ساز دست‌آموز استاد

گفت‌وگو با «سعید قراچورلو» نوازنده پیشکسوت ویولن

قراچورلو: ویولن مثل یک اسب سرکش است که مهار کردن آن سخت است، اما اگر آن اسب را مهار کنیم، می‌توانیم از آن بهره بسیار ببریم. این اسب را باید دست‌آموز کرد.

0

*حسین زندی

*خبرنگار

«سعید قراچورلو» از هنرمندان شناخته شده کشور است. او سال‌ها از محضر استادانی مانند «ابوالحسن صبا»، «شاپور نیاکان» و «محمود ذوالفنون» بهره برده و با خوانندگان و ارکسترهای مختلف برنامه اجرا کرده است. او نزدیک یک دهه از عمر را در همدان گذرانده و اتفاق‌های هنری مهمی را در این شهر رقم زده است. در این گفت‌وگو از حضورش در همدان می‌پرسیم.

حسین زندی- سردبیر
حسین زندی- سردبیر
  • نام و نام خانوادگی شما، قراچورلو به چه معناست؟

پدران ما ایل بودند و در آن زمان برای این‌که از شیوه ملوک‌الطوایفی جلوگیری کنند، پدران ما نظامی و سرکردگان ایل بودند. در زمان «جعفر پیشه‌وری» اجداد ما را از غرب به شرق، از کردستان به خراسان و از جنوب به شمال تبعید کردند. پدربزرگ من نظامی بود و رئیس دارالخلافه تهران بود.

  • اهل خراسان هستید؟

خیر، اما نیاکان ما را به خراسان تبعید کرده بودند و من تا به حال آن‌جا را ندیده‌ام. پدر و خانواده من در تهران به دنیا آمده‌اند. پدر من کارمند بود

  • در چه سالی و در کدام منطقه به‌دنیا آمدید؟

۱۹ فرودین سال ۱۳۲۵ در میدان بهارستان نزدیک مسجد سپه سالار به دنیا آمدم. در ۶ سالگی به مدرسه رفتم. دوران دبیرستان را در دارالفنون و مدرسه علمیه و بعد هم دانشکده را در همدان گذراندم.

  • چه شد که سراغ موسیقی رفتید؟

پدرم با استاد ابوالحسن صبا دوستی زیادی داشت و علاقه زیادی هم به موسیقی داشت. در آن زمان خیلی از اصحاب هنر و موسیقی از جمله استاد صبا به خانه ما رفت‌و‌آمد داشتند. من خیلی به موسیقی علاقه داشتم و پدر من نیز با موسیقی آشنایی داشت. در زمانی که ویولن یک چهارم پیدا نمی‌شد و ویولن‌های ایتالیایی بسیار خوب بود، دایی من به دلیل علاقه زیادش به من و ارتباط فوق‌العاده بین ما، یک ویولن خوب برای من از ایتالیا سفارش داد. بعد از ۳،۴ ماه این ویولن به دست من رسید و من به کلاس استاد صبا رفتم و از آن پس نزد او به ویولن‌نوازی پرداختم. کلاس صبا رده‌بندی سنی نداشت و عمومی بود. همسر او دختر عموی نیما یوشیج، در روزهای زوج گل‌آرایی و خیاطی آموزش می‌داد. صبا نیز شاهزاده بود و پدرش والی دشت بود. آن‌ها خانواده‌ای سرشناس بودند. در روزهای فرد همه شاگردان صبا می‌آمدند و آموزش می‌دیدند. کلاس‌ها در آن زمان خلیفه داشت و در زمان یادگیری من خلیفه استاد «علی تجویدی» بود.

  • شما در چه سالی وارد برنامه کودک شدید؟

بعد از ۳، ۴ سال نواختن، در برنامه کودک شرکت کردم. من و «رکسانا» دختر صبا در یک کلاس خصوصی با صبا ویولن می‌نواختیم. تعدادی ارکستر در رادیو بود که دلکش در آن آواز می‌خواند. قبل از دلکش «روحبخش» می‌خواند و بعد از دلکش «مرضیه» می‌خواند. بله من در سال ۱۳۲۴ که ۱۰ سال داشتم وارد برنامه کودک شدم. آن زمان نیکول الوندی برادر خانم ویگن بود. آلیس و بلا و للا، بچه‌های نیکول الوندی بودند که للا فوت کرد. آن‌ها خواهرزاده‌های «ویگن» بودند و آیلین و ژاکلین ویگن آهنگ‌های برنامه کودک را می‌خواندند. «سیما بینا»، «عهدیه بدیعی» و چند خواننده که از برنامه کودک به برنامه بزرگسالان و برنامه گل‌ها رفتند.

