عبدالله کوثری؛ از شعر تا ترجمه
*عاطفه کلهری
ترجمه خوب آفرینش هنری است. برگرداندن از زبانی به زبانی دیگر و انتقال مفهوم، حس و درونمایه و در عین حال وفادارانه به متن و متعهدانه عمل کردن است». (عبدالله کوثری)
زمانی که یک اثر مهم در هر زمینهای را برای مطالعه انتخاب میکنیم، قطعا مترجم یکی از ملاکهای انتخاب ماست.
حال سور بُز، یک رمان سیاسی از نویسنده آمریکای لاتین، ماریو بارگاس یوسا و ترجمه خوبش باعث شد تا عبدالله کوثری مترجم توانا و قدرتمند همدانی را بیشتر بشناسم.
شعر
کوثری در کودکی و دوران دبستان با شعر کلاسیک فارسی آشنا میشود و با دوبیتیهای باباطاهر الفت میگیرد و سپس سعدی و حافظ و مولانا میخواند، پس در بستر خانواده شرایط رشد و فکرکردن و آموزش برای او شکل میگیرد.
در ۱۴ سالگی یک غزل سرود و بعدها که تاریخ مشروطه ایران که اثر «احمد کسروی» است را خواند، به شاعران این جنبش علاقهمند شد وشعرهای اجتماعی سرود.
کتاب «دختر جام» اثر «نادر نادرپور» او را با شعر معاصر آشنا کرد و نخستین تحول در شعرش پدید آمد و جهان را متفاوتتر از پیش دید، شاید این همان نقطه عطف باشد؛ جهان را دیدن…
در سالهای ۱۳۴۲ یا ۱۳۴۳ مجلهای با صفحات کاهی به نام جنگ طرفه منتشر میشد که شعرهایش را چاپ کرد و بعد مجلات دیگر چون خوشه، فردوسی و بالاخره با شعر نیما آشنا شد و شعر نو سرود و بعد با نگاه شاملو به عشق، انسان و مصائبش در شعر آشنا شد، اما او سالها تمرین شعر قدیم کرده بود، تصور کنید چقدر سخت است، وزن شعر بخشی از ذهنش شده بود و نتوانست به یکباره رهایش کند و ناچارا به قالبهای آزاد روی آورد.
اولین کتابش با نام «اولین پنجره به شهرِ هُرمها» در سال ۵۲ منتشر میشود و «بهاءالدین خرمشاهی» او را شاعری فریادخوان مینامد که شعرش را فریاد و فریادش را شعر کرده و شعرش در لحن و کلمات و تصویرسازی در امتداد شاملوست.
«با آن سوار سرخ» دومین مجموعه اوست و در ۱۳۵۹ منتشر میشود که روایتگر سیر حرکت ذهنیاش با انقلاب است.
ترجمه
و بالاخره ترجمه که از دهه ۱۳۶۰ به بعد به عنوان حرفه اصلی به آن روی میآورد.
کوثری معتقد است جذبش برای مدت طولانی به ترجمه (یعنی اینکه ترجمه جهانت بشود) باعث میشود، پس از سالها کشمکش درونی استقلال ذهنی نوشتن شعر در او کمرنگ شود. (انگار که گمشدهای پیدا شده که دیگر قصد نداری رهایش کنی).
بعد از آن «گزیده شهرها» که سونین دفترش است در زمستان ۱۳۷۶ منتشر میشود. کوثری شعر را بخشی از وجودش میداند و در فراغت ذهن از ترجمه شعر میگوید، اما پس از این دفتر شعری منتشر نکرد.
در ترجمه هیچ کدام از نظریههای ترجمه را نمیدانست و معتقد بود که با خواندن ترجمههای مترجمان خوبی چون «رضا سیدحسینی»، «نجف دریا بندری» ومانند اینها میتوان فهمید فارسینویسی خوب چیست، اما قطعا بعدها و پس از انجام ترجمههای فراوان دید و نگاهی مختص خود را پیدا کرد.
او ویراستاری را هم در انتشارات دانشگاه صنعتی شروع کرد و خودش این دوره را مهم میداند، روزی هشت ساعت خواندن و ویراستاری متون در این دوره کمک بزرگی برای ورودش به دنیای بزرگ و سخت ترجمه بود.
نخستین ترجمهاش کتابی به نام «راز آشکار» است درباره جنگ ویتنام، بعد:
_محاکمه ژاندارک، آنا سگرز و برتولت برشت
_صنعت و امپراتوری، اریک هابسام
_آنتوان بلوانه، پل نیزان، رمانی مارکسیستی درباره از خود بیگانگی
_پوست انداختن، کارلوس فوئنتس که ترجمهای سخت داشت و از نظرش از مهمترین آثار آمریکای لاتین بود و معتقد است ماریو بارگاس یوسا با وجودی که نویسنده بزرگی است، فئونتس علاوه بر نویسندهبودن متفکر بزرگی نیز هست، او شروع شهرتش به عنوان مترجم را «آئورا» میداند.
ترجمه از نگاه کوثری
حال میدانیم که ترجمههایش از ادبیات آمریکای لاتین است، او دلیل تمرکز خود بر ادبیات آمریکای لاتین را پویای کنونی آن میداند و اینکه نویسندگان آمریکایی جدا از رئالیسم جادویی، قالب و زبان و شیوه جدیدی در تعریف انسان داشتهاند.
او از جهان ادبیات روز که در اروپا و آمریکا ترجمه شده متعجب است، چطور کسی که همینگوی و فاکنر میخواند، میتواند پل استر را دوست بدارد و معتقد است که اگر خوب بنویسد هم جهانش، جهان او نیست.
او معتقد است برای یک ترجمه خوب باید ضرورت بودنش را حس کرد.
