روزی روزگاری، همدان «شهر دوستدار کودک»
*یلدا خاکباز
*تسهیلگر کودکان
نوروز ۱۴۰۲ هم آمد و رفت. با تمام چالشهای اقتصادی, اجتماعی و شرایط حاکم برآن, خانوادهها سعی داشتند حتی اگر شده به سختی چند روزی را دور از تمام دغدغههایی که در سال گذشته تجربه کرده بودند، باهم سفر نوروزی را داشته باشند، حال هر فرد, فراخور به موقعیت خود آن را برنامهریزی کرده است.
در جشن و آئین نوروزی که گذشت، استان همدان هم میزبان هموطنانمان در این خطه بود. به هر روی، نهادهای مرتبط در استان به دنبال فراهمکردن بستری برای این مهمانی و میزبانی بودند که بررسی عملکرد و تأثیرگذاری آن در بخشهای مختلف در حوزه مطالعات نگارنده نیست، اما آنچه برای ما مهم است نگاه به مجموعه فعالیتهایی است که برای کودکان و نوجوانان پنداشته شده است.
بر خلاف آنچه که دنبال آن بودهایم، بهتر است بگویم فقط در بوق و کرنا, حرف از کودک و خواستههای او به عنوان شهروند داشتهایم. عنوان پرطمطراق «همدان؛ شهر دوستدار کودک» آنقدر جذاب و دلفریب است که آدمی دلش میخواهد کودک باشد، اما چه فایده که در سخنوری و شعار استاد و کارکشته هستیم؟
پرسش من این است که چرا باید فقط انجمنهای تخصصی و فرهنگی باید برای کودکان در اندیشه تولید محتوا و پرکردن اوقات فراغت برای آنان باشند؟ مگر نه اینکه «همـه کـودکان و جوانـان بایـد بتواننـد از کودکـی و جوانـی خـود لـذت ببرنـد و از طریـق احقـاق برابـر حقـوق خـود در شـهر و اجتماع محلیشان، تواناییهای بالقوه خود را به طور کامل به فعل درآورند». چه برنامههایی را میتوان یافت که این وظیفه مهم را ایفا کرده باشد؟ راستی اگر همین برنامهها و آئینهای نوروزی و شاهنامهخوانی کودکان هم, که به همت دلسوزان و عاشقان و دوستداران خرد و بالندگی کودکانمان, برگذار نمیشد، قرار بود چه برنامهای برای دوستداران «دوستدار کودک» همدانمان پیریزی کنیم که اجرا شود؟ آنچه روشن و واضح است رویدادها,
زمانی میتوانند به خوبی ادراک شوند که در همان زمینه و بستری که اتفاق افتادهاند, مورد مطالعه قرار بگیرند، از این رو, وقتی در بازه زمانی مشخص از اعلام یک برنامه و هدف به طور روشن نمیتوانیم اثرات آن ایده, تفکر و یا برنامه مورد نظر, جامعه و افراد آن را مشاهده کنیم، به سکوت و دلسردی و حتی مشارکتنکردن در کنشهای اجتماعی, سوق داده میشویم، به همین سادگی.