  • با شاپور نیاکان چطور آشنا شدید؟

شاپور نیاکان به منزل ما رفت‌و‌آمد داشت و من هم به او علاقه شدیدی داشتم. من در خفا از محضر نیاکان نیز بهره‌مند بودم. وقتی انسان یک معلم را دوست دارد، برای روزی که در کلاس او شرکت کند، سرودست می‌شکند. نوازنده‌های زیادی مانند «اسدالله ملک» در روزهای جمعه از محضر نیاکان بهره‌ می‌بردیم. من ردیف‌های جدید می‌نواختم و برای صبا سوال بود که از کجا این ردیف‌ها را آموخته بودم، من درجواب گفتم از نیاکان آموختم، اما نباید می‌گفتم و این جمله از روی بچگی بود. او متوجه شد که در کلاس‌های دیگر هم شرکت می‌کنم.

  • از «محمود ذوالفنون» بگویید.

همه کلاس‌ها تعطیل شد و فقط کلاس محمود ذوالفنون برگزار می‌شد. محمود ذوالفنون سن بالایی داشت. مادر من بعضی از روزها مرا به خدمت او می‌برد. تکه کلام او «ببم» بود. یک روز از من پرسید: «ببم مرا بیشتر دوست داری یا نیاکان را ؟». من هم کودک بودم و درجواب گفتم نیاکان. مادر من از او عذرخواهی کرد و گفت که او را ببخشید کودک است و متوجه صحبتش نمی‌شود.‌ ذوالفنون در جواب گفت: «خود من هم نیاکان را دوست دارم». این‌جا بود که ما از بی‌نظیر بودن نیاکان مطمئن شدیم. نیاکان همه اشعار «لامارتین» را ترجمه کرده بود. به یاد دارم که سوئیت شهرزاد را به زیبایی نوشته و اجرا کرده بود. همه نوازنده‌ها او را دوست داشتند و کسی جرأت نداشت جلوی نیاکان ساز بنوازد. بدخواه‌های زیادی هم داشت. روزنامه خواندنی‌ها و سپیدوسیاه  درباره او نوشته بودند؛ هنرمندی که به تنهایی ۱۴ ساز را با مهارت می‌نوازد. او شعرهای زیبایی می‌سرود و به زیبایی می‌نواخت.

  • از چه زمانی کارهای شما منتشر شد؟

بعد از ۶ سال نواختن آهنگ‌های به روز من منتشر شد. ما آهنگ‌های روز را می‌نواختیم. اکثر خوانندگان روز شاگردان نیاکان بودند و از جمله: قاسم جبلی، منوچهر شفیعی و بهرام سیر سه خواننده مطرح آن روزگار بودند و ما با هم کار می‌کردیم. اولین برنامه تک‌نوازی من در صبح جمعه با شما و رادیو با تهیه‌کنندگی «شاهرخ نادری» بود که من ساز سولو نواختم. و خواننده‌ای به نام «کریم سماوی» که از اصفهان آمده بود تهران و در مدرسه علمیه تحصیل می‌‌کرد و هم‌کلاسی‌ من بود. در برنامه شما و رادیو با من دوتا آهنگ خواند.

  • بعد از برنامه کودک با چه برنامه‌های همکاری داشتید؟

بعد از ۳، ۴سال من برنامه‌ای به اسم جوانان را جمع کردم. اولین آهنگی که من برای کودکان ساختم، شعر آن‌ را مادرم سروده بود: «پاشو پاشو کوچولو از پنجره نگاه کن، با چشمای قشنگت به منظره نگاه کن». برنامه دیگری به نام «احساس و اندیشه» در تلویزیون شروع به کارکرد. اولین گروه‌ها ما بودیم که من برنامه جوانان را داشتم و چند ارکستر داشت. یک ارکستر موسیقی بود که با حضور «فرامرز پایور»، اسدالله ملک و گروهش برگزار می‌شد و یک اورکس فرهنگ و هنر بود که «عماد راد»، «خاطره پروانه»، «احمد ابراهیمی» و چند خواننده دیگر در آن حضور داشتند‌‌. برنامه‌ها زنده اجرا می‌شدند‌. از جمله کسانی که از برنامه کودک با من همراه بودند عهدیه بدیعی بود که ما با هم کارهای زیادی را منتشر کردیم. من در اجرای فیلم هم با او همکاری داشتم. حرفه من هیچ‌وقت این نبوده و هیچ‌وقت نخواستم که این باشد. اگر کاری به کسی دادم هیچ‌وقت بحث انتفاعی نداشته. دوست داشتم و با اکثر خواننده‌ها مثل ناهید دایی جواد، مرضیه و عهدیه، سیما بینا نواختم.