ادبیات آمریکای لاتین از سرزمینی استبدادزده و فقیر برمیخیزد و جهان را خیره میکند.
به تجربه کوثری اثری که ترجمه میشود شیوه ی ترجمه را نشان میدهد، وفاداری به متن اصلی، ترکیبات و تعبیرات آشنا و در فلسفه هر واژه اهمیتی بنیادین دارد و ترجمه آثار فلسفی دقت بیشتری میخواهد، اما در ادبیات با وجود اهمیت ساختار زبانی نویسنده، دست مترجم بازتر است و میتواند رها از قید واژگان در ترجمه دخالتهای زیادی داشته باشد.
به باور او مترجم سبک اثر را باز میآفریند و تلاش میکند تا ترجمه به سبک اصلی خود نزدیک باشد.
او در ترجمه نه معنای دقیق واژگان بلکه درک معنایی و حسی که از متن میگیرد را مینویسد.
به باور او، زبان ادبیات، زبان حس است و چگونه گفتن مهمتر از چه گفتن است. او تفاوت ترجمهها از یک متن را بر اساس تفاوت معنایی، دریافت حسی و منش مترجم طبیعی میداند.
او ترجمه به فارسی را نه صرفا ترجمه واژهها بلکه توأمان ترجمه حالت، ضربالمثل، فرهنگها، آداب و رسومی میداند که فاقد معادل فارسی هستند و در نتیجه این ترجمه فرهنگی به فرهنگ دیگر و شناساندن فرهنگ مغایر به اهل فرهنگ زبان فارسی و کاری سخت است.
کوثری مترجم را نویسنده میداند و نیازمند دانشی معادل دانش نویسندهای به زبان فارسی، چراکه نویسنده اثری که ترجمه میکند، استاد زبان خود است و معتقد است مترجم باید تفاوت زبانهای گوناگون مناسب هر شخصیت را بداند و با دقت در زبانها و اصطلاحات و واژهها ترجمه کند.
همچنین ترجمه واژه به واژه را بدترین نوع ترجمه میداند و تعارض ذاتی میان زیبایی ترجمه با وفاداری به متن اصلی را رد میکند.
به تجربه او تأثیر مترجم نه در مفهوم اثر بلکه باید در متن و ارائه و بیان آن مفهوم باشد و درونمایه منتقل شود، اما قالب نه، اینچنین است که کوثری ترجمه را عرصه آفرینش هنری و ادبی میداند.
و اما رمان سوربُز
نویسنده: ماریو بارگاس یوگا
ترجمه: عبدالله کوثری
_سور بُز یک رمان سیاسی است و در عین حال بسیار مهم و تأملبرانگیز ،که در آن میتوان تمام شخصیتها را برای پیبردن به شکلگیری اساس یک اجتماع و نفوذ به ذهنشان بررسی کرد.
_این رمان بخشی از تاریخ است و باید بدانیم که بر اساس واقعیت و به قلم یک نویسنده توانا بسیار زیبا و خلاقانه نوشته شده است.
_داستانی نفسگیر و بینظیر دارد و کمی خواندنش سخت است تمرکز و دقت میخواهد. در ابتدا داستان با معرفی اورانیا شروع میشود و به عنوان مخاطب فکر نمیکردم با چنین داستان شاهکار و جذابی روبهرو باشم که تا انتها مرا دنبال خود بکشاند، و این را از قلم قدرتمند نویسنده و ترجمه خوبش میدانم.
یک روایت قابل تأمل از دیکتاتوری و عواقب قدرت مطلق و سیاست است، خط داستانی عجیب و توصیفات بسیار خوب، دقیق و جذابی دارد و سه روایت یا سه خط زمانی که با هم پیوندی پیچیده دارند.
_داستان زندگی «تروخیو» دیکتاتور بدنام و فاسد آمریکای لاتین که به مدت ۳۱ سال بر دومینیکن حکومت میکند و به شدت سرکوبگر است و انسانهایی که قربانیان این حکومت هستند، و زندگی و کارهای روزمرهاش و فساد نزدیکانش، و مردمی که در کمال تعجب به دیکتاتور خود عشق میورزند و او را ستایش میکنند، انسانهایی خو کرده به توحش به خاطر ترس و عادت به بردگی و دیکتاتورشان چنان در ذهن آنها نفوذ کرده که او را خیرخواه میدانند.
_سرگذشت اورانیا دختری که در ۱۴ سالگی توسط پدرش به دیکتاتور تسلیم میشود و مورد تجاوز قرار میگیرد و به زنی تباه شده و تهی از زندگی تبدیل میشود روایتی هولناک است که تلخ در ذهنمان میماند.
_و انقلابیون یا افسران ناراضی که نویسنده از سرگذشت هرکدام و رابطه آنها با دیکتاتور و انگیزه آنها برای ترور بُز میگوید که خود عاملی تعیینکننده و جهتدهنده در روند داستان است. در فصل ۱۷ مرگ گارسیا گررو که در خانه خالهاش مکا پنهان شده بود برای من دردناکترین آنها بود .
_این سه خط زمانی که درهم بافته شدهاند، دوران حکومت دیکتاتوری را نشان میدهد که چطور همه تاروپود جامعه را از هم گسسته و روابط میان انسانها را به بیراهه برده است.
_عنوان کتاب هم از یک ترانه دومینیکی گرفته شده که در آن روز سی ام ماه مه روز مردن ترخویو است، روز سوربُز.
استرلاسالا همیشه میگفت: بز موهبتی را که خداوند به آدمها داده از آنها گرفت و آن اراده آزاد بود. (بخشی از کتاب).
سور بز با ترجمه خوب و وفادارانه و هنرمندانهاش از آن رمانهایی است که در وجودمان میماند.