کنیم. آقای دکتر چه شد به سراغ حکیم رازی رفتید، رازی به سراغ شما آمد یا شما به سراغ او رفتید؟
آشنایی بنده با «حکیم رازی» از دیرباز بوده است، یعنی از روزگار جوانی که سلسله مطالعاتی در ضمن مطالعات تاریخی و فلسفی داشتم، به فلسفه هم میپرداختم. در میان فلاسفه و حکمای ایرانی به شرح احوال رازی در اینجا و آنجا برخورده بودم که دیگران پرداخته بودند. در اصل فلسفه که از چه نوع فلسفهای است و به کدام مکتب میتواند منتسب باشد، مطالعه میکردم. زمانی که در دانشگاه بودم به خصوص زمانی که به خارج و دانشگاه «منچستر» رفته بودم، در آنجا منابع متعددی از کتابهای فلسفی دیدم که درباره حکمای ایران نوشته بودند. در یکی از مقالات از رازی به عنوان یک فیلسوف به اصطلاح فرنگیها «ماتریالیست» یاد شده بود. این واژه ماتریالیست امروزه با عنوان «مادیگرایی» استفاده میشود.
- اما شما اصطلاح دیگری با عنوان «گیتیگرایی» را به کار بردهاید. علت چیست؟
بله، آن اصطلاح دیگر یا همان گیتیگرایی اختراع بنده نیست و داستان مفصلی دارد. اگر در متون فلسفی در زمینه فلسفه و حکمت و متون کهن در ایران پیش از اسلام جستوجو کنید، متوجه میشوید که کلمه گیتی به معنای دنیای مادی است. دنیا هم به معنای جهان مادی است، نه جهان روحی. اصطلاح «مینو» را برای عالم روحانی و معنوی به کار میبرند، اما گیتی برای جهان عینی و ملموس و محسوس کاربرد دارد. در همان سالها هم کتاب «فیلسوف ری» تألیف استاد دانشمند دکتر «مهدی محقق» بیرون آمده بود که من آن را مطالعه کردم. دکتر محقق در این کتاب تحقیق بلیغی کرده است. همه نکات مربوط به دانش و حکمت «حکیم رازی» را مورد توجه و تحقیق قرار داده است. به نظر میرسد نکتهای که مغفول مانده، این است که نوع فلسفه و حکمت رازی چیست؟ من با صراحت میگویم گیتیگرایی.
- دکتر محقق به این موضوع نپرداخته است؟
ایشان در این مورد ورود پیدا نکرده است. به نحوی که من با دیگر محققان و اهل فلسفه، در دهه ۵۰ صحبت میکردم، آنها هم همین نظر را درباره کتاب «فیلسوف ری» داشتند. نظرشان این بود که در این کتاب فلسفه و مکتب معینی مشخص نشده است. دکتر محقق همه آثار طبی و حکمی رازی را بررسی کرده بود. مقولات فلسفی را هم ذکر کرده، اما نوع آن مشخص نشده بود. به دلایل مشخصی نمیخواستند به گیتیگرایی رازی ورود پیدا کنند. گیتیگرایی مقولاتی دارد که با دنیای دینی و اسلامی تماس زیادی ندارد. چون انتظار میرود در کشورهای اسلامی همچنین در ایران، وقتی از حکما و اهل حکمت صحبت میشود، از علما و متکلمان دینی باید گرایش دینی فیلسوف، مشخص شود. یا اصلا تفکر دینی داشته یا نه. بحث همینجاست که در این مکتب فلسفی، گیتیگرایی باید مباحث و مقولات دینی را از مقولات خاص فلسفه جدا کرد.