  • در کل شما چند سال است که آموزش موسیقی می‌دهید؟

پنجاه سال است که من آموزش موسیقی می‌دهم. من هنرجوهای زیادی از شهرها و شهرستان‌ها داشتم که پیشرفت‌های زیادی کرده‌اند.

  • شروع کار شما با موسیقی سنتی بود؟

همیشه

  • نگاه شما به موسیقی پاپ چگونه بود و چقدر اجرا می‌کردید؟

بسیار دوست داشتم و هنوز هم دوست دارم.

  • امروز از انتخاب ویولن به عنوان ساز تخصصی راضی هستید؟

ویولن مثل یک اسب سرکش است که مهار کردن آن سخت است، اما اگر آن اسب را مهار کنیم، می‌توانیم از آن بهره بسیار ببریم. این اسب را باید دست‌آموز کرد.

  • چه شد که به همدان آمدید؟

در سال ۱۳۴۵ در رشته طبیعی کنکور دادم و در دانشگاه علوم ارتباطات تحصیل کردم.

  • دانشگاه کشاورزی کجا بود؟

اول در میدان سنگ شیر در یک آپارتمان چند طبقه، سپس به باغ سالار بالاتر از میدان بوعلی رفت و سپس از باغ سالار به نزدیک جاده بهار آمد.

شاید دوست بدارید :
  • دانشگاه شما چند سال طول کشید؟

کشاورزی دو رشته داشت؛ ترویج و تعاون که من۴ سال یعنی تا سال ۱۳۵۲ در رشته ترویج تحصیل می‌کردم.

  • تا سال ۵۲ به موسیقی هم ادامه می‌دادید؟

من هم در همدان کار موسیقی انجام می‌دادم هم در تهران برنامه زنده اجرا می‌کردم.

  • در همدان چگونه کار می‌کردید؟

در همدان ارکستر را درست کردیم. من یک ابلاغیه از تهران برای فرهنگ و هنر همدان گرفتم. درسعیدیه خانه فرهنگ تشکیل شد و ما از استادان دعوت کردیم و کلاس موسیقی شروع شد.

  • از شاگردان خود در همدان بگویید.

من در همدان شاگردان زیادی داشتم، اما مربوط به ۵۰ ، ۶۰ سال پیش است و به همین دلیل به یاد ندارم.

  • آیا از شاگردانی که آمدند و رفتند کسانی هستند که موسیقی را ادامه داده باشند؟

نه در همدان کسی ادامه نداده

  • چه مدت در همدان ویولن آموزش دادید؟

شاید ۲ سال

  • با اهالی موسیقی همدان از جمله حسن دانشفر، عبدالله برق‌لشکری و حسین آسایش ارتباط داشتید؟

ما با حسن دانشفر در نشست‌ها دوستی پیدا کردیم و از طریق او با حسین آسایش آشنا شدیم. آسایش مدرس خوبی بود. شاگرد دانشفر و رحمت‌الله بدیعی بود و من از کنار آموزشگاه او در خیابان بوعلی که رد می‌شدم، اکثر اوقات آسایش آن‌جا بود و تماشا می‌کرد. گاهی اوقات من به همدان می‌آمدم و با خودم ساز نمی‌آوردم، دانشفر لطف می‌کرد و با من ساز می‌داد و با اتفاق آسایش ساز می‌نواختیم. ما هفته‌ای دو یا سه روز به تهران می‌آمدیم و برنامه زنده اجرا می‌کردیم. برق لشکری را می‌شناختم، اما ارتباط چندانی نداشتیم. او کم‌فعالیت بود فقط در آموزش سرودهای مدارس فعالیت داشت. پسر برق لشکری ویولن می‌نواخت، اما نوازنده مطرحی نبود. برق لشکری ۸۰ سال داشت.

  • همسر رحمت الله بدیعی همدانی بود؟

بله. رحمت الله بدیعی قد کوتاهی و چشمان عینکی داشت. او خشک می‌نواخت، اما معلم موسیقی بود. رحمت‌الله بدیعی خویشاوند عهدیه بدیعی بود.

  • نوازندگانی که در همدان می‌شناختید چه ویژگی‌هایی داشتند؟

نوازندگی خیلی از معلمان خوب شیرین‌نوازی نیست. بعضی از نوازندگان مثل «همایون خرم» که در عرصه نوازندگی بی‌بدیل است با شیرین‌نوازی ارتباط خوبی ندارند. آسایش نیز معلم بسیار خوبی بود و انتقال اطلاعات و آموزش او بسیار عالی بود. من با گلپریان نیز دوستی داشتم. گلپریان به من‌گفت که در مدرسه پهلوی رهبری یک گروه کل را برعهده دارد و فلوت می‌نوازد. گلپریان از من درخواست کرد که به او کمک کنم. گلپریان انسان فرهیخته و پرذوقی بود. در آن زمان بضاعت همدان، در یک هنرمند و نقاشی و موسیقی گروه کل خلاصه می‌شد. اما الان می‌بینم‌‌ و می‌شنوم جوانانی که در همدان فعالیت می‌کنند‌ خلاقیت بالا و هنر زیاد دارند.

  • با کدام یک از هنرمندان همدانی برنامه اجرا کردید؟

برنامه‌ای که ما با آقایان اجرا کنیم در حد این است که بنشینم و سازی بنوازیم. «مسعود جمالی» بسیار خوب تار می‌نواخت و برای این شهر یک انسان فرهیخته بود و سبک مخصوص خود را داشت، ترسی از کسی نداشت و مهجور بود. همسرش که فوت کرد پیش ما می‌آمد و سازی می‌نواخت و اشکی می‌ریخت. او اسدآبادی بود و برادری به نام شاپور داشت که معلم بود اما از هنر بهره‌ای نداشت.

  • در همدان چه خواننده‌هایی به یاد دارید؟

«یوسف محبی» خواننده‌ای همدانی در سبک سنتی بود که بسیار هنرمند بود. کنسرتی که در همدان و نهاوند و تویسرکان برگزار شد با کمک یوسف محبی بود. دوستی من و «علی اصغر طاهری» که خواننده خوب پاپ همدان است، به گذشته‌ها مربوط است و ما با این‌که وقت زیادی نداشتیم و درگیر بودیم، دوستی خود را حفظ می‌کردیم.

  • کنسرت‌هایی که اجرا می‌کردید از آهنگ‌های ساخته خودتان بود؟

نه ما آهنگ‌های روز را اجرا می‌کردیم. برای مثال یوسف محبی آهنگ‌های ایرج و خواننده‌هایی امثال آن را می‌خواند. یوسف محبی خواننده بسیار خوبی بود، اما اطلاعات موسیقی نداشت.

  • بعد از پایان دانشکده چه کار کردید؟

من از سال ۵۴ تا ۵۶ در کرمانشاه سرباز بودم و بعد از آن دوباره به همدان برگشتم. آن زمان در دفتر فنی مهندسی استان در خیابان خواجه رشید فعالیت می‌کردم.

  • در همدان با رادیو همکاری داشتید؟

همدان  از سال ۱۳۳۲ رادیو نداشت و پس از سال ۱۳۵۰ تلویزیون به همدان آمد.

  • اولین کنسرت‌های شهرستان‌ها را به شما به همدان آوردید؟

بله. ملایر و تویسرکان و نهاوند. و نوازندگانی مثل «عباس شریفی» نوازنده تنبک، «سیاوش دیهیمی» که تار می‌نواخت، «پرویز کوکایی» که سنتور می‌نواخت و «حسینی» که کلارینت می‌نواخت نیز با ما همکاری داشتند.

  • امروز نظر شما درباره همدان چگونه است؟

همدان خیلی دلنشین بود و من همدان را دوست داشتم. من این‌جا ازدواج کردم و ماندم. من و خانواده‌ام مدت کوتاهی به تهران رفتیم و برگشتیم. من دوستان بسیار خوبی در همدان داشتم مثل علی اصغر طاهری که همیشه با او در ارتباط هستم.

  • چه سالی ازدواج کردید؟

در سال ۱۳۴۸ در دانشجویی.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.