زندگی
*زهرا رسولی امیدوار
نحوه شروعشدن آن را خودمان انتخاب نکردیم، اما چگونه پایان یافتن آن در حصار دستهایمان است. سفر کردیم، اما چند روز آن مشخص نیست، کسی هم خبر ندارد سفری طولانی در پیش است یا سفری کوتاه. حواستان هست که اینجا مهمانید ؟ نه صاحبخانه!
متنی زیبا که مدتی پیش خواندم را برایتان مینویسم: «اگر در زمان فعلی از زندگی ناامید هستید و به سختی نفس میکشید و گویی دستی نامرئی در حال خفه کردن شماست، باید بگویم که زندگی درست در آن سوی ناامیدی آغاز میشود. زندگی تار و پودی از شادی و غم است که هرگز جدا نمیشوند».
من میگویم زندگی شاید هم خانههای سفید و سیاه شطرنج است؛ خانههایی که دستهای خود را دور گردن یکدیگر انداختهاند تا مهرهها راحتتر حرکت کنند. شطرنج در نگاه اول بازی آرام و بیصدایی به نظر میرسد، اما بعد از حرکت اول فریاد سکوتها شروع میشود.
نویسندهای که من هم با او موافق هستم میگوید: «بازی شطرنج در افکار اولیه آسان بهنظر میرسد، اما ماهرشدن در آن چندان ساده نیست. زندگی الهامبخش صفحه شطرنجی است که میخواهد مفهوم احتمالات را به ما نشان دهد».
همه ما یکبار فرصت زیستن داریم، پس از آن به خوبی استفاده کنید. طنابهای نا امیدی را کنار بزنید و به سمت رویاهایتان پرواز کنید. به راستی چه کسی جرأت حرکت به سمت رویاهایش را دارد؛ در حالی که جهان را مانع حرکتش میبیند؟
آنچه را که در سالهای اخیر متوجه شدم با زبان دانش آموزی با شما در میان میگذارم: زندگی در نمره ۲۰ جریان دارد، اما در نمره ۱۱ به شکل دیگر. زندگی در ردیف اول کلاس جریان دارد، اما در ردیف آخر به شکل دیگر. زندگی در شغلهای اداری جریان دارد، اما در بستنیفروشی به شکل دیگر
در آخر میخواهم نقل قولی از جان لِنون برای شما شرح دهم: در مدرسه از من پرسیدند وقتی بزرگ شدی میخواهی چه کاره شوی؟ پاسخ دادم: خوشحال، به من گفتند که سوال را درست متوجه نشده ای! در جواب گفتم شما زندگی را درست متوجه نشدهاید…!
قشنگ بود
ولی کی گفته شروع زندگی و چگونیش رو خودمون انتخاب نکردیم؟!
استادم میگفت همه چیز رو خودمون انتخاب کردیم
اسممون
زمان ورود
ماموریت (رسالت)
پدر و مادر
و…
ولی اینکه یادمون نیست دلیل نمیشه که بگیم خدا مارو به اجبار! فرستاده تو این دنیا که پر از سختی هست.
از طرف یک تیمارستانی