- شما در کتاب اشاره کردید که متفکر و فیلسوف میتواند هم دیندار باشد و هم فیلسوف و ظاهرا اولین بار رازی این کار را انجام میدهد؟
البته پیشینههایی چه پیش و یا پس از اسلام دارد. در دوره پیش از رازی «ابن راوندی» به این مباحث پرداخت. آنها که استقلال و انفکاک دین از فلسفه را مطرح میکردند، سوءشهرتی هم پیدا کردند. در همین دهه ۵۰ در آن مرکز تحقیقاتی که شاغل بودم، کنگره «ابوریحان بیرونی» برگزار شد. دستگاههای فرهنگی ایران هم مشارکت کردند. آن مرکز تحقیقاتی به من تکلیف کرد که راجع به ابوریحان بیرونی دو کتاب «زندگینامه» و «کتابشناسی بیرونی» را بنویسم که کتابشناسی با نام «کارنامه بیرونی» چاپ شد. در آنجا متوجه شدم که بیرونی در تفکرات فلسفی و علمی و حکمت طبیعی پیرو حکیم محمدبن زکریای رازی است. به خصوص که بیرونی اولین رازیشناس است. او فهرست کتابهای رازی را تهیه کرده است. بیرونی در سال ۳۹۸ در ری و گرگان متوطن بوده است. بر من عیان شد که در آنجا به کتابهای رازی دسترسی داشته است. پیداست که برجستهترین پیرو و شاگرد رازی، به خصوص در حکمت طبیعی، ابوریحان بیرونی است. دیگران هم از جمله اصحاب معرفت، محققان فلسفه بعد از آنکه کارنامه و زندگینامه بیرونی و کتابهایی که درباره بیرونی چاپ شد، گفتند تو که بیرونی را نوشتی و اینجا ذکر کردی که او در مکتب رازی پیرو حکمت طبیعی بوده، بنابراین درباره خود رازی هم بنویس. دکتر «نجمآبادی» دو جلد کتاب «مصنفات رازی» را نوشته است. تنها کسی که تا آن موقع توانسته بود شرح حال رازی را بیشتر به استناد تحقیقات «پاول کراوس» در ایران بنویسد، «عباس اقبال آشتیانی» محقق بزرگ معاصر ایران بود. در کتاب «حکیم رازی» نوشتهام که شرح حال رازی در ایران با یک مورخ شروع شد، نه با اهل فلسفه. البته دکتر محقق هم مورخ فلسفه است.
- انگیزه نوشتن این کتاب چیست؟
رازی حکیمی است که در این مملکت مسئلهدار شده است.
- در این کتاب با اینکه از منابع دست اول غربی استفاده کردهاید، اما این کتاب تألیفی است. در ایران معمولا کتابهای فلسفی بیشتر ترجمه هستند، شما یک کار تولیدی ایرانی تحویل دادهاید که این موضوع بسیار با اهمیت است. چه زمانی این کتاب را نوشتید و چگونه چاپ شد؟
عرض کردم از دهه ۴۰ که آثار ابوریحان بیرونی را تتبع میکردم، رفته رفته یادداشتهایی راجع به رازی هم فراهم میکردم. تا اینکه بعد از چندین سال -شاید طی ۴۰ سال- در کنار تحقیقات دیگر که در مورد فلسفه و تاریخ انجام دادم، هرجا به رازی برخورد کردم، یادداشت کردم و کتابی نبود که یک ساله به سرانجام برسد.
- در ایران رازی را بیشتر به عنوان پزشک و کاشف الکل میشناسند، اما شما درباره فلسفه رازی نوشتید؟
در فصل اول کتاب درباره رازیشناسی نوشتم که دو سیمای برجسته رازی طب و فلسفه است. در مورد طب او تحقیقات زیادی شده است و بنده ورود پیدا نمیکنم، اما در اروپا چاپ رسالات باقیمانده فلسفی رازی صورت پذیرفته،که من سیمای فلسفی او را نوشتهام.
- فهرستی که بیرونی نوشته با آنچه تا امروز باقی مانده، چقدر تفاوت دارد؟
بیرونی ۱۸۵ عنوان به دست داده اما «ابن ابیاُصیبعه» ۲۲۵ اثر، یعنی ۴۰ عنوان بیشتر از بیرونی به دست داده است. کتاب مهم ۲۵ جلدی «الحاوی» او و دیگر کتابهای طبیاش در اروپا ترجمه و تدریس شد. کتابهای فلسفی به صورت رساله و کتابچه است. بیشتر آثارش در این رشته، از بین رفته است. به طور مثال کتاب مفصل فلسفی او کتاب «علم الهی» بوده که نمانده است. شماری از آثار رازی در یکی از کتابخانههای «آندلس» اسپانیا آتش گرفت و از بین رفت. چندین رساله در باب مسائل فلسفی نوشته که نمانده است. آنچه مانده «پاول کراوس» شرقشناس جوان نابغه که بزرگترین خدمت را به رازیشناسی کرده است. او مطالب را از گوشه کتابخانهها جمعآوری کرد با عنوان «رسائل فلسفی رازی» که اولین بار در قاهره چاپ شد. این اساسیترین کتاب است و کتابهایی که دکتر محقق و شادروان عباس اقبال آشتیانی ترجمه و چاپ کرده و طب روحانی را من ترجمه کردهام. گاهی کار ما با سوزن چاهکندن است.
- برداشت فلسفی شما از رازی، کتاب پاول کراوس بود؟
استنباط فلسفه رازی از مقولاتش نه از کتاب رسائل فلسفی که پاول کراوس چاپ کرده، بلکه از کتابهای انتقادی بر رازی است. من فلسفه او را از کتابهای مخالف فلسفه رازی استخراج کردم. به عنوان مثال «ناصرخسرو قبادیانی» به نوبه خود حکیم بود که بر رازی انتقاداتی داشته در سه کتابش به ویژه در کتاب «زادالمسافرین» بر رازی تاختوتاز کرده است. «ابوحاتم رازی» از همشهریان رازی با خود رازی مناظره داشته و رازی در پاسخ او مطالبی گفته است. «اعلام النبوه» کتابی است که ابوحاتم رازی به نظریات محمدبن زکریای رازی پاسخ داده است. رازی چهار معارض پیدا کرد. این چهار نفر اسماعیلی بودند و حسن شهرت دارند.
- بحث اینجاست که چرا معارضه میکردند؟
بحث اساسی و گرهگاه اینجاست که درست است این معارضان اسماعیلی اهل فلسفه بودند، اما داعیه این را داشتند که بین فلسفه به معنای اخص کلمه و دین اتحاد ایجاد میکنند. فلاسفهای که در دوران اسلامی پیدا شدند، از جمله «ملاصدرا» کوشش کردند که فلسفه را با دین وفق دهند و اسم آن را فلسفه اسلامی گذاشتند. نهخیر فلسفه اسلامی نیست، فلسفه اسماعیلی است.
- این نظریه در بین نواندیشان دینی امروز هم طرفدارانی دارد…
حدود یک قرن پیش در ایران نظریهای به عنوان «نظریه تفکیک» پیدا شد که از علمای قم هم شروع شد. این دینمداران به این نظریه رسیدند که دین مبین با حکمت میانهای ندارد و قابل جمع نیست و این نظریه طی ۶۰ یا ۷۰ سال اخیر بهخصوص در حوزه علمیه قم طرفدارانی پیدا کرد. یکی از پیشوایان این مکتب شادروان «محمدرضا حکیمی» بود. ایشان معتقد بود دین خالص با مقولات فلسفی قابل جمع نیست.
- استدلال آنان چیست؟ چرا قابل جمع نیست؟
در تعریف مبادی دین و فلسفه، دین مبتنی بر وحی و فلسفه مبتنی بر عقل است. از دیرباز بین وحی و عقل اختلاف وجود داشت. چون وحی امر و الهام الهی به شخص نبی پیغمبر یا هر شخص دینآوری است، اما مبنای عقل، تفکر انسانی است. اما فلاسفه اسلامی از «کندی» و «فارابی» گرفته تا «ابن سینا» تاکنون، گرچه آثار ارسطو را تفکیک کردند، اما برای فلسفه مبانی وحی قائل بودند. فلسفه به معنای اخص کلمه از سلوک عقلی انسان حاصل میشود، اما دین یک امر الهی است و از مبانی الهیات به عنوان وحی حاصل میشود. به این دلیل این تضاد بین فلسفه و دین از دیرباز در ایران پیش از اسلام بوده. بعد از اسلام هم دو یا سه قرن این جدایی ادامه داشت. نمونه بارز آن «ابن راوندی» و رازی بودند و پس از آن هم ابنسینا کوشید که برای فلسفهاش علاوه بر جنبه عقلانی، قائل به بعد وحیانی هم باشد. کمااینکه فلاسفه اسماعیلی مشرب به «عقول عشره» معتقد بودند. این تا دوران معاصر ادامه پیدا کرد، اما صورت تثبیت پیدا نکرد. در اول کتاب این موضوع را نکته محوری قرار دادم که کتاب به همین دلیل مقبول افتاد. فضلا و علما گفتند کسی که مسئله تفکیک، به فلسفه بهخصوص به حکمت طبیعی و حکمت دهری پرداخته مانعهالجمع نبوده که اعتقادی به باری تعالی داشته باشد. رازی هم در قدمای خمسهاش که مقولات اساسی فلسفه اوست، باریتعالی از اساسیترین مقولات اوست. همین قدر بگوییم که باری تعالی مورد قبول فلاسفه مادی واقع شده، اما وحی باری تعالی به اشخاص را قبول ندارند یا اگر قبول دارند جای خودش.
- در کتاب حکیم رازی اشاره کردهاید که نظام فلسفی حکیم رازی فلسفه ملی ایران است. سرچشمه آن کجاست؟
سرچشمه آن در ایران باستان و مغان ما هستند که بیشتر به زرتشت منتسب است. تا اسم زرتشت و مغان میآید، میگویند این هم دین است. تا جایی که توانستم به اثبات با شواهد پرداختم که دین و حکمت یا فلسفه در ایران باستان مقوله واحدی بوده، یعنی یک مقوله بوده است. بگذارید از «ارسطو» نقل کنم؛ ارسطو خود اهل فلسفه بود و در مورد فلسفه مغانی و ایران باستان و زرتشت به نقل از «ادوکسوس کنیدوسی» که یک حکیم و ریاضیدان بوده و به بابل و ایران سفر کرده، میگوید: مغان ایران یا روحانیان زرتشت که بعد اسم زرتشت را میبرد، اما پیش از ظهور زرتشت که بر میترائیسم معتقدند و دین مهری داشتند. ارسطو سه کتاب درباره فلسفه داشت یکی از آنها درباره فلسفه مغان است. کمتر کسی باور میکند که پدر فلاسفه دنیا ارسطو و افلاطون و مورخان فلسفه در یونان باستان این مطلب را بیان کردند و پیرو فلسفه مغان شدند. تنها ارسطو نیست، دیگران هم تکرار کردند به خصوص در دو قرن پیش به نحو بارز و مستدلی به وسیله «فردریک هگل» بیان شده است. اینطور منشا تفکرات فلسفی را ایران باستان و مغان ماد دانستند. ارسطو شرح میدهد: «تمام مکاتب فلسفی که تا زمان ما پیدا شده از دین (فلسفه) مغانی در ایران سرچشمه گرفته است. این دین به یک حقیقت واحد معتقد است که این حقیقت واحد را گاهی زمان «زروان» ایزد برین ایران باستان دانستند، دو پدیده الهی ظهور کرد که یکی مبدأ خیر و دیگری مبدأ شر شد. مبدأ خیر اهورامزدا و مبدأ شر اهریمن، و از اینها عوامل خیر و شر در دنیا پدید آمدند». آنکه میگوید حقیقت واحد زروان است و دین زروانی در ایران باستان باقی مانده است. به آن اطلاق دین شده، اما در اصل فلسفه بوده است. پس زادگاه آن ایران بوده است و یکی از سرچشمهها زرتشت سپیتمان بوده است.
- پس از اسلام چطور؟
در دوره اسلامی که فلسفه یونانی به زبان عربی ترجمه شد، یکی از متفکرانی که پیدا شدند، کندی بود که به او فیلسوف عرب میگویند. بعد از او ابونصر فارابی سپس ابنسیناست که مشاییمسلک و پیرو فلسفه ارسطو بودند که بیان کردند فلسفه با مبانی دینی یا وحی اسلامی و نبوت محمدی قابل جمع است. وقتی وحی را قبول دارید، باید صاحب الهامات یا وحی را هم قبول داشته باشید. اختلاف اینجاست که رازی این را قبول نداشت. رازی فلسفه گیتیگرایی را قبول داشت. دین زروانی خود یک دین دهری است، دین زروانی یعنی مکتب فلسفی. از صدر اسلام دو طایفه بودند یکی طایفه طباعیان و طایفه دهریان طباعیان یعنی طبیعیدانها و دهریان به معنای اصحاب هیولا یا مادیگرایان وحی و نبوت را قبول نداشتند. مشخص است با اینها معارضه میشود و قتلعام میشوند. آنان که تاریخ فلسفه را نوشتند از جمله «اقبال لاهوری» در کتاب سیر فلسفه در ایران نوشت تا مدتی که دین و فلسفه از هم جدا بودند.
- گفتید بخشی از کتاب را بر اساس مخالفان و معارضان رازی استخراج کردید. افرادی هم از او تأثیر پذیرفتند. از این کتابها چقدر استفاده کردید؟
به نظر من چیزی جا نگذاشتهام، تا جایی که دستم رسید به آنهایی که در دنیای اسلام بودند، مانند رازی یا آثار به جا مانده از ابن راوندی از فلسفه مادی این معارضان استفاده کردم. فراموش نکنیم تعارض آنان هم با رازی آشتیناپذیر نبود، اختلاف مسلک بوده و گاهی همراه با احترام بوده است. از تاریخ حکما هرچه بوده بیشتر به بیان جنبه پزشکی رازی پرداختند، اما من اعتقادات فلسفی را استخراج کردم. منقولات از کتابهای گمشده رازی را هرچه بود، استخراج کردم.
- اشاره کردید رازی در طب از «بقراط» فراتر رفته و در فلسفه هم همپای ارسطو و افلاطون بود. فلسفه امروز ایران چرا باید اینقدر وابسته به فلسفه غرب باشد؟ فلسفه ملی ایران امروز کجای فلسفه قرار دارد؟
فلسفه رازی مفسرانی پیدا کرد که به نحوی ادامه داشته است، اما به علت اینکه رازی نبوت را قبول نداشت، کتابهایی هم بر همین عقیده نوشت. همواره متفکران فلسفی در ایران با احتیاط و ملاحظه با رازی برخورد میکنند. یکی از آنها «فخرالدین رازی» همشهری رازی است که به او امام المشککین میگویند. فخر رازی بهترین تفسیرها را راجع به قدمای خمسه رازی داشت، اما مجبور شد تفسیر قرآن هم بنویسد. ابنسینا هم با اینکه پیرو حکمت مشایی بوده، با رازی چندان موافق نبوده و جایی جسارتی هم به رازی کرده است، اما او هم مجبور به نوشتن تفسیر شده است. اتهام کفر به ابنسینا میزنند و آن شعر معروف را میگویند.
- اگر امروز هم به این فلسفه اقبال کمتری هست، به خاطر ترس و محافظهکاری است؟
آنچه به من این جرأت را بخشید، این مطالب را مطرح کنم، نظریه «اهل تفکیک» در ایران بود. پیشگام آن نیز شادروان «محمدرضا حکیمی» بود که یک دینمدار واقعی بود و معتقد بود نباید مقولات فلسفی را با مقولات دینی و وحی بیامیزند و هریک مستقل است. بنای کتاب رازی بر تفکیک است و مورد قبول هم واقع شد. رازی میگفت دین را با فلسفه قاطی نکنید. مبنای دین وحی است. شما صحبت از فلسفه میکنید، اما سر از دین درمیآورید و بالعکس. وقتی میگوییم مادیگری، بار معنایی نامطلوبی به هم زده و قبل از هرچیزی فکر میکنند یعنی مادهپرستی و دنیاپرستی، در حالی که در این تفکر، هیولا و ماده در دنیا بر روح مقدم است. یعنی جهان عینی بر جهان ماورایی مقدم است. گرچه ممکن است یک فیلسوف گیتیگرا، دیندار هم باشد و نماز شب هم بخواند.
- واژههای نویی که در کتاب آمده و جای دیگری آنها را ندیدهایم. اینها چگونه ساخته شده است؟
تعدادی از آنها را قبل از من به کار برده بودند و من هم از آنها استفاده کردم، اما بیشتر آنها را از متون حکمی و فلسفی ماقبل اسلام که در کتابهای پهلوی رایج بود. مثل کتاب «دینکرد» یا «مینوی خرد» و از واژگان فرهنگها مانند واژههای فلسفی که سالها پیش چاپ شد و یا واژگان فلسفی ارسطو و آنچه ناصرخسرو در فارسی به کار برده بود و ابنسینا و بیرونی واژگان علمی یا سهروردی واژگانی را به کار برده بودند تا جایی که نامانوس نبوده استخراج کردم.
- بسیاری شما را با رازی مقایسه میکنند، عشقی که به رازی داشتید و این کتاب با عشق نوشته شده است. برداشت خود شما چیست؟
لطفی است که دیگران به بنده دارند و بنده خود را سزاوار نمیدانم.
- کتاب رازی که دهه ۸۰ چاپ شد و سال گذشته هم کتاب محمد زکریای رازی چاپ شد. این کتاب چطور چاپ شد؟
چهار سال پیش دکتر «ناصر تکمیل همایون» به همدان آمدند، گفتند: در موسسه پژوهشهای فرهنگی کتابهایی چاپ میکنیم. شما هم کتاب ابوریحان بیرونی و رازی را به صورت خلاصه بنویسید. این دو کتاب را نوشتم و محمد زکریای رازی چاپ شد و بیرونی هم درحال انتشار است.
- مخاطب این کتاب کیست؟
گرچه سعی کردم مطالب کتاب ساده باشد، اما مطالب را نمیشود، خلاصه کرد. پیش از دکتر تکمیل همایون، دکتر «بجنوردی» رئیس «دایرهالمعارف بزرگ اسلامی» و دکتر «نصرالله پورجوادی» مقاله حکیم رازی را به بنده تکلیف کردند، تصورم این بود،جلدی که در دایرهالمعارف اسلامی چاپ میشود با جلدی که در بخش حرف «ر» میآید، همراه است، اما متوجه شدم در حرف «میم» با عنوان «محمدزکریای رازی» آمده است. مقالهای که به دایرهالمعارف دادم با جزئی تغییراتی برای این کتاب اصلاح شد.
- این کتاب برای عموم است؟
برای عموم مردم است، اما چند فصل بر این کتاب علاوه کردم؛ زیستنامه علمی رازی، مدینه رازی، خردورزی رازی و جبر و اختیار اضافه شد.
- قصد ندارید مقاله یا کتاب جدیدی درباره رازی بنویسید؟
در مطالعات جاری روزانه نتوانستهام چیزی اضافه کنم.
*تحریر: نسرین زندی