ساکن طبقه وسط

0

*زهرا کرد

*پرستار
طبقه وسط جایی است که مسئولیتی بی‌کران با اختیارات محدود داری. جایی از جهان که محل زندگی توست، غذا می‌خوری، می‌خوابی، غمگین می‌شوی، شاد می‌شوی، بیمار می‌شوی اما مجبوری کماکان کار کنی و خم به ابرو نیاوری که خاطر بیمارت آزرده نشود و برایت گزارش رد نکند که تکریم ارباب رجوع بلد نیستی. ‌
ولی آیا کسی تکریم تو را می‌داند؟ یا علاقه‌ای به حفظ تکریم تو دارد؟
تکریمی که خلاصه شده در شاخه‌ای از نازل‌ترین گل‌های پلاسیده و مانده در گل‌فروشی‌ها، فقط در روز پرستار و زمانی که اغلب مسئولین و دوربین‌های خبری حضور دارند؛ آن هم در بخش‌هایی که اثری از بوی خون و ظاهر دلخراش بیماران سوختگی و آی سی یو نباشد، مبادا خاطر مسئولینی که بالین را فراموش کرده‌اند، آزرده شود‌.
طبقه وسط جایی است که دقیقا در میانه یک سیستم ناکارآمد و معیوب قرار داری. از بالادست باید فرمان بپذیری، اگر تجویز غلط کرد و تو اجرا کردی، این تو هستی که مقصری و مسئولی و نه تجویزکننده. به پایین دست هم فرمان بدهی، فرمانت را به کیفیت و کمیت خواست خودش اجرا می‌کند و اگر خطایی صورت گیرد، باز تو هستی که مسئولی و مورد بازخواست قرار می‌گیری‌ و این وسط بودن، در مدت کوتاهی تو را فرسوده و بداخلاق می‌کند و در عموم مردم شهرتت تغییر می‌یابد.
طبقه وسط جایی است که تفاوت دستمزد بالادستی با تو، بیش از پنجاه برابر است اما تو با پایین دستی یک دستمزد می‌گیری و هر وقت لب‌های بسته به شکایتت باز شوند، مسئولین با جمله «همینی که هست و بدتر خواهد شد» تو را بدرقه همان نقطه وسط بی‌کیفیت می‌کنند.
تعداد ساکنین طبقه وسط به صد و پنجاه هزار نفر می‌رسد، عدد بزرگی است اما این عدد در مقایسه با جمعیت کشور بسیار ناچیز است، به‌گونه‌ای که طبق استاندارهای جهانی به ازای هر هزار نفر جمعیت، ده پرستار نیاز است که حداقل این تعداد به سه پرستار می‌رسد که متاسفانه در کشور ما این عدد یک ممیز سه است، و این عدد اعشار دار ریشه بسیاری از خستگی‌ها و دردهای پرستاران است. چراکه از طرفی هر پرستار مجبور به کارکردن به جای دونفر است و از طرف دیگر مردم نیمی از خدمات مراقبتی و درمانی را دریافت نمی‌کنند و این مهم در سیاست‌گذاری‌های کلان ارزنی اهمیت ندارد؛ چرا که اگر داشت، قانون تعرفه‌گذاری خدمات پرستاری، که دوازده سال از تصویبش گذشته را اجرایی می‌کردند تا بلکه باری ازشانه‌های خسته پرستاران برداشته می‌شد.
زمان و تاریخ در طبقه وسط معنایی ندارد. به گونه ای که در شبانه روز لحظه‌ای چراغش خاموش نمی‌شود؛ مادامی که همه مردم در حال تفریح و لذت بردن و لایی کشیدن در جاده‌های خوش منظره هستند، ساکنین طبقه وسط در حال مراقبت از تصادفی‌ها و زیاده‌روی در خوش‌گذرانی‌های وقایع فوق هستند و اگر لحظه‌ای تاخیر در روند مراقبت رخ دهد، از طرف همراهان بیمار و مسئولین مستوجب برخوردهای ناراحت‌کننده هستند.‌
در طبقه وسط به پرستاران به دید یک چرخ دنده نگاه می‌کنند، نباید خراب شود، چون حقوق می‌گیرد و اگر خراب شد به راحتی کنار گذاشته می‌شود، چون راندمان موتور را پایین آورده و کسی بررسی نمی‌کند علت خراب شدن این چرخ دنده، کار زیاد برای موتور اصلی بوده است. اهالی این طبقه در صورت بیماری و یا بارداری تا آخرین لحظه از توانشان مجبور به کار کردن هستند، نه به عشق بیمار، به این علت که در ازای مرخصی استعلاجی از حقوقشان مبالغ زیادی کسر می‌شود.
و آن وقت ساکن طبقه وسط بعد از گذران بهترین سال‌های عمر در طبقه مذکور، با تنی رنجور و روانی رنجورتر با حقوق اندک مجبور به پیدا کردن کار دوم و سوم است تا بتواند زندگی اش را بچرخاند.
آسمان طبقه وسط همیشه یک رنگ است. به عبارتی تمامی طبقات وسط در کشور یک آسمان دارند؛ چراکه اهتمامی برای خوشرنگ شدن آسمان آن‌ها وجود ندارد. مادامی که نظام سرمایه‌داری در حساس‌ترین بخش‌های جامعه رسوخ کرده و بر سر تعداد تخت هر بالادستی بحث است و طبابت تجارتی برای برج‌سازی‌ها و توسعه اقتصادی بالادستان است، چه جای خوشرنگ شدن آسمان پرستاران! آن وقت تشبیه پرستار به اسوه صبر بیشتر شبیه دشنام است تا تعریف.، چراکه با این مفهوم پرستاران بر اضمحلال خویش در راهروهای تاریک و پردرد صبور هستند.
از میان اهالی طبقه وسط، عده‌ای بنا به امتیازاتی خاص به طبقات بالاتر نزول می‌کنند؛ فی‌الواقع این نقل و انتقال باید به نفع پرستاران باشند، اما از آن‌جا که طبقه وسط بودن رنجی عظیم و عایدی حقیر دارد، هر کس از آن‌جا می‌رود، به یکی از بزرگ‌ترین دشمنان این طبقه تبدیل می‌شود شاید این‌گونه آلام گذشته ناشی از حضور در این طبقه کمرنگ شود.
اما در نهایت عده‌ای رنج سفر و حذر را بر رنج طبقه وسط بودن اولویت داده و پس از صرف هزینه‌های زمانی و مالی بسیار برای ارتقا به طبقه واقعی خویش، رهسپار دور دست‌ها می‌شوند. اگرچه در دورست‌ها پرستاران زندگی راحت‌تر و شادتری دارند و در طبقه واقعی خود زیست می‌کنند، اما آیا هجرت بهای گزافی برای طبقه وسط بودن نیست؟

